مردم، قدرت و منافع (124)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل نهم
احیای یک اقتصاد پویا همراه با شغل و فرصت برای همگان
رشد و بهرهوری
فصل دوم نشان داد که چگونه روند رشد طی چهار دهه اخیر کاهش یافته است. رشد اقتصادی به دو عامل بستگی دارد: رشد در اندازه نیروی کار و افزایش بهرهوری، یعنی ستانده در هر ساعت. زمانی که هر کدام از آن بالا رود، آنچه که اقتصاد میاستاند هم بالا میرود. البته آنچه که مطرح است فقط رشد در ستانده ملی نیست بلکه در استاندارد زندگی امریکاییهای معمولی است و آنچه که لازم است فقط افزایش بهرهوری نیست بلکه شهروندان عادی است که یک سهم عادلانه از آن افزایش را به دست بیاورند. مشکلی که در دهههای اخیر رخ داد نه مشارکت نیروی کار بود و نه اینکه بهرهوری خوب عمل کرد - و منافعی که از اینها هم به دست آمد به سمت راس جامعه رفت .
رشد نیروی کار و مشارکت
بخشی از رشد نیروی کار به زاد و ولدی بستگی دارد که دولت کار زیادی نمیتواند نسبت به آن انجام دهد: پیر شدن متولدان پس از جنگ جهانی دوم (متولدان دوران رشد تاریخی جمعیت امریکا) و کاهش در نرخ تولد. اما دولت میتواند نسبت به مهاجرت و مشارکت نیروی کار، کاری انجام دهد. ترامپ در نظر دارد که مهاجرت را کاهش دهد - بنابراین رشد را پایین آورد - و برای مورد دوم، مشارکت نیروی کار، دستورالعملی ندارد حتی با آنکه گزینههای جذابی هم وجود دارد. ما میتوانیم زنان بیشتری را همراه با سیاستهایی که با خانواده همخوانی داشته باشد (مثل انعطافپذیری ساعت کار، سیاستهای مرخصی برای امور خانواده، حمایت بیشتر برای مراقبت از کودک) وارد نیروی کار کنیم. با سیاستهای فعال بازار کار ما میتوانیم برای مهارت آن کسانی که امروزه با بازار شغل منطبق نیستند، شغلهای بیشتری را برای این افراد ایجاد کنیم . ما هرگز با شهروندان ارشد خود خوب رفتار نکردیم - همچنانکه آنها پیر شدند و دیگر به مهارتهایشان نیازی نبود، به خاطر آن سالهایی که آنها کار کردند فقط تشکر کردیم وآنها را به پستو فرستادیم. این بازنشستگان «اجباری»، در زمانی که افراد توانمندی بودند و دوست داشتند کار کنند، حالا تفاله منابع انسانی شدهاند؛ اما هزینه کل اقتصادی آنها، در زمانی که آنها بالاتر از 50 سال سن داشتند و بخش کوچکی از نیروی کار ما بودند، قابل مدیریت بود. اگر جلوتر برویم میبینیم که ماجرا اینگونه نیست: گام بلندتر ابتکار ممکن است به بازنشستگی بیشتر زودرس بشود، مگر آنکه کاری انجام دهیم. همراه با پیر شدن جمعیت، هزینههای اجتماعی ما هم بیشتر خواهد شد. درست همانطور که ما نیاز به تغییر محل کارمان داریم تا خانوادهها را همراه با کودکان و به ویژه زنان جا دهند، ما نیاز داریم تا کارگران پیر مان را هم جا بدهیم. این امر کمک میکند تا برخی از تلاشهای ما برای افزایش انعطافپذیری (برای مثال، ساعت انعطافپذیری کار، باز کردن بیشتر برای کارهای پارهوقت و فرصتهای بیشتر برای دورکاری از خانه، در دنیای امروزی اینترنت بسیار راحتتر شده است) برای هر دو گروه کار کند. متاسفانه، اینها اصلاحاتی است که بازار به خودی خود نمیتواند آن را انجام دهد. قدرت شرکتها بر کارگران بیش از حد زیاد است؛ آنها نیاز به انجام این کارها را ندارند و آنها نسبت به منافع بیشتری که این کارها برای جامعه ما به بار میآورد توجهی ندارند. به همین خاطر است که دولت باید مجبور شود که نقش فعالی در فشار وارد کردن برای انجام این تغییرات داشته باشد.