چطور پوپولیسم وحشیانه دوترته بر فیلیپین چیره شد

۱۳۹۸/۰۸/۱۹ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۶۶۲۸
چطور  پوپولیسم  وحشیانه  دوترته  بر  فیلیپین  چیره  شد

شیلا اس. کرُنِل، فارن افرز | مترجم: طلا تسلیمی|

رودریگو دوترته در سال آخر تحصیل در دانشکده حقوق در کالج مردان کاتولیک در مانیل به یکی از همکلاسی‌هایش که لهجه غلیظ او را مورد تمسخر قرار داده بود، شلیک کرد. دوترته که در آن زمان به «رودی» مشهور بود، پسر استاندار وقت جزیره میندانائو در جنوب فیلیپین بود و همانند بسیاری دیگر از فرزندان نخبگان سیاسی فیلیپین از مزیت آموزش سطح بالا برخوردار بود. او در میان اسلحه، محافظان شخصی، هواپیمای شخصی پدرش و گشت و گذار با پسران مشهور محلی بزرگ شد. با این حال، لهجه دوترته در مانیل سبب شد که به عنوان یک حاشیه نشین جنوبی شناخته شود. همکلاسی دوترته هم بر سر همین مساله به او طعنه زده بود. دوترته نزدیک به 45 سال بعد و زمانی که در انتخابات ریاست‌جمهوری نامزد شده بود و برای حامیانش سخنرانی می‌کرد، در یادآوری این خاطره گفت: «منتظرش ماندم. با خود گفتم یک درس خوب به او می‌دهم.» طبق خاطرات دوترته، همکلاسی از تیراندازی جان سالم به در برده و احتمالا درس خود را هم آموخته است. دوترته هم اگرچه از حضور در مراسم فارغ‌التحصیلی منع شد، اما مدرک حقوق خود را دریافت کرد. او گفت: «حقیقت این است که من به شلیک کردن به مردم عادت دارم.» حضار این جمله را نشنیده گرفتند. این شیوه روایت متداول دوترته بود که در آن نه به عنوان متجاوز که به عنوان قربانی ظاهر می‌شد که برای دفاع از ناموس خود به اسلحه متوسل شده بود. او مسوولیت اجرای قانون را خود بر عهده گرفته بود، اما با چنین اقدامی کینه متجاوز مجازات شده را نیز به جان خریده بود. این هم یک شاخصه دیگر روایت‌های متداول دوترته بود: خودستایی در عین خودتخریبی. و پایان ماجرا با جمله «من به شلیک کردن به مردم عادت دارم»، اگرچه به صورت یک شوخی مطرح شد، اما بیشتر بیان حقیقت یا حتی یک تهدید بود. قدرت و زیبایی آن در مبهم بودنش بود.

در سراسر دوران کمپین‌های انتخاباتی، در طی ریاست‌جمهوری و در حقیقت در همه عمر دوترته، داستان‌های او بارها روایت شده‌اند و شیوه روایت آنها در میان عموم مردم طنین انداز شده است. تصویر او از اقتدار و قدرت عضلانی جذابیتی ماندگار دارد. دوترته در نیمه دوره اول ریاست‌جمهوری خود از رضایتمندی نزدیک به 80 درصدی برخوردار بود. این محبوبیت او به پیروزی نامزدهای متحدش در انتخابات میان دوره کمک کرد؛ برای اولین مرتبه در 80 سال، هیچ یک از نامزدهای اپوزیسیون موفق به کسب کرسی در مجلس سنای فیلیپین نشدند. قانونگذاران متحد دوترته اکثریت را به دست آوردند و بدین‌ترتیب او کنگره را تحت کنترل گرفت و البته دیوان عالی را نیز با افراد مورد اطمینان خود پر کرد. حزب لیبرال با شکست قدرتمندترین نامزدهای آن در انتخابات که هم غیرمنتظره بود و هم شرم آور، به‌شدت آسیب دید. بخش گسترده‌ای از رسانه‌ها ترغیب به تمکین شدند و بسیاری از مردم جنگ رییس‌جمهوری با مواد مخدر را مورد تشویق قرار دادند و روحانیت کاتولیک و مدافعان حقوق بشر را تنها گذاشتند.

