مفهوم قدرت هوشمند در تحولات اخیر
مقدمه
بررسی موضوع قدرت و دیگر مسائل پیرامون آن از مهمترین اهداف مطالعات بشر در طول دوران زندگی بوده است. این موضوع به قدری مورد توجه و در عین حال بر زندگی و کنشهای انسان تأثیرگذار بوده است که همه آنچه را که بشر به آن میاندیشد را شامل میشود و این نگاه به قدرت و سیالیت و از حالتی به حالت دیگر درآمدن آن در همه ابعاد زندگی بشر هر روز بیشتر از روز قبل دامنهای وسیعتر و مفهومی گستردهتر یافته است.
برای دریافت مفهوم قدرت باید آن را تعریف کرد و تعریف مفهوم قدرت به علت ماهیت و ساختار خاص آن بسیار متنوع و گسترده است، بطوری که در طول دوران زندگی بشر از ابتدا تاکنون طیف گستردهای از معانی برای آن ساخته شده است. تا قبل از طرح نظریه قدرت نرم ازسوی «جوزف نای» تعریف قدرت حول محور توانایی و اراده بر انجام کار یا تحمیل خواست خود به طرف مقابل تعریف میشد. وی با نگاهی نو و موشکافانه به قدرت در ورای دوران رئالیستی روابط بینالملل و در راستای کمک به ایالات متحده برای حفظ قدرت خود، مفهوم قدرت نرم را مبتنی بر اقناع و تولید جذابیت به کار برد و پس از آن در نتیجهگیری از استفاده بهینه و مدیریت شده قدرت در عصر حاضر، قدرت هوشمند را ابداع کرد. اهمیت اندیشه وی در حوزه قدرت بر این مفهوم استوار است که شرایط امروزی، کشورها را وادار به اعمال اشکال جدید قدرت کرده است و در نظر گرفتن عناصری چون هزینه، زمان، وجهه بینالمللی، اولویت یافتن همکاری و گستردگی و پیچیدگی ارتباطات و افزایش اطلاعات، کشورها را به سمت نگاهی نو به موضوع قدرت کشانده است. بنابراین امروزه همه دولتها بهخصوص آنهایی که به صورت بالقوه دارای منابع متعدد قدرت هستند، سعی بر شناسایی منابع قدرت خود دارند و هدف آنها، استفاده بیشتر از منابع قدرت نرم و هوشمند برای نیل به اهداف خود است. در دوران جدید درواقع عرصه ظهور قدرت محدود نشده، بلکه شکل و کیفیت اعمال قدرت تغییر کرده است.
سیر تحول قدرت
در ابتداییترین تعریف از واژه قدرت، معنی توانایی و توانستن بر انجام کاری به ذهن متبادر میشود. فرهنگ لغت آکسفورد قدرت را توانایی انسان برای انجام کاری یا عملی، کنترل بر روی دیگران، توانایی فرد، گروه، کشور یا دولتی برای نفوذ و اثرگذاری بسیار تعریف کرده است.
برای تعریف قدرت دامنه گسترده ای از مفاهیم رو در روی ما وجود دارد. مساله اساسی در تعریف قدرت این است که، دقیقاً قدرت از چه زمانی وجود داشته است؟ آیا تشکیل دولت باعث وجود قدرت شده یا قبل از آن هم وجود داشته است؟ در پاسخ میتوان گفت که از ابتدای خلقت انسان، روابطی مبتنی بر قدرت که موجد قدرت بودهاند وجود داشته است. اندیشمندان حوزه علوم سیاسی و اجتماعی تعاریف متعددی از قدرت ارایه دادهاند.
برخی قدرت را مترادف توان ایجاد تغییر یا ایستادن در برابر آن میدانند و برخی نیز آن را مترادف توانایی دستیابی به خواستهها دانستند. «دو ورژه» میگوید: «مفهوم قدرت بسیار وسیع و مبهم است. مثلاً رییس دولت صرفا فرمانروا و قدرتمند است، شهروند ساده صرفا فرمانبر و تحت قدرت است و بقیه افراد هم فرمانبرند و هم فرمانده.»
