مردم، قدرت و منافع (168)

۱۳۹۸/۱۱/۲۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۳۶۸۴
مردم، قدرت و منافع (168)

نوشته:  جوزف  استیگلیتز|

ترجمه:  منصور  بیطرف|

فصل یازدهم

    بازپس‌گیری امریکا

محافظه‌کاران چارچوب مند صحبت از مخارج عمومی که آنها فراتر از ادعای تامین اجتماعی و مدیکر هستند و اینکه آنها از اساس خرج‌های بی‌خودی است. این بحث منافع اقتصادی را که ما از مخارج دولتی در خصوص آموزش و زیرساختاری می‌بریم نادیده می‌گیرد. بازگشت این سرمایه‌گذاری‌ها در حقیقت بزرگ‌تر از بازگشتی است که توسط سرمایه‌گذاری‌های بخش خصوصی صورت می‌گیرد و یک اجماع گسترده‌ای را تقویت می‌کند و آن اینکه ما داریم سرمایه‌گذاری عمومی‌مان را تضعیف می‌کنیم و به تحلیل می‌بریم.

حتی بازگشت‌های بیشتری از سوی سرمایه‌گذاری‌های دولتی در تحقیقات و توسعه حاصل می‌شود – پیشرفت‌هایی که این کتاب به عنوان منبع افزایش در استانداردهای زندگی‌مان در محور بحث قرار داده است. تصور کنید که اگر تحقیقاتی که دولت تامین مالی آن را برعهده نمی‌گرفت انجام نمی‌شد، جامعه و اقتصاد ما – حتی زندگی ما- در کجا قرار گرفته بود: ما جوان‌تر می‌مردیم. ما اینترنت، تلفن هوشمند، مرورگر یا رسانه‌های مجازی نداشتیم . ترامپ فریادش را علیه مقررات و بوروکرات‌های ما به سطح تازه‌ای رسانده است و فرآیندهای تنظیم مقررات را فرآیندی توصیف می‌کند که مقامات غیرقابل پاسخگو آن را مدیریت می‌کنند.همان‌طور که دیدیم، توصیف او در کل غلط و یک دروغ دیگر بود: مقررات و فرآیندهای مقرراتی خودشان به‌طور گسترده‌ای تنظیم شده هستند. در اینجا یک سیستم قوی از امتحان و توازن وجود دارد و شدیدا هم پاسخگو هستند، چه در دادگاه‌ها و چه در کنگره. امتحان کردن برروی فرآیندهای مقرراتی به معنای آن است که خود مقررات را نمی‌توان به راحتی و به‌طور فریبنده انجام نداد. در غیر این صورت، ترامپ و تیمش قادر می‌شدند تمامی فرآیندهای دموکراتیک را دور بزنند و قواعد مطلوب شرکت‌های بزرگ را دوباره بنویسند و شهروندان عادی؛ محیط زیست و اقتصاد ما را در برابر هوس‌ها و جست‌وجوهای بی‌رحمانه آنها برای منافع اقتصادی اشان را تنها بگذارند. فرض کنید که اگر هر بار ما بخواهیم یک محصول مالی را بخریم و نگران این باشیم که مبادا بانک بخواهد ما را گول بزند، زندگی چه شکلی می‌شد؛ اگر هر بار ما یک اسباب‌بازی بخریم و نگران این باشیم که مبادا رنگ آن سمی باشد یا اینکه قسمت‌هایی از آن بشکند و کودک ما را خفه کند، زندگی چطوری می‌شد؛ یا آنکه اگر هر بار که ما سوار خودرو می‌شویم، نگران امنیت خودمان می‌شدیم، زندگی چه شکلی می‌شد. ما فراموش کرده‌ایم که 50 سال گذشته کجا بوده‌ایم: کشوری بوده‌ایم که هوای آن غیرقابل تنفس و آب آن غیرقابل آشامیدنی بود. ما می‌توانیم دهلی نو و پکن را ببینیم که چطور چیزها تکامل یافته‌اند؛ آیا این محیط زیستی که ما داریم به خاطر مقررات قوی که قویا هم اعمال شده نبوده است.