دوترته در سومین سال ریاست‌جمهوری خود یک کارگزار پرقدرت و یک استاد تاکتیک‌های سیاسی تمام عیار بود. اعتراض‌ها و انتقادهای او از نخبگان، مصرف‌کنندگان مواد مخدر و مجرمان به نگرانی عمومی درباره نظام قضایی شکست خورده و طبقه حاکم بی‌پروا دامن زد. او با خشم درباره «مانیل امپریالیستی» و «ایالات متحده امپریالیستی» سخن گفت و به تفصیل از نارضایتی از نخبگان ملی و جهانی دم زد. دوترته بر یک موج سیاسی جهانی سوار بود؛ موجی از حمایت عمومی از بی‌نظمی. اما چطور یک شهردار پیشین 74 ساله اسلحه به دست از جبهه جنوبی فیلیپین توانست تا این اندازه خود را با شرایط سیاسی جهانی تطبیق دهد؟

  دفترچه راهنمای داوائو

داوائو پیش از آنکه دوترته آن را به آزمایشگاه برند تجاری سیاست اعمال قدرت خود تبدیل سازد، یک شهر بندری در سواحل جنوبی میندانائو و هدفی مهم برای شورش‌ها به رهبری کمونیست‌ها بود. فردیناند مارکوس، دیکتاتور بیمار فیلیپین، در اوایل دهه 1980 قدرت خود را از دست داد. در همان زمان، چریک‌های کمونیست به ویژه در میندانائو قدرت بیشتری به دست آوردند. آنها در داوائو از میان زاغه‌نشین‌ها، در دانشگاه‌ها و در میان متخصصان طبقه متوسط که در دوران حاکمیت دیکتاتوری مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودند، پیروانی برای خود پیدا کردند.

کمونیست‌های فیلیپینی بیشتر در مناطق روستایی فعالیت می‌کردند و در اواسط دهه 1980 ارتشی حدودا 25 هزار نفری از روستایی‌ها تشکیل دادند. اما آنها در شهرها هم حضور داشتند. آنها به عنوان بخشی از آزمایشات خود در جنگ افزاری شهری، یگان‌های «گنجشک» را تشکیل دادند که در حقیقت جوخه‌های 2 یا 3 نفره بودند که به سرعت و پنهانی حرکت و نیروهای پلیس و سربازان در خیابان‌ها را خلع سلاح می‌کردند. پایگاه آنها در داوائو زاغه‌ای موسوم به آگدائو بود که به میدان جنگی بین چریک‌های شهرنشین و ارتش تبدیل گشت.

داوائو خیلی زود به پایتخت کشتارها در فیلیپین تبدیل گشت. در هر گوشه‌ای از خیابان می‌شد اجسادی را پیدا کرد؛ گاهی هم اجساد قربانیان کشتارهای سیاسی و انتقام‌های شخصی و همچنین ضرب و شتم برای اخاذی را از آب می‌گرفتند. نظم و قانون فرو پاشیده بود. مارکوس در سال 1986 در پی قیام مردمی در خیابان‌های مانیل، سرنگون شد. دولت کورازون آکینو، رییس‌جمهوری جدید فیلیپین، تحت فشار ارتش و ایالات متحده عملیات شدیداللحن سرکوب کمونیست‌ها را به راه انداخت. داوائو در آن زمان به محلی برای آزمودن عملیات ضدتروریستی ایالات متحده تبدیل گشت.

رمزی کلارک، دادستان کل پیشین امریکا در سال 1987 ریاست ماموریتی به فیلیپین را برعهده داشت که دریافت سیا در ظهور گروه‌های انتقام جو نقش داشته است. دولت ایالات متحده همچنین به عملیات مبارزه با شورشی‌های ارتش فیلیپین در میندانائو کمک فنی می‌کرد. در آن زمان، غیرنظامی‌ها به اسلحه و چاقوهای بلند ملسح شده و در شکار کمونیست‌ها در خیابان‌ها پرسه می‌زدند. برنامه‌های رادیویی علیه سرخ‌ها نیز این انتقام جویان ضدکمونیست را بیشتر تحریک می‌کرد.