تافلر میگوید: «قدرت در عریانترین شکل خود عبارت است از استفاده خشونت، ثروت و دانایی برای واداشتن مردم به انجام امری خاص.» در تعریفی دیگر، برتراند راسل قدرت را ایجاد آثار مطلوب تعریف میکند.
پالاور فرآیند تصمیمگیری و چارچوبهای انتخاب قدرت را در چهار مقوله تدوین
میکند که عبارتند از:
1- درک زمینه قدرت،
2- انتخاب قدرت مناسب،
3- اثرگذاری قدرت،
4- اجرای موفق دستورالعمل
قدرت از مقولههای بنیادین در فلسفه سیاسی است. از افلاطون در عصر باستان تا نیمه قرن نوزدهم و اکنون در مباحث پستمدرنیسم، قدرت همیشه در کانون توجه علم سیاست بوده است بهگونهای که اغلب در تعریف این علم گفته میشود علم سیاست، علم قدرت است.
اشتراوس قدرت را یکی از امور سیاسی میداند که فلسفه سیاسی درصدد است تا آن را همانند هر امر سیاسی دیگری مورد شناخت معرفتی و فلسفی خود قرار دهد.
قدرت از دیدگاه مارکس به معنای ابزار تحمیل اراده دیگری بر ماست و برای وجود قدرت، اطاعت ضرورت دارد. به عبارت دیگر بُعد سیاسی قدرت اهمیت زیادی دارد. یعنی قدرت، اقتدار سازمان یافته یک طبقه برای سرکوب دیگران است.
از نگاه ماکس وبر قدرت فرصت یک یا چند نفر برای دستیابی به اراده خود حتی در مقابل مقاومت دیگران است. وی به سه شکل قدرت اشاره میکند قدرت سنتی، قدرت عقلانی و قدرت کاریزماتیک. قدرت سنتی نوعی از قدرت است که مشروعیت خود را از طریق قداست گذشته کسب میکند. کسب مشروعیت قدرت عقلانی مبتنیبر قانون و اعمال حاکمیت قانون است. قدرت کاریزماتیک از جانب دیگر در اختیار فردی قرار دارد که نوعی جذابیت جادویی یا جذابیت فوقالعاده شخصی دارد.
میشل فوکو درخصوص قدرت میگوید: اگر بکوشیم نظریهای درباره قدرت برپاسازیم، در آن صورت همواره مجبور خواهیم بود که آن را به عنوان پدیدهای که در مکان و زمانی خاص پدید میآید در نظر بگیریم. در تحلیل او قدرت به معنای عملی است که موجب تغییر یا جهتدهی راهبردی به رفتار دیگران میشود. از این منظر، قدرت ساختار کلی اعمالی است که بر روی اعمال ممکن دیگر تاثیر میگذارد. قدرت برمیانگیزاند، اغوا میکند، تسهیل میکند یا دشوار میسازد، محدودیت ایجاد میکند یا مطلقاً منع و نهی میکند. با اینحال قدرت همواره شیوه انجام عمل بر روی فاعلِ عمل است، زیرا فاعل عمل، عمل میکند یا قادر به انجام عمل است.
به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران، نگرش جدید به مفهوم قدرت سیاسی در بستر اندیشه مدرن با دیدگاههای توماس هابز آغاز میشود. او با ارایه نگرشی علّی از مفهوم قدرت آن را بهمثابه نوعی شرط عاملیت در نظر میگیرد که ارتباطی عمیق با توانایی فرد برای ایجاد تمایز امور در وضعیت از پیش موجود یا جریان حوادث دارد و اگر توانایی این تغییرسازی را نیز از دست بدهد دیگر عامل نیست. قدرت در نظر هابز عبارت است از وسایل و امکانات فعلی برای دستیابی به امری ظاهرا مطلوب در آینده. در این معنا قدرت نیرویی صرفاً مادی نیست، بلکه مرتبط با تواناییهای فرد برای تأثیر بر جهان در جهت تحقق نیات خود است.
