مردم، قدرت و منافع (175)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل یازدهم
بازپسگیری امریکا
ما مسیر اقتصاد را اشتباه رفتیم: ما فکر میکردیم بازارهای بدون قید و بند- از جمله مالیاتهای پایین و مقرراتزدایی - راهحل هر مساله اقتصادی است؛ ما فکر میکردیم تامین مالی و جهانیسازی و پیشرفت در فناوری به خودی خود رونق و رفاه را برای همه میآورند. ما فکر میکردیم که بازارها به خودی خود همیشه رقابتی هستند و به همین خاطر به خطرات قدرت بازارها فکر نمیکردیم . ما فکر میکردیم پیگیری کورکورانه منافع منجر به به زیستن اجتماعی میشود.
ما در مورد سیاستها اشتباه کردیم: بسیاری فکر میکردند که داشتن فقط انتخابات، تمام چیزی است که دموکراسی بدنبال آن است. ما خطرات پول در سیاست و قدرت آن را نمیفهمیدیم؛ ما نمیفهمیدیم که چطور پول متمرکز، دموکراسی را فاسد میکند و چگونه نخبگان میتوانند از پول برای شکل دادن اقتصاد و سیاست ما استفاده کنند تا هرچه بیشتر قدرت اقتصادی و سیاسی متمرکز را به وجود آورند. همچنین ما نمیفهمیدم که چگونه به آسانی میتوانیم به درون سیستمی بلغزیم که هر دلار یک رای است یا اینکه چطور به آسانی از دکراسی امان که میتوانست با بخشهای بزرگی از جمعیت که معتقدند سیستم مدیریت میشود همسو گردد، سرخورده بشویم.
ما درباره ارزش هایمان هم اشتباه کردیم . ما فراموش کردیم که فرض بر این است که اقتصاد در خدمت شهروندان مان است نه اینکه راه دیگری برود. ما اهداف و وسایل را قاطی کردیم: فرض بر این بود که جهانیسازی برای خلق یک اقتصاد قویتری که به شهروندان مان بهتر خدمت کند بود؛ اما بعدا به ما گفته شد که مردم ما به خاطر جهانیسازی که ما خلق کردیم، باید دستمزدهایشان و برنامههای عمومی شان را کاهش دهند. تامین مالی خودش یک هدف شد که منجر به اقتصاد بیثباتتر شد و رشد را با نابرابری بیشتر کاهش داد و طعمهای شد برای شهروندان عادی. پیگیری منافع به بهبود منجر نشد.