در این دوره ترس و وحشت بود که دوترته به عنوان یک دادستان دولت در سیاست داوائو درگیر شد. پس از سقوط مارکوس و جایگزینی همه مقامات محلی، دوترته به لطف ارتباط مادرش با اپوزیسیون مخالف مارکوس معاون شهردار شد. دو سال بعد، در انتخابات شهرداری در برابر جون پالا، خبرنگار رادیویی که علیه کمونیست‌ها برنامه می‌ساخت، و یک سیاستمدار قدیمی‌تر رقابت کرد و پیروز شد. او به عنوان شهردار بطور همزمان نقش حامی و داور در میان گروه‌های رقیب را ایفا می‌کرد و در یک استراتژی «تفرقه بینداز و حکومت کن»، بین آنها اختلاف ایجاد می‌کرد. با کاهش درگیری‌ها، او پارتیزان‌ها از همه گروه‌ها را به کار گرفت و یک ضدکمونیست پیشین را انتخاب کرد تا در شهرداری برای او کار کند و به همه‌دار و دسته‌های جنایتکار و سرخ‌ها هشدار داد که به جای دیگری بروند. او با پلیس روابط خوبی داشت و رونالد دلا روزا، رییس پلیس شهر، پسرخوانده او بود.

دوترته در 22 سال شهرداری در داوائو، به مثابه یک پدرسالار شهر را اداره می‌کرد. او مقررات منع آمد و شد برای اقلیت‌ها تعیین، سیگار کشیدن را در بیشتر اماکن عمومی ممنوع، فروش مشروبات الکلی را محدود و نقض‌کنندگان قوانین راهنمایی و رانندگی را سرکوب کرد. او همچنین برنامه‌های رفاه اجتماعی را ارتقاء داد، یکی از موفق‌ترین خطوط تلفن فوریت‌های 911 را راه‌اندازی کرد، خدمات رسانی به زنان قربانی سوءاستفاده‌های جنسی را در دستورکار قرار داد و برای نیازمندان کلینیک‌های درمانی ساخت.

 او با بریدن نوار قرمز تجارت را خشنود ساخت و در زیرساخت‌ها سرمایه‌گذاری کرد. شهروندان خسته از خشونت همگی از داوائویی ایمن‌تر، کارآمدتر و تاثیرگذارتر استقبال کردند.

  راز کثیف داوائو

دوترته آزادانه از کتاب راهنمای کمونیست‌ها و ضدشورشی‌ها وام گرفت. او رسانه‌ها را نه با نگرانی درباره کمونیست‌ها، که درباره جنایتکاران بمباران کرد. او هم مانند پالا از رسانه استفاده کرد و میزبان یک برنامه تلویزیونی هفتگی را بر عهده گرفت تا در آن درباره سارقان و فروشندگان مواد مخدر سخن بگوید. او در یکی از قسمت‌های برنامه «ساندی تی وی» در سال 2001 نام 500 فرد مظنون بر جرایم جنایی و مواد مخدر از فقیرترین محله شهر را اعلام کرد. کارولین آرگیلاس، یک خبرنگار در داوائو، با شهردار درباره یک ماه پس از این قسمت برنامه مصاحبه کرد و گزارش داد که دست کم 4 نفر از فهرست دوترته تا پیش از مصاحبه کشته شده بودند. 17 فرد دیگر که به فروش مواد مخدر و دزدی تلفن همراه متهم بودند نیز در فاصله زمانی اندکی پس از آن کشته می‌شوند.