انواع قدرت (سخت، نرم و هوشمند)
قدرت سخت
در اندیشه “نای “ قدرت سخت را میتوان قدرت کمّی دانست. تحلیلگران گوناگون سالها برای دستیابی به فرمولهایی برای کمّی کردن قدرت در مناسبات جهانی و سنجش آن کوشیدهاند.
مفهوم قدرت سخت متعلق به دورانی است که دیدگاه رئالیستی در مورد شرایط و اوضاع حاکم بر محیط بینالمللی وجود داشت. از پایان حاکمیت نظام دوقطبی و منطق جنگ سرد بر محیط بینالملل، تفسیر سختافزارانه رئالیستی از قدرت چیرگی داشت و میزان عده و عده نظامی بازیگران و غنای زرادخانههایشان سنگ محک قدرت آنها به شمار میآمد. به عبارت دیگر، دولتها مقوله قدرت ملی را در قالب توانمندی نظامیشان عینیت میبخشیدند، غافل از اینکه چنین نگاه مضیق و یکسویهای به قدرت، آنان را به ورطه یک مسابقه بیانتهای تسلیحاتی خواهد کشاند و در گرداب معمای امنیتی گرفتار خواهد کرد تا جایی که انباشته هرچه بیشتر ادوات نظامی با هدف تولید امنیت در محیط آنارشیک و هرج ومرج گرا، خود به آتش ناامنی دامن میزند. بنابراین دیدگاه قدرت سخت عبارت است از توان اجبار با توسل به اقدامات، ابزارها و تصمیمات آشکار و مستقیم. مهمترین ویژگی قدرت سخت، عریان و نمایان بودن منابع آن است. گسترش تسلیحات نظامی و سختافزاری، تصویب بودجههای هنگفت برای ارتقای سامانههای جنگی، افزایش نیروهای نظامی آماده به جنگ و احتیاط و اهمیت یافتن روشهای میلیتاریستی در حکومتداری و سیاست خارجی، جنبههای عریان و آشکار استفاده از قدرت سخت هستند. بطور کلی منابع ملازم با قدرت سخت دربردارنده عناصری مادی و ملموس چون زور و پولاند.
قدرت نرم
مفهوم تازه قدرت در اندیشه از جایی سرچشمه میگیرد که آن را «توانایی تغییر رفتار» در برابر توانایی انجام کار یا «اجبارکنندگی» میداند. وی معتقد است قدرت از آن کسی است که بتواند در رفتار دیگر بازیگران توانایی ایجاد تغییرات دلخواه خودش را داشته باشد و از اجبارکنندگی عریان دور باشد، هرچند در نتیجه هرکدام از آنها دولت به مطلوبیتهای خود دست پیدا میکند. این موضوع همان تغییر ذهنیتها و در نتیجه تغییر رفتارهای دلخواهانه است. در حقیقت بطن اعمال قدرت نرم، از دیگران برای همکاری برای نیل به اهداف استفاده میشود و همکاری جای خود را به اجبار میدهد. پس ایجاد حس ترغیب به همکاری نقش مهمی در اعمال نرمافزارانه قدرت دارد. بنابراین اثبات قدرت در گرو منابع قدرت نیست، بلکه در توانایی تغییر رفتار دولتهای دیگر است و مفهوم قدرت نرم متولد میشود. بر همین اساس قدرت نرم چهره ای نرمافزارانه و جذاب دارد. این چهره از قدرت در مقابل رفتار تحکمآمیز قدرت قرار دارد که میتوان آن را قدرت جذبکنندگی قدرت نرم نامید.
قدرت نرم، عبارت است از توان اثرگذاری بر دیگران از طریق اهرمهای تعیین چارچوبی مشخص برای برنامه کار، ایجاد رغبت و جاذبه مثبت در راستای کسب نتایج دلخواه، قدرت نرم روشی است برای رسیدن به نتایج دلخواه بدون تهدید و تشویق آشکار و محسوس. نگاه نای به مفهوم نرمافزاران قدرت نگاهی مبتنی بر جذب و اغواگری است.
