اقتدار؛ کلید حکمرانی کم هزینه
اقتدار واژهای است که در سخنرانی، گفتوگو و نوشتههای حوزه سیاست و مسائل بینالملل بسیار تکرار میشود. اما اقتدار به چه معناست و چه کاربری دارد؟
«ایران کشوری مقتدر در عرصه منطقه»، «اقتدار ملی»، «سیاستمدار مقتدر»، «اقتدارگرایی» و ... جملات، اصطلاحات و کلماتی است که حول مفهوم «اقتدار» شکل گرفته و پرتکرار به چشم و گوش میرسد. برای بسیاری مفهوم اقتدار یا همان «اتوریته» (Authority) با بسیاری از مترادفها چون قدرت، سلطه، نفوذ، حکمفرمایی مرز مشخصی ندارد و میتوان این واژگان را در جایگاه هم به کار گرفت. این در حالی است که در ادبیات علوم سیاسی و روابط بینالملل تفاوتهای معناداری میان اقتدار و مفهومی چون قدرت یا زور و اجبار وجود دارد
اقتدار چیست؟
اقتدار به طور کلی ناظر بر وضعیت قدرت و توانمندی و شکلی از رابطه فرادستی و فرودستی است با این تفاوت که با مفهوم دیگر یعنی «مشروعیت» گره میخورد؛ یعنی کسانی که تحت حیطه اقتدار قرار دارند، آن را پذیرفته و خود را مکلف به اطاعت و تبعیت از دارنده اقتدار میدانند. در اینجا مفهوم دیگری با اقتدار درمیآمیزد که «مسوولیت» است؛ مسوولیتی غالبا متقابل که امکان دارد مبنای آن قانون باشد. ممکن است این مسوولیت آنچنان که اندیشمندان کلاسیک علوم سیاسی نظیر «توماس هابز»، «جان لاک» و «ژان ژاک روسو» میگویند بر اساس نوعی «قرارداد اجتماعی» شکل گرفته باشد. گاه رابطه قلبی با رهبران کاریزماتیک (فرهمند) مسوولیتی را برای پذیرش اقتدار ایجاد میکند و همچنین در مواقعی که منبع اقتدار ماهیت یا شکلی مذهبی و دینی مییابد، مسوولیت به شکلی متقابل یا تکسویه شکل میگیرد و جنس اقتدار دینی و آسمانی میشود. آنچنان که گفته شد، اقتدار در بسیاری موارد گویای یک وضعیت قانونی است یعنی فرمانراندنِ منبع یا دارنده اقتدار بر مبنای اسلوبهای قانونی صورت میگیرد. بسیاری قوانین اساسی کشورها را اصلیترین منبع و ضمانت حقوقی اقتدار قلمداد میکنند. اقتدار ویژگی ماهوی دارد یعنی رابطه فرادست و فرودست صوری نیست و مناسبات قدرت به معنای واقعی آن برقرار است. ویژگی دیگری که برای اقتدار برمیشمرند، عقلایی بودن است یعنی فرودست بر اساس نوعی منطق و محاسباتی عقلانی از فرادست اطاعتپذیری دارد.
تمثیلی از رضایتمندی فرودستانه
و محدودیت فرادستانه در رابطه اقتدار
گفته شد که اقتدار به معنی قدرت مشروع است، همچنین اقتدار یکی از اشکال بسیار کارآمد نفوذ است. کارآمدی ممکن است از این منظر تفسیر شود که اقتدار بسیار بهصرفهتر از اعمال قدرت و زورِ صرف است زیر فرودستان نه بر اساس ترس که از سرِ پذیرش با اعمال اقتدار همراه میشوند. در اینجا باید به خصیصه دیگر اقتدار اشاره کرد که «رضایت» است. برخی از صاحبنظران علم سیاست همچون «چارلز مریام» مدرس سیاسی دانشگاه شیکاگو (۱۹۵۳-۱۸۷۴)، صاحب اقتدار را به سکاندار کشتی یا راهبر قطاری تشبیه میکنند که باید بر جاده مورد توافق، متعارف یا قانونی پیش رود. در غیر این صورت در اولین بندرگاه یا ایستگاهِ ممکن، مسافران حق دارند یا حقِ خود میبینند که از کشتی یا قطار پیاده شوند. سویه دیگر این تشبیه بیان کننده ویژگی «محدودیت» در روابط مبتنی بر اقتدار است به این معنا که فرادست برای حکمرانی با اقتضائاتی از سوی جامعه یا آحاد فرودستان مواجه است و نمیتواند به شکلی افسارگسیخته اعمال قدرت کند. این ویژگی در جوامع مردمسالار نمود و بروزی آشکار دارد و نهادینه شده است.