قاتلان عمدتا افراد مسلح ماسک‌دار موتور سواری بودند که گاهی در روز روشن آدم می‌کشتند. گاهی قاتلان علامتی روی مقتول می‌گذاشتند که او را به عنوان فروشنده مواد مخدر یا دزد شناسایی می‌کرد. اینها کشتارهای نمایشی بودند که هدف از آنها پاکسازی اهداف به عنوان هشداری برای دیگران بود. «جوخه مرگ داوائو» از اراذل و اوباش، چریکی‌های سابق و انتقام جویان ضدکمونیست بودند که جیب برها، فروشندگان مواد مخدر و دیگر جنایتکاران خرده پا را می‌کشتند. آمادو پیکاردال، کشیشی که در آن زمان در داوائو زندگی می‌کرد، به یاد می‌آورد که یک روز بعد از ظهر در سال 2008 در کلیسای خود در حال برگزاری مراسم عروسی بود: «بیرون صدای تیراندازی شنیدم. به دنبال جمعیت من هم بیرون رفتم تا ببینم موضوع از چه قرار است. دیدم پسری حدودا 15، 16 ساله کشته شده و روی زمین افتاده است.» پیکاردال این اظهارات را در سال 2016 و تنها چند ماه پس از ریاست‌جمهوری دوترته بیان کرد: «افراد پلیس در همان نزدیکی بودند. اما آنها اسلحه‌های خود را در هوا شلیک کردند انگار که می‌خواستند به قاتلان فرصت دهند با موتورهای خود از آنجا بگریزند.» پیکاردال به ثبت و طبقه‌بندی بیش از 1400 مورد از قتل‌های جوخه مرگ در سال‌های 1998 تا 2015 کمک کرده است.او سال‌ها علیه این کشتارها موعظه کرد و در ماه اوت سال 2018 بعد از آنکه متوجه شد افراد مسلح در میان حضار پنهان شده‌اند، مخفی شد. به گفته پیکاردال، جوخه مرگ داوائو تاکتیک‌های خود را از چریک‌های کمونیست وام گرفته بودند برخی از اعضای باقی مانده از یگان‌های گنجشک به این جوخه پیوسته بودند.

این راز کثیف داوائو بود. به استثنای شمار اندکی از اعضای رسانه، روحانیت کاتولیک و گروه‌های مدنی، بیشتر شهروندان منطق اجرای عدالت دوترته را پذیرفته بودند. دوترته شهردار سال 2001 به آرگیلاس گفت: «اگر بخواهم در این باره صادقانه صحبت کنم، ترجیح می‌دهم به جای اینکه قربانیان بی‌گناه جان خود را از دست بدهند، شاهد مرگ جنایتکاران باشم.» اما در حقیقت، بیشتر قربانیان جوخه مرگ جنایتکاران خرده پا بودند و نه قاتلان. به علاوه، معنای ضمنی این اظهارنظر این بود که شهروندان تنها دو گزینه دارند: بکشند یا کشته شوند.

  از داوائو تا کاخ ریاست‌جمهوری

داوائو برای دوترته به مثابه کلاس درس دولت داری بود. او شهر را بازسازی کرد و شهر هم او را. داوائو همچنین بلیت دوترته برای ورود به انتخابات ریاست‌جمهوری بود: او وعده داد همانطور که صلح و سعادت را به شهر خود بازگردانده، برای کشورش نیز همین کار را کند. او نویسنده و قهرمان الگوی داوائوست. قرارداد اجتماعی‌ای که او به قانونگذاران در داوائو پیشنهاد شده بود، اینگونه بود: «من از شما مراقبت می‌کنم، اما سوالی نپرسید.» اکنون همین قرارداد بطور گسترده در سراسر فیلیپین در حال اجراست.

دوترته جدای از سابقه فعالیت در سمت شهردار داوائو، هیچ تجربه اجرایی دیگری ندارد. اداره داوائو همه‌چیزی است که او در موردش می‌داند. به همین دلیل است که ترجیح می‌دهد او را به جای «رییس‌جمهوری»، «شهردار فیلیپین» بخوانند. نگرانی‌های شهردار بی‌اهمیت و کوچک هستند: جرایم؛ دست انداز‌ها و چاله‌ها در خیابان و مجوزهای تجاری. دوترته یک ایدئولوگ نیست. اظهارات او علیه نخبگان امپریالیست در مانیل و در ایالات متحده و گرایش او به چین و روسیه از ایدئولوژی نه، بلکه از احساسات او نشات می‌گیرد. آنها درمانی برای غرور آسیب دیده او هستند. و آنها مهره‌های بازی سیاسی هستند: دوترته چه در سیاست خارجی و چه در امور داخلی از بازی دادن رقبا در برابر یکدیگر لذت می‌برد.