نتیجه اغواگری فرهنگی، سیاست خارجی موفق و در نهایت کسب مطلوبیتها در حوزههای مختلف است. مدل وی در تقسیمبندی منابع قدرت نرم مبتنی بر عملگرایی ایالات متحده در این حوزه است. همان مدلی که در نهایت به فروپاشی شوروی منجر شد و انقلابهای رنگین را به وجود آورد و امریکا را به مطلوبیتهای خود رساند.
در فضای کنونی بازی قدرت سه سطحی در جریان است. سطح اول قدرت سخت و نظامی حائز اهمیت است و ایالات متحده حرف اول را میزند. سطح دوم، شق اقتصادی قدرت برجسته شده است و در کنار امریکا و اروپا، ژاپن و چین نیز در مدیریت مسائل اقتصادی جهان حضور دارند و بازی چندبُعدی در جریان است. سطح سوم دامنه قدرت به بازیگران غیردولتی مثل تروریستها و باندهای مافیایی تسری یافته و مسائل پیچیدهای مثل بیماریها و تغییرات آبوهوایی پدیدار شده است که مواجهه با آنها خارج از توان تکتک دولتهاست. اهمیت یافتن قدرت نرم از نظر نای در این چارچوب قابل فهم است.
منابع قدرت نرم هر کشوری تا حد زیادی ریشه در سه منبع بنیادین دارد: فرهنگ، ارزشهای سیاسی و سیاست خارجی. در حقیقت این سه منبع غیرمادی و نامحسوس درمقابل منابع مادی و محسوس قدرت سخت ازجمله ابزار و ادوات نظامی قرار میگیرند. این سه منبع اصلی میتوانند به کشورها برای رسیدن به اهداف مطلوب خود در سطح بینالمللی کمک کرده و هر کشوری که سطحی مناسب از این ابعاد را در اختیار داشته باشد، به نحو مطلوبی میتواند در برابر جریانها و تهدیداتی از جنس نرم مقاومت کند و علاوه بر آن به بازتولید قدرت به ویژه از جنس نرم بپردازد. مهمترین کارکرد قدرت نرم را در حوزه فرهنگی میتوان مشاهده کرد. “نای “ معتقد است وقتی فرهنگ کشوری ارزشهای جهانی را شامل شود و بنیاد سیاستهای آن را علائق و ارزشهای مشترک جهانی تشکیل دهند، احتمال اینکه نتایج مطلوب تحصیل شود، افزایش مییابد. وی معتقد است که عناصر فرهنگی در هر صورت بسته به نوع استفاده کشور از آن میتوانند منبع مولد قدرت نرم باشند. قدرت زبان به عنوان یکی از عناصر غیرمادی فرهنگی کاملا روشن است، البته کاملاً واضح و مبرهن است که نتایج استفاده از قدرت نرم برخلاف قدرت سخت و بهخصوص از نوع فرهنگی آن، در بلندمدت به بار خواهد نشست و صبوری بسیاری را ازسوی دولتمردان میطلبد، زیرا به باور وی برخلاف اهرمهای سیاستگذاری که در دست دولت است، فرهنگ و ارزشها ریشه در جوامع مدنی دارند. در حوزه فرهنگ اول اینکه همه بخشهای یک فرهنگ ملی قابل تبدیل به قدرت نرم نیست، بلکه آن بخشهایی از فرهنگ که برای دیگران جذابیت دارند از منابع قدرت نرم محسوب میشود.
دوم اینکه، فرهنگهای محلی و ناحیهای کمتر قابل تبدیل به قدرت نرم هستند.
این اصل تواناییهای کشور در حوزه فیلم، موسیقی، انتشارات علمی آموزشی، مطبوعات و نیز خصلتهایی چون آزادمنشی، تساهل، تحرک و تنوع در فرهنگ عامه را دربرمیگیرد. بهنظر نای بخشی از موفقیت ایالات متحده در جنگ سرد در کنار موازنه نظامی و طرح کمک اقتصادی مارشال، پذیرش فرهنگ عامه امریکا در اروپای شرقی و شوروی بود. وی میگوید برتری در میان ردهبندیهای شاخص فرهنگ فقط برای ایجاد توانگری و ثروت نیست، بلکه به سبب شهرت و جذابیتی است که این توانگری ایجاد میکند.