اقتدار از کجا میآید؟
برای تشریح مفهوم اقتدار برشمردن منابع آن اهمیت مییابد. «ماکس وبر» جامعهشناس سرشناس آلمانی (۱۹۲۰-۱۸۶۴) سه منبع را برای اقتدار معرفی میکند که به دلیل همپیوندی مفاهیم اقتدار و مشروعیت این منابع همسانی مییابد. منبعِ سنتهای موجود در یک جامعه یا مجموعه عرف و هنجارهایی که باعث میشود روابط حکمرانی و اطاعتپذیری بدون مقاوت یا هزینهِ زیادی شکل بگیرد. گاه سلسلهمراتب یا ساختارهای موجود در جامعه اعم از ساختهای خاندانی، طبقانی، تشکیلات مذهبی و... منبع تولید یا بستر انتقال اقتدار میشود. منبع دیگر اقتدار، منبع قانونی- عقلایی است یعنی قواعد تاسیسی یا قوانین جامعه به اقتدار شکل میدهند و آن را تثبیت میکنند. سومین منبع هم منبع کاریزماتیک است به این معنا که برخی رهبران با صفات و ویژگیهای منحصر به فرد بر قلب و ذهن پیروان خود فرمان رانده و آنان را به اطاعتپذیری برمیانگیزند. اقتدار در درون خود ضمانتهایی برای اجرا نیز مییابد. شکل گرفتن مناسبات اقتدار در یک جامعه باعث میشود نوعی ضمانت نانوشته مدنی شکل بگیرد به این معنا که فرد یا افراد ناقضِ اقتدار با نوعی طرد یا رد در جامعه مواجه شوند. پذیرش اقتدار همچنین امنیت و منافع اقتصادی را در خود دارد و همین باعث میشود تا افراد یک جامعه برای حفاظ منافع خود، خواستار پابرجایی منبع اقتدار باشند. در برخی جوامع وجود یک هدف مشترک از جنس قومی، ملی، مذهبی یا اهدافی از جنس نیازهای مدنی چون مبارزه با فقر، فساد، بیعدالتی و ... زمینه شکلگیری منبع اقتدار سپس ضمانت تداوم آن را ایجاد میکند. علاوه بر آنچه گفته شد، حکمرانی فرادستانه بر فکر و ذهن فرودستان از جمله ضمانتهای تداوم مناسبات اقتدار عنوان میشود.
در مرزبندی بین اقتدار با مفاهیمی نظیر آن، بسیاری از صاحبنظران علم سیاست اقتدار را مفهومی دموکراتیک میدانند و بر این باورند در جوامع مردمسالار زمانی که از اعمال قدرت سخن میگوییم در واقع به اقتدار اشاره میکنیم. در سطح فراملی نیز مولفهها و مفاهیمی وجود دارد که اقتدار را از قدرت متمایز میکند. در رقابت میان بازیگران ملی برخی از قدرت نظامی، توان اقتصادی و سایر مولفههای سخت افزاری و نرمافزاری قدرت برای توسعه نفوذ خود بهرهمیجویند. این در حالی است که مفهوم اقتدار گویای وضعیتی است که در یک منطقه جغرافیایی یا سطح بینالمللی برخی ویژگیهای حکمرانی و سیاستورزی سبب الگووارگی یا جذب دولتها و ملتها به سوی یک منبع یا بازیگر منحصربهفرد میشود. در مجموع آنچه از مفهوم اقتدار در شرایط کنونی بیشتر به چشم میآید اینکه اقتدار را میتوان با تمام ویژگی، آثار و کارکردهایش به عنوان مشی و اسلوب کمهزینه و کارآمد حکمرانی بازتولید کرد و از آن بهره گرفت.
منبع: ایرنا