احساسات، تجربیات و دوستان دوترته هستند که سیاست‌های او را تعریف می‌کنند. او به فیلیپین وعده یک دولتمرد را نداده است؛ او به آنها دوترته به عنوان مجازات‌کننده مجرمان، انتقام جوی غرور آسیب دیده فیلیپینی‌ها و مردی را پیشکش کرده که جاده می‌سازد، ترافیک را کاهش می‌دهد و اوضاع را در میانه بن‌بست‌های دموکراسی پیش می‌برد.

حلقه افراد قابل اعتماد دوترته از افرادی تشکیل شده است که در داوائو آنها را می‌شناخت و با آنها کار می‌کرد. نزدیک‌ترین مشاور سیاسی دوره اول ریاست‌جمهوری دوترته، لئونسیو ایواسکو جونیور، یک کشیش کاتولیک بود. کریستوفر «بونگ» گو هم که در داوائو مشاور دوترته بود، او را در کاخ ریاست‌جمهوری هم همراهی می‌کرد. گفته می‌شود گو که اکنون یک سناتور است در حال حاضر بیشترین تاثیرگذاری را بر دوترته دارد. برخی از دیگر اعضای با نفوذ کابینه رییس‌جمهوری از جمله کارلوس دومینگوئز سوم، وزیر دارایی، و عیسی دورِزا که تا سال گذشته مشاور ریاست‌جمهوری در روند صلح بود، از همکلاسی‌های دوران کودکی دوترته بودند.

استراتژی پلیسی دوترته نیز از دوران فعالیت او در داوائو الهام گرفته شده است. معمار کمپین مبارزه با مواد مخدر و اولین رییس پلیس در ریاست‌جمهوری دوترته، دلا روزا، رییس پلیس پیشین داوائو و سناتور کنونی، بود. دلا روزا مبدع روشی بود که در آن ماموران پلیس و مقامات استانی درب خانه مظنونین به فروش مواد مخدر را می‌زدند و از آنها درخواست می‌کردند به فعالیت خود در این زمینه پایان دهند. دلا روزا روز اول فعالیتش به عنوان بالاترین مقام پلیس فیلیپین، به همه پایگاه‌های پلیس دستور داد که این عملیات را در سراسر کشور آغاز کنند. بسیاری از آنها که درب منزلشان به صدا در آمده بودند، نهایتا مردند؛ یا در عملیات پلیس کشته شدند یا قاتلان ماسک‌دار آنها را کشتند. جنگ دوترته علیه مواد مخدر همانند علامت تجاری اوست: تهیه فهرستی از اسامی مظنونین؛ اعلام عمومی نام‌های آنها و تهدید آنها در ملأ عام؛ اعدام توسط موتور سواران مسلح؛ علامت‌های دست نوشته در کنار اجساد؛ برخورد با مواد مخدر به عنوان تهدیدی اساسی. حقیقت این است که میزان استفاده غیرقانونی از مواد مخدر در فیلیپین از ایالات متحده یا تایلند کمتر است، اما هشدارهای دوترته درباره این مشکل سبب شده مردم به‌شدت نگران شوند.

حتی حالا هم دوترته بخشی از هفته را در داوائو می‌گذراند و می‌گوید گرم گرفتن با جامعه مانیل برای او دشوار و ناخوشایند است. این ناراحتی دوترته در طبقه متوسط جدید که هواداران دو آتشه او هستند نیز طنین انداز شده است. طبقه‌ای که کارگران فیلیپینی سراسر جهان را که به عنوان پرستار بچه، پرستار، دریانورد و کارگران ساختمانی کار می‌کنند و همچنین افرادی که در مراکز تماس کشور در مانیل و سایر شهرها مشغول به کار هستند، را تشکیل می‌دهند. هواداران دوترته را مردان و زنان بی‌پروا، سختکوش و مشتاق تشکیل داده‌اند. اقتصاد جهانی به آنها فرصتی برای رهایی از فقر داده، اما آنها را قروتمند نمی‌کند.