ارزشهای سیاسی وقتی مبنای عمل قرار میگیرند هویتساز میشوند. ارزشهای سیاسی خود بخشی از فرهنگ سیاسی هر ملتی است. آلموند و پاول در تعریف فرهنگ سیاسی و ویژگیهای آن میگویند: هر فرهنگ سیاسی توزیع خاصی از باورها، ارزشها، احساسات، اطلاعات و مهارتهای سیاسی است. همانگونه که باورهای افراد بر اعمال آنها اثر میگذارد، فرهنگ سیاسی یک ملت نیز بر رفتار شهروندان و رهبران در سراسر نظام سیاسی اثر میگذارد. ارزشهای سیاسی میتواند معیار سنجش قدرت و ظرفیت یک نظام یا مکتب سیاسی در مواجهه با بحرانهای داخلی و خارجی باشند. به باور نای، تماسها در سطح عالی، اغلب برای ایالات متحده در طول جنگ سرد، قدرت نرم به وجود آورد. اغلب رهبران چینی پسر یا دختری دارند که تحصیلکرده امریکاست و ارزشهای امریکایی از طریق دانشجویانی که فارغالتحصیل میشوند و به کشورهایشان بازمیگردند، صادر میشود. بنابراین ارزشهای سیاسی، منبعی از قدرت نرم به شمار میآیند به شرطی که در داخل و خارج کشور، مورد توجه و مشروع باشند. سیاست خارجی هر کشوری در سطح بینالمللی، بیانگر اهداف، آرزوها و جهانبینی آن کشور و به نوعی چهره ظاهری هر کشوری در محیط بیرون از خود است. کشورها میتوانند از خود چهرهای زیبا، متشخص و دارای مشروعیت را به جهانیان عرضه کنند یا برعکس چهرهای زشت، غیرمتشخص و بدون مشروعیت را به نمایش بگذارند. این موارد به عملکرد سیاست خارجی و کارگزاران این حوزه بسیار وابسته است. موضوعی که نای در حوزه مطلوبیتهای سیاست خارجی به عنوان یکی از منابع قدرت نرم اشاره میکند. در نگاه اولیه مبتنی بر قدرت نرم به موضوع سیاست خارجی، دیپلماسی به عنوان کارآمدترین ابزار اعمال سیاست خارجی شناخته میشود. جاناتان مک کلوری مولفههای قدرت نرم را به پنج مقوله تقسیم میکند که عبارتند از:
1- حکومت: ارزشهای سیاسی کشور،
2- فرهنگ: مجموعهای از کنشها و اعمال معنادار برای جامعه
3- دیپلماسی: سیاست خارجی کشور
4- آموزش
5- کسبوکار یا نوآوری
چنانچه قدرت نرم را با همان تعریف کلی قدرت جذبکننده تعریف کنیم، برای شناسایی مبانی آن باید روی خصیصههایی تأکید کنیم که هریک به نحوی میتوانند منشأ اعمال قدرت نرم باشند.
«الکساندر ووینگ» روی سه منشأ مهم مولد قدرت نرم تمرکز میکند: الف) مهربانی، ب) هوشمندی، ج) زیبایی.
