جنگ افغانستان؛ عینیت گمشده
گروه جهان|
واشنگتنپست هفته گذشته اسنادی را منتشر کرد که نشان میداد در ۱۸ سال گذشته چطور دولتهای مختلف در کاخسفید عوامفریبی کرده و برای موفق نشان دادن طولانیترین جنگ در تاریخ امریکا، حقایق را از مردم پنهان کردهاند. در این اسناد صدها مسوول دولتی و نظامی امریکایی در مصاحبه با بازرسان از دلایل ناکامی جنگ افغانستان گفتهاند و در مجموع این جنگ را «غیرقابل فتح» توصیف کردهاند.
آنچه از لابهلای اکثر مصاحبهها و موضوعات مختلفی که واشنگتنپست منتشر کرده، میتوان دریافت، شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت است. در اکثر این مصاحبهها بار مسوولیت اینهمه بدبختی بر دوش دولت و مردم افغانستان انداخته شده است. حقیقت آشکار این است که دولتمردان امریکایی بهخاطر ادامه حاکمیتشان و فرار از فشار مالیاتدهندگان، در چند سال گذشته همواره تلاش کردهاند عوامفریبی و واقعیتهای جنگ افغانستان را دستکاری تا ادامه طولانیترین حضورشان را در یک جنگ خارج از خانه توجیه کنند. نشریه نیویورکتایمز نوشته: آنچه در این اسناد دیده میشود، این است که پیشرفت نکردن بازسازی افغانستان و فساد گسترده متوجه دولت و مردم افغانستان شده، در حالی که ۸۰ درصد کمکهای اختصاص داده شده برای افغانستان، توسط خود نهادهای خارجی به مصرف رسیده است. قدرتهای بزرگ هیچ استراتژی درست و کارا برای پایان جنگ و برقراری صلح دایمی در افغانستان نداشتند و از سوی دیگر نیت جدیای هم برای بازسازی، خودکفایی افغانستان وجود نداشت.
جنگ افغانستان بیش از یک تریلیون دلار هزینه روی دست مالیاتدهندگان امریکایی گذاشته، اما نتیجه آن در بهترین حالت یک دموکراسی متزلزل و در فجیعترین حالت کشتهشدن نزدیک به ۱۱۵هزار نفر از جمله غیرنظامیان، نظامیان، امدادرسانان و خبرنگاران بوده است؛ آن هم در شرایطی که ایالات متحده هنوز بر ادامه این جنگ اصرار دارد.
اسنادی که هفته گذشته منتشر شده، از جزییات تکاندهنده هشدارها مبنی بر شکست جنگ ۱۸ساله افغانستان پرده برداشت. آنچه پس از حملات ۱۱سپتامبر با حمله نظامی به افغانستان برای دورکردن طالبان از قدرت و نابودکردن القاعده آغاز شد، به ماموریت بزرگتری تبدیل شد که سرانجام در دستیابی به اهدافش شکست خورده است.
با گذشت چند سال اولویت این ماموریت از جنگ با شبهنظامیان به کمک به برقراری ثبات در حکومت افغانستان تغییر یافت. در مواقعی، برخی از مقامات امریکایی خواستند بر برقراری دموکراسی در فرهنگ و جامعه قبیلهای افغانستان تمرکز کنند و دیگران خواهان تثبیت حقوق زنان قبل از خروج امریکا از این کشور بودند. همچنین تعدادی از مقامات امریکایی، نقش ایالات متحده در افغانستان را به عنوان فرصتی برای تغییرشکل استراتژی کلانتر واشنگتن برای امنیت این منطقه میدانستند.
داگلاس لوت ژنرال ارتش و مشاور جورج دبلیو بوش و باراک اوباما، 2015 در خصوص تلاشهای جنگی امریکا در افغانستان گفته: «خوب راستش اصلا نمیدانستیم که آنجا چه کار میکنیم؟»
در ادامه گزارش نیویورکتایمز آمده: درک مبهم امریکا از رابطه طالبان با القاعده این پرسش را به میان آورد که کدام گروه یا چه کسی دشمن شماره یک امریکا است. ایالات متحده با فهرست گیجکنندهای از مخالفان بالقوه در افغانستان روبه رو بود و طبق اسناد تازهمنتشرشده، واشنگتن نتوانست تعیین کند که در بین این مخالفان، کدامشان دشمن است. کمک رهبران پاکستان در این خصوص لازم بود، اما مقامات امریکایی اعتمادی به آنها نداشتند. پولهای هنگفت امریکا به جیب جنگسالارانی ریخته شد که در غیر این صورت، مخالفان واشنگتن بهشمار میرفتند.
دیری نگذشت که شبهنظامیان خارجی، از جمله داعش برای ثابتکردن خودشان به میدان نبرد در افغانستان، هجوم آوردند. سردرگمی به وجودآمده در افغانستان از اول آشکار بود. طبق اسناد، دونالد رامسفلد وزیر دفاع وقت امریکا، در ۸ سپتامبر ۲۰۰۳ در یادداشتی نوشته «نمیدانم که آدمبدها چه کسانی هستند.»
برای سالها، طرح استراتژی که تعیین کند چه زمانی نیروهای امریکایی افغانستان را ترک کنند، بیشتر به بحث مرغ و تخم مرغ تبدیل شد. در این میان برخی برآوردها هزینه مجموعی ایالات متحده را در افغانستان از سال ۲۰۰۱ به اینسو حدود ۲ تریلیون دلار تخمین میزنند. این هزینه هنگفت نتیجه چیزی است که یک مقام اداره توسعه بینالمللی امریکا آن را «عینیت گمشده» توصیف کرده است. این مقام ناشناس ۲۰۱۶ در مصاحبهای با بازرسان سیگار گفته: «به ما پول داده شد، گفتند که آن را مصرف کنیم، ما هم مصرف کردیم اما بدون دلیل.» با توجه به آنهمه پولی که به افغانستان سرازیر شده بود، این امر که امکان دارد مقداری از آن به جیب رهبران محلی برود، اجتنابناپذیر بود. اسناد تازهمنتشرشده نشان میدهد که مقامات امریکایی فساد گسترده حکومت افغانستان را نادیده گرفتهاند و این سهلانگاری در نهایت به تضعیف استراتژی جنگ منجر شده است.
چشمانداز امریکا برای آینده افغانستان عمدتا تقویت دموکراسی با الگوبرداری از ایالات متحده بود. اما این چشمانداز در یک فرهنگ قبیلهمحور نهتنها غیرواقعبینانه بود، بلکه دستیابی به آن طی مدت زمانی که مقامات امریکایی پیشبینی کرده بودند، غیرممکن بود. یک مقام پیشین وزارت خارجه امریکا ۲۰۱۵ به بازرسان گفته که «چارچوب زمانی برای ایجاد یک دولت مرکزی قدرتمند ۱۰۰سال است که ما آنقدر زمان نداشتیم.»