شرایط آنها از فقرا بهتر است، اما همچنان انتخاب‌های محدودی در زندگی دارند. آنها نمی‌توانند آپارتمان‌های فانتزی داشته باشند یا در مراکز خرید لوکس از مارک‌های گرانقیمت خرید کنند. آنها نگران جنایات کوچک، رفت و آمدهای طولانی و چشم‌انداز زندگی فرزندانشان هستند. آنها از ثروتمندان که در چند سال گذشته از همه مزیت‌های اقتصادی با رشد نسبی 5، 6 درصدی برخوردار بوده‌اند، ناراضی هستند. آنها از فقرا که از مزایای برنامه‌های مبارزه با فقر بهرمند بوده‌اند هم چندان دل خوشی ندارند. آنها از اینکه از قانون پیروی می‌کنند، مالیات خود را می‌پردازند، ساعات طولانی کار می‌کنند و باز هم تحت فشارند، عصبانی هستند. جولیو تیهانکی، دانشمند علوم سیاسی فیلیپینی اینطور توضیح می‌دهد: «پدیده دوترته قیام فقرا نیست؛ نخبه محور است. اعتراض خشم آلود افراد ثروتمند، تازه ثروتمند شده، خوب و طبقه متوسط نسبتا موفق (از جمله کارگران مرکز تلفن، رانندگان اوبر و کارگران فیلیپینی در خارج از کشور است. با این حال، طبقه متوسط با وجود رشد قابل توجه اقتصادی در 6 سال ریاست‌جمهوری آکینو به جای اینکه در شرایط بهتری قرار بگیرد، با کمبود خدمات عمومی، ترس‌ها در خیابان‌ها و ترافیک هوایی، ترس از بین رفتن صلح و نظم و نابود شدن مالیات‌هایی که پرداخته در میانه فساد با وجود وعده‌های حکومت داری بهتر را شاهد بوده است.»

  اختلال دوترته

هیچ شکی نیست که دوترته یک اخلالگر است. او در تلاش‌ها برای پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری بر پول و ماشین‌های بازیکنان باثبات‌تر سیاسی چیره شد. مبارزات انتخاباتی او به داوطلبان بدون حقوق و فیس بوک متکی بود؛ دوترته را می‌توان اولین رییس‌جمهوری فیلیپین دانست که با قدرت رسانه‌های اجتماعی در انتخابات پیروز شده است. دوترته برخلاف روسای جمهوری پیشین فیلیپین، هرگونه ادعای احترام به هنجارهای دموکراتیک را کنار گذاشته، مدافعان حقوق بشر را به سخره گرفته، کشتارهای پلیس را مورد تایید قرار داده و عموم مردم را به خشونت علیه مصرف‌کنندگان مواد مخدر و مجرمان ترغیب کرده است.

شاید بتوان گفت که مهم‌ترین اقدام دوترته در مقام ریاست‌جمهوری، از بین بردن نظارت‌های سازمانی بر قدرت رییس‌جمهوری بوده است. او مطبوعات مستقل را سرکوب، سناتوری که درباره گذشته جوخه مرگ تحقیق می‌کرده را زندانی و برکناری قاضی مستقل دیوان عالی را مهندسی کرده است. او منتقد جدی کلیسای کاتولیک است که سابقه ایستادگی در برابر فشارهای ریاست‌جمهوری را داشته و او کسی است که با نزدیک شدن به چین و دوری از ایالات متحده، سیاست خارجی فیلیپین را دگرگون کرده است.

دوترته اولین رهبر فیلیپینی نبود که بر موج پوپولیستی سوار شد. او تقریبا 30 سال پس از سقوط دیکتاتوری مارکوس به قدرت رسید. آن زمان، دموکراسی نخبگان که از خاکسترهای حاکمیت استبدادی برخاسته بود، درخشش خود را از دست داده بود. طبقه سیاسی که در دوران پس از مارکوس برای اداره دولت انتخاب شدند، عمدتا افرادی فاسد، فاقد صلاحیت یا بی‌تفاوت به گرفتاری‌های مردم عادی بودند. در سال 1998 جوزف استرادا، ستاره سابق سینما، با ایجاد وجهه مدافع فقرا برای خود، رییس‌جمهوری شد. در سال 2004 هم بهترین دوست او یعنی فرناندو پو جونیور، ستاره کاریزماتیک فیلم‌های اکشن با سوار شدن بر همان موج تا آستانه ریاست‌جمهوری پیش رفت. این سیاستمداران ستاره سینما توانسته بودند یک پایگاه انتخاباتی مستحکم در میان فقیرترین فیلیپینی‌ها به دست آورند.

