شاه اعلام نظام تکحزبی کرد: هرکس نمیخواهد برود
یازدهم اسفند 1353، محمدرضا پهلوی سیستم تکحزبی در ایران را اعلام کرد و حزب واحد سیاسی کشور رستاخیز نام گرفت. شاه استدلال کرد که چون تعدد احزاب و گروههای سیاسی، موجب شده است تا فرصتهای مساوی در اختیار افراد قرار نگیرد و اشخاص شایستهای که در احزاب اقلیت هستند، از دستیابی به پستهایی که در انحصار حزب اکثریت است محرومبمانند، بنابراین باید به جای احزاب موجود، حزب واحدی تشکیل داد تا فرصتهایمساوی را برای خدمت در مملکت، در اختیار همگان بگذارد. هنگامی که یک روزنامهنگار اروپایی در گفتوگویی با شاه به وی یادآوری کرد بهکارگیری چنین لحنی با بیانیههای اولیه وی کاملاً تفاوت دارد، شاه در پاسخ گفت: «آزادی افکار! آزادی افکار! دموکراسی! دموکراسی؟ این واژهها یعنی چه؟ هیچکدامشان به درد من نمیخورد». تاسیس حزب رستاخیز ابتکار شخص شاه بود و پیش از اعلام رسمی توسط خود او، هیچ شخص دیگری حتی ساواک از آن خبر نداشت. او سپس از مردم خواست که به این حزب بپیوندند و گفت آنانی که از این کار امتناع میکنند یا باید به زندان بروند یا اینکه «همین فردا کشور را ترک کنند». نکته جالب در خصوص حزب رستاخیز، همزمانی آن با «انفجار قیمت نفت» است که تأسیس آن در سال 1353 را باید تلاش برای دستیابی به اقتدارگرایی نهادی دانست. بهاینترتیب بود که دو حزب «ایران نوین» و «مردم» جای خود را به حزب رستاخیز دادند. حزب رستاخیز تنها در تاسیس و انتخاب رییس وابسته به شخص شاه نبود بلکه در فرایندهای درونحزبی نیز ردپای اقتدارگرایی نهادی محمدرضا شاه نمایان است. با پایان یافتن انتخابات دوره 24 مجلس شورای ملی، شاه به تشکیل دو جناح در درون حزب رستاخیز تمایل نشان داد. امیرعباس هویدا، نخستوزیر و دبیرکل وقت حزب رستاخیز، دستور داد در اولین فرصت مقدمات تشکیل و فعالیت جناحهای حزبی فراهماید. هویدا در 17 و 18 تیرماه 1354 گروهی از مقامات دولتی و حزبی و نیز وکلای مجلسین سنا و شورای ملی را به هتل اینترکنتینانتال دعوت نمود و قصد شاه را برای تشکیل دو جناح حزبی تشریح نمود و تأسیس دو جناح حزب را به اطلاع آنان رسانید. به دنبال تشکیل دو جناح، جمشید آموزگار و هوشنگ انصاری، به ترتیب برای رهبری «جناح ترقیخواه» و «جناح لیبرال سازنده» برگزیده شدند. آموزگار و انصاری علاوه بر رهبری دو جناح حزبی، به ترتیب، وزارت کشور، وزارت دارایی و امور اقتصادی را نیز اداره میکردند. بسیاری از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران بر این عقیدهاند که از دهه 40 هر چه به سالهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران نزدیک میشویم، بر اقتدارگرایی محمدرضاشاه افزودهشده است. کار ویژههای حزب رستاخیز و نحوه برخورد شاه با تشکیلات آن نیز چنین دیدگاهی را مورد تایید قرار میدهد. شاه با تُهی کردن سازوکارهای حزبی و تحمیل اقتدار مرکزی بر حزب رستاخیز، نوعی اقتدارگرایی را دنبال میکرد که میتوان آن را اقتدارگرایی نهادی نام نهاد.