الف) مهربانی: در سطح فردی مهربانی نمودی از رفتار با دیگران است که با ایجاد جاذبه به عنوان منشأ قدرت نرم عمل میکند. اهمیت و جذابیت رفتار محبتآمیز بهویژه زمانی بهتر درک میشود که ازسوی افرادی جریان یابد که به لحاظ سلسلهمراتب رسمی یا غیررسمی در موقعیتهای برتری قرار دارند. رفتار مهربانانه مدیر با کارمندان زیردست یا با ارباب رجوع میتواند موجبات قدردانی و حمایت از مدیر را فراهم ساخته و مولد قدرت نرم باشند. برآیندهای عینی مهربانی با دیگران اشکال متنوعی دارد. از جمله آنها میتوانیم به رفتار ملایم و دلسوزانه، رفتار سخاوتمندانه، ابراز آرزوی خیر، کمک و پشتیبانی، روحیه و اعتماد به نفس دادن، همدردی، تواضع، حفاظت و مراقبت از امنیت و بطور کلی تأمین نیازها و حل وفصل مشکلات دیگران اشاره کنیم. از آنجا که مهربانی نشانه نوعدوستی و خیرخواهی است موجب جذب دیگران میشود، حتی آنهایی که مستقیماً با چنین رفتارهایی مواجه نشدهاند. مهربانی در عرصه سیاسی و بینالمللی میتواند به منبع مهمی برای تولید قدرت نرم تبدیل شود. مهرورزی در عرصه بینالملل ممکن است نمودهای متنوعی داشته باشد. حمایت از حقوق بشر و دموکراسی، کمک به کشورهای درگیر بحران معیشتی چون قحطی و زلزله، بخشش بدهیها، حمایت مالی از کشورهای نیازمند و حمایت از صلح و امنیت بینالمللی نمونههایی از آنها هستند.
دولتهایی که در عرصه روابط بینالملل سیاستها و اقدامات صلحجویانه، همکاریخواهانه و خیرخواهانه دارند معمولا بیشتر مورد رضایت و پشتیبانی دیگران قرار دارند. بر این اساس است که برخی دولتها تلاش دارند با تقویت موقعیت دیپلماتیک کشورشان خود را حامی و فعال صلح نشان داده و در مهار مناقشات بینالمللی نقش پررنگی ایفا کنند. انگیزه بسیاری از قدرتهای بزرگ از اقداماتی نظیر شرکت در مداخلات بشردوستانه و حمایت از دموکراسی تقویت قدرت نرم است. دلیل عمدهای که برخی قدرتها به موقعیت هژمونیک میرسند، این است که موضعگیری خیرخواهانهای در قبال دولتهای دیگر اتخاذ میکنند و این خیرخواهی ازسوی آنها مورد تأیید قرار میگیرد. امروزه سیاست چین در حمایت از استقلال و حاکمیت تمامی کشورها ازجمله کشورهای جهان سومی به منشأ مولد قدرت نرم برای این کشور تبدیل شده است.
ب) هوشمندی: هوشمندی نمود دیگری از عمل انسانی است که با جلوگیری از شکست یا ایجاد موفقیت میتواند به صورت مولد قدرت نرم عمل کند. انسانها به دلایل مختلف از جمله حل مشکلات و موفقیت در برنامههای خود نگاه مثبتی به افراد باهوش و ذکاوت دارند. نمود عینی هوشمندی در موفقیت افراد یا گروههاست. ذوق و مهارت در کسب موفقیت باعث ایجاد مقبولیت میشود و بهتبع آن قابلیت تأثیرگذاری بر دیگران را افزایش میدهد.
هوشمندی در عرصه بینالمللی شاخصهای آشکاری دارد. بهخصوص، مدیریت موفق در دولتها در دو عرصه امنیت و اقتصاد میتواند بسیار تأثیرگذار باشد. به عنوان مثال، امروزه رشد و توسعه اقتصاد ملی دغدغهای اساسی برای تمامی کشورهاست. شاخصهای مهم مربوط به رشد و توسعه اقتصادی کشورها ازجمله تولید ناخالص داخلی، درآمد سرانه و ضریب جینی به علاوه رتبه بینالمللی کشورها در این شاخصها برای همه قابل دسترسی است.
ج) زیبایی: اهمیت و جذابیت ریشه در این واقعیت دارد که با ارزشها، ایدهآلها و آرزوهای طبیعی انسانها ارتباط دارد. زیبایی ممکن است به شکل علایق، اندیشهها و نظریهه ای جذاب بروز یابد، البته از آنجا که زیبایی تا حدی مقولهای نسبی بوده و درک آن از منظر افراد و گروههای مختلف ممکن است ناهمسان باشد، تأکید بر زیبایی در میان گروههایی است که نگاه نسبتاً مشترکی درباره زیبایی دارند. زمانی که ارزشها، اهداف و آرمانها مشابه باشند، کسانی که بتوانند این ارزشها، اهداف و آرمانها را به جذابترین شکل بروز داده یا بیان کنند، موجب جلب حمایت و پشتیبانی میشوند. مثلاً انجام و ترویج اخلاق و خصائلی از قبیل اعتماد به نفس، ایثارگری و شجاعت توسط یک فرد میتواند موجب جذابیت وی شده و نفوذش را تقویت کند. از این منظر، زیبایی میتواند الهامبخش باشد و به صورت مولد قدرت نرم عمل کند.