تفاوت دوترته با این ستارگان سینما در تصمیم‌گیری او به تلاش برای جلب حمایت طبقه متوسط مشتاق به جای فقرا، است. در حقیقت، طبقه متوسط در دوران ریاست‌جمهوری دوترته از شرایط خوبی برخوردار شده‌اند. او امکان تحصیل رایگان آنها در دانشکده‌ها را فراهم آورده، مرخصی زایمان را طولانی کرده، درآمد کارمندان دولت را افزایش و در همه اماکن عمومی وای‌فای رایگان ارایه داده است. او همچنین وعده داده که از شدت ترافیک بکاهد و مسیرها را کوتاه کند: برنامه 170 میلیارد دلاری او موسوم به «ساختن، ساختن، ساختن» که سرمایه آن عمدتا توسط چین و ژاپن فراهم شده، مربوط به ساخت مسیرهای دریایی، هوایی و زمینی در مناطق پر جمعیت کشور است.

دوترته ریاست‌جمهوری را طوری تعریف کرده که انگار شهرداری در سطح گسترده تریست. پس از سقوط مارکوس، اصلاحگران دموکراتیک قدرت را به دست دولت‌های محلی سپردند و بدین‌ترتیب، روسای محلی و قبایل سیاسی را قدرتمند ساختند و دوترته هم یکی از آنها بود. این خانواده‌ها در سراسر کشور بر ادارات دولتی سلطه یافته بودند و دولت را بر مبنای منافع شخصی و با هدف گسترش هژمونی خود اداره می‌کردند. دوترته متعلق به طبقه‌ای از مقامات محلی است که از طریق اجرای محرک‌های اقتصادی با هدف ترغیب به فعالیت‌های کارآفرینی و توسعه دارایی، در قدرت مانده‌اند. مقاماتی که برای شرکت‌ها مزایای سخاوتمندانه مالی در نظرگرفته‌اند، زیرساخت‌ها را ارتقاء داده و بوروکراسی کارآمدی ایجاد کرده‌اند و مکانی امن برای تجارت فراهم آورده‌اند. پروژه‌های دولتی و املاک اغلب به بی‌خانمان شدن فقرا می‌انجامیدند و حاشیه شهرها که به محل زندگی این فقرا تبدیل می‌شد، عمدتا فضایی مناسب برای مواد مخدر، خشونت، بیماری و جرم و جنایت بود. جنگ دوترته علیه مواد مخدر به دلیل گستردگی، سرعت و کشتارهای آشکار آن قابل توجه است؛ اما در عین حال، جنگ علیه فقرای بی‌خانمان نیز به شمار می‌رود.

اقدامات دوترته سبب شد که دیده بان حقوق بشر در سال 2015 به او لقب «شهردار جوخه مرگ» را بدهد. اما او در این رویکرد افراطی تنها نبود؛ کشتار غیرقانونی جنایتکاران و مخالفان در مکان‌هایی مانند سیبو، در منطقه مرکزی کشور، و در استان‌های بولاکان، کاویته و لاگونا در نزدیکی پایتخت و جایی که تجارت در آنها رونق گرفته بود، نیز سابقه داشت.

ریاست‌جمهوری دوترته از بسیاری جهات نشان‌دهنده استمرار شرایط در فیلیپین است و نه تغییر در آن. او بسیاری از سمت‌های دولتی را در اختیار افراد نزدیک به خود قرار داده که برخی از آنها به فساد متهم بوده‌اند.