در حوزه سیاست و روابط بینالملل زیبایی جلوههای ویژهای دارد، به نحوی که بعضاً میتواند نقش بسیار پررنگتری در تولید قدرت نرم ایفا کند. ظهور رهبرانی که پیروان گستردهای در عرصه ملی و فراملی دارند، ریشه در این موضوع دارد. نخبگان بسیاری وجود دارند که دغدغهها و نظریههایی برای عرضه دارند. در عرصه بینالمللی معدود دولتهایی وجود دارند که ارزشها و شعارهای رایجشان نفوذ فراملی داشته باشد، به نحوی که تحولات سیاسی کشورهای ثالث را تحت تأثیر قرار دهند. در دوره جنگ سرد ایالات متحده و اتحاد شوروی ذینفوذترین دولتها به لحاظ برخورداری از ایدئولوژیهای الهامبخش در سطح جهانی به حساب میآمدند.
قدرت هوشمند
مفهوم قدرت هوشمند را نخستینبار سوزان ناسل به معنای ترکیب هدفمند و خردمندانه قدرت سخت و نرم در مقابله با تهدیدات به کار برد. وی معتقد بود: منابع اجباری و اقناعی شامل تواناییها و برتریهای نظامی، اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیک باید در یک جهت هماهنگ شوند تا برآیند آن تداوم برتری کشور را تضمین کند.
مفهوم قدرت نرم و قدرت هوشمند جوزف نای در یک دهه اخیر مقبولیت عام یافته و مورد استفاده فراگیر تشکیلات دولت ایالات متحده قرار گرفته است. وی در سخنرانی در جلسه پارلمانی شورای انگلستان در سال 2010 گفت: من ایده قدرت نرم را در مقابل کسانی که به زوال قدرت امریکا میپرداختند به کار بردم؛ چراکه به نظر من قدرت امریکا رو به زوال نمیرود. من میخواستم به توانایی یک کشور در تحصیل خواستههایش از راهی غیرنظامی اقتصادی یا اعمال زور و کیفر یعنی از طریق جاذبه یا به اصطلاح قدرت نرم بپردازم. علت مطرح شدن قدرت هوشمند ازسوی نای، ناکارآمدی و محدودیت بهکارگیری قدرت سخت و نرم است. کارویژه خاص هرکدام از این دو نوع موجب به وجود آمدن مشکلات بسیاری برای کشورها در راه کسب منافع خویش است. وی درخصوص ناکارآمدی قدرت سخت صرف مینویسد: فرآیند تبدیل قدرت از منابع به نتایج دلخواه، یک متغیر میانی حساس و تعیینکننده است. برخورداری از منابع قدرت، ضامن کسب نتایج دلخواه در همه شرایط نیست. لازمه تبدیل منابع به قدرت ملموس، به مفهوم کسب نتایج دلخواه، راهبردی بهینه و مدیریتی مدبرانه است. آنچه من آن را قدرت هوشمند میدانم. از طرف دیگر تحولات عصر جدید و دوران ارتباطات گسترده و فناوریهای نوین و شبکهای شدن ارتباطات در حوزههای عمومی و خصوصی، اعمال قدرت را با شیوههای جدید امکانپذیر کرده است. بنابراین در عصر جهانی موفقیت در مدیریت این شبکههای عمومی و خصوصی، به استعداد، هوش محیطی و اشکال نوین قدرت وابسته است. بنابراین قدرت هوشمند تحولی شهودی در موضوع قدرت است که مخاطبان اصلی آن را دولتها، نخبگان سیاسی، گروههای ذینفوذ و نهادهای حکومتی تشکیل میدهند.
ادامه در صفحه9