دوترته هم مانند روسای جمهوری پیش از خود، بر اتحاد شکننده خانواده‌های سیاسی حکومت می‌کند. بنیگنو آکینو سوم، رییس‌جمهوری پیش از دوترته، از حمایت نخبگان با ذهنیت لیبرال برخوردار بود که پس از سقوط مارکوس به قدرت رسیده بودند. ائتلاف دوترته از حامیان مارکوس و دیگر خانواده‌هایی تشکیل شده که توسط لیبرال‌ها نفوذ خود را از دست داده بودند. این ائتلاف شاید تا زمانی که دوترته در قدرت است دوام آورد؛ اما رییس‌جمهوری تاکنون تمایلی به ایجاد حزبی که پس از خودش دوام آورد نشان نداده است. برخی از متفکران پیشرو در کابینه او تلاش کرده‌اند تا یک جنبش سیاسی بنیادین موسوم به «کیلوسانگ پاگباباگو» یا همان «جنبش برای تغییر» تشکیل دهند، اما تاکنون پیشرفت چندانی در این زمینه نداشته‌اند.

ناراندرا مودی، نخست‌وزیر هند، بر مبنای ملی گرایی هندو هم یک حزب سیاسی ریشه‌دار ایجاد کرد و هم یک جنبش سیاسی. ویکتور اوربان در مجارستان هم یک توجیه روشنفکری برای رد دموکراسی لیبرال و نظم لیبرال بین‌المللی ارایه کرد. دوترته در قیاس با این دو هیچ کار قابل توجهی انجام نداده است. مبارزه او با لیبرالیسم احتمالا به دلیل نبود جنبش، حزب یا ایدئولوژی ماندگاری که میراثش را ادامه دهد، دوام چندانی نخواهد داشت. او چندین مرتبه به دخترش سارا که با شهرداری داوائو جا پای دوترته گذاشته، به عنوان جانشین احتمالی خود اشاره کرده است. درست مطابق شیوه قدیمی فیلیپینی، دوترته نهایتا به خانواده رو می‌کند. اما در حال حاضر، شخصیت کاریزماتیک و سیاه دوترته است که کشور را در اسارت نگه داشته است.

منبع: دیپلماسی ایرانی


برش

  دوترته آزادانه از کتاب راهنمای کمونیست‌ها و ضدشورشی‌ها وام گرفت. او رسانه‌ها را نه با نگرانی درباره کمونیست‌ها، که درباره جنایتکاران بمباران کرد. او هم مانند پالا از رسانه استفاده کرد و میزبان یک برنامه تلویزیونی هفتگی را بر عهده گرفت تا در آن درباره سارقان و فروشندگان مواد مخدر سخن بگوید. او در یکی از قسمت‌های برنامه «ساندی تی وی» در سال 2001 نام 500 فرد مظنون بر جرایم جنایی و مواد مخدر از فقیرترین محله شهر را اعلام کرد. کارولین آرگیلاس، یک خبرنگار در داوائو، با شهردار درباره یک ماه پس از این قسمت برنامه مصاحبه کرد و گزارش داد که دست کم 4 نفر از فهرست دوترته تا پیش از مصاحبه کشته شده بودند. 17 فرد دیگر که به فروش مواد مخدر و دزدی تلفن همراه متهم بودند نیز در فاصله زمانی اندکی پس از آن کشته می‌شوند.

برش

  ناراندرا مودی، نخست‌وزیر هند، بر مبنای ملی گرایی هندو هم یک حزب سیاسی ریشه‌دار ایجاد کرد و هم یک جنبش سیاسی. ویکتور اوربان در مجارستان هم یک توجیه روشنفکری برای رد دموکراسی لیبرال و نظم لیبرال بین‌المللی ارایه کرد. دوترته در قیاس با این دو هیچ کار قابل توجهی انجام نداده است. مبارزه او با لیبرالیسم احتمالا به دلیل نبود جنبش، حزب یا ایدئولوژی ماندگاری که میراثش را ادامه دهد، دوام چندانی نخواهد داشت. او چندین مرتبه به دخترش سارا که با شهرداری داوائو جا پای دوترته گذاشته، به عنوان جانشین احتمالی خود اشاره کرده است. درست مطابق شیوه قدیمی فیلیپینی، دوترته نهایتا به خانواده رو می‌کند. اما در حال حاضر، شخصیت کاریزماتیک و سیاه دوترته است که کشور را در اسارت نگه داشته است.