فرانسه در خلیج فارس چه نقشی بازی میکند
خشایار نصیر|
مقدمه
از سال گذشته (2019) که فلورانس پارلی وزیر دفاع فرانسه از امریکا به دلیل کمرنگ شدن نقشش در خلیج فارس انتقاد کرد، فرانسه در این حوزه فعالتر شد، به عنوان مثال فرانسه به ائتلاف دریایی امریکا در خلیج فارس ملحق نشد و به جای آن یک آلترناتیو به کشورهای اروپایی پیشنهاد داد و همچنین اعلام نمود تلاش خواهد کرد ایران را تشویق به پایبندی و باقی ماندن در توافق هستهای کند. بهطور کلی میتوان گفت فعالیت فرانسه در این حوزه نتیجه 3 عامل غیر مرتبط یا کمارتباط با خود خلیج فارس است که در ادامه به بررسی این 3 عامل میپردازیم.
1- تغییر سامانه اروپا
پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کشورهای اروپای شرقی که از چنگال کمونیسم رها شده بودند هویتهای ملی خود را با تکیه بر مذهب مسیحیت بازسازی کردند گرچه استثناهایی مانند جمهوری چک که عمدتا بیدین است نیز وجود داشتند. این کشورها به اتحادیه اروپا و ناتو پیوستند و اقتصادهای خود را بازسازی کردند و حتی به راحتی از پس بحران مالی سال 2008 برآمدند .
اما همکاری این کشورها با اروپای غربی چندان نپایید و با شروع جنگ سوریه و بحران پناهندگان و بحران مالی در برخی کشورهای اروپای غربی به ویژه خود فرانسه، شاهد جدا شدن راه کشورهای شرق و غرب اروپا هستیم، به این موارد تلاش روسیه برای احیای حوزه نفوذ خود را نیز اضافه کنیم معادله تکمیل میشود .
در پی این وقایع کشورهای اروپای شرقی با محوریت لهستان دست به اقداماتی فراتر از چارچوب اتحادیه اروپا و ناتو زدهاند، از جمله میتوان به امضای قراردادهای دوجانبه نظامی و امنیتی با امریکا اشاره کرد که اسباب تکدر خاطر اروپای غربی را فراهم نمود، همچنین قراردادهای تجاری دو جانبه با امریکا که باعث افزایش نرخ رشد اقتصادی و تحرک و پویایی اقتصادهای شرق اروپا گردید.
در بیان دلایل این رویکرد کشورهای شرق اروپا میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) در پی حضور مجدد سربازان روس در مرزهای لهستان، این کشور و همپیماناناش در چارچوب ناتو از فرانسه و آلمان درخواست کمک کردند اما این درخواست توسط آلمان و فرانسه مورد بیاعتنایی واقع شد در نتیجه لهستان مستقیما از امریکا درخواست کمک نمود که با پاسخ مثبت امریکا روبرو شد.
ب) احساس امنیت نسبی کشورهای اروپای شرقی به دلیل وجود سربازان و سامانههای دفاع موشکی امریکا در خاک این کشورها که کمک بسیاری به پویایی اقتصاد این کشورها کرد .
2- به حاشیه رفتن تدریجی ناتو
ناتو یا پیمان آتلانتیک شمالی که پیمانی نظامی است در زمان جنگ سرد برای هماهنگ کردن فعالیتهای نظامی کشورهای بلوک غرب تاسیس شده بود تا از کشورهای بلوک غرب در برابر تهدید کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی محافظت کند، پس از پایان جنگ سرد ناتو کارکرد خود را از دست داد.
همانطور که قبلا اشاره شد میان اعضای قدیم و جدید تضاد منافع ایجاد شد، زیرا فرانسه که از ستونهای اروپایی ناتو محسوب میشود از کمک کردن به اعضای شرقی ناتو اجتناب کرد در نتیجه کشورهای اروپای شرقی به دنبال امضای پیمانهای نظامی دوجانبه مستقیم با امریکا رفتند ورای چارچوب ناتو و همین موضوع موجب کاهش اهمیت ناتو شد.
همچنین قدرت گرفتن ترکیه به عنوان یکی از اعضای ناتو که در ضمن با اکثر اعضای اروپایی ناتو تضاد منافع دارد (هم شرقی و هم غربی) عملا این سازمان را به حاشیه رانده است.
مجموع این دو عامل نظمی جدید در اروپا ایجاد میکند که مشخصا به دو کشور آلمان و فرانسه بیاعتماد است و همین موضوع باعث کاهش قدرت نرم فرانسه میشود. همچنین کسری بودجه بسیار بالای فرانسه به این کشور اجازه افزایش بیشتر هزینههای نظامی را نمیدهد که این امر باعث خواهد شد که فرانسه عملا نتواند نقش مهمی که در قرن 19 و 20 در اروپا بازی میکرد را ایفا کند .
3- کاهش حضور امریکا
در خاورمیانه و اروپا
امریکا در دو دهه گذشته به ویژه پس از فاجعه 11 سپتامبر در خاورمیانه بسیار فعال بوده، حملات نظامی به عراق و افغانستان و دخالتهای غیرمستقیم در جنگ سوریه، جنگ با داعش، برنامه هستهای ایران و تنشهای نظامی با ایران در خلیج فارس، امضای برجام و سپس خارج شدن از آن و این لیست همینطور ادامه دارد .
در اروپا نیز امریکا حضور خود را افزایش داد، پس از پایان جنگ سرد روسیه شروع به بازسازی اقتصاد و هویت ملی خود کرد و تحت رهبری پوتین این کشور به تهدیدی اینبار برای اروپای شرقی بدل شد و همین باعث رشد احزاب راست افراطی در این کشورها شد و آنها را به تکاپو برای تضمین امنیت خود واداشت .
این امر نهتنها موجب تداوم حضور امریکا در اروپا شد، بلکه نفوذ این کشور را در این منطقه افزایش داد، در این فضا فرانسه به تدریج به حاشیه رانده شد.
اما تغییرات چشمگیری در حال اتفاق افتادن است از جمله امضای توافق صلح امریکا با طالبان، تضعیف داعش در منطقه و از دست دادن قلمرو، خروج تدریجی نیروهای امریکا از خاورمیانه .
تنها موضوع باقی مانده ایران است که احتمال شروع مذاکرات در آیندهای نزدیک وجود دارد .
به علاوه کاهش قیمت جهانی نفت، کاهش جمعیت و هزینههای کمرشکن نظامی در حال تضعیف روسیه است و همین امریکا را تشویق میکند که به تدریج از هر دو صحنه خاورمیانه و اروپا خارج شود. مجموع این عوامل باعث ایجاد خلأ نسبی قدرت در اروپا و خاورمیانه و تشویق فرانسه به ایفای نقش پررنگتر در این مناطق میشود.
نتیجهگیری
با توجه به آنچه ذکر گردید ظاهرا صحنه تا حدودی برای فرانسه فراهم است تا قدرت از دست رفته خود را برگرداند. اما این فرصت بسیار کوتاه خواهد بود زیرا اولین مساله وجودی فرانسه کنار آمدنش با امریکا است که فرانسه آن را بهطور موثری رفع نکرده، گرچه این دو کشور تبادل تجاری بسیار گستردهای دارند
اما در مورد مسائل امنیتی و نظامی اختلافات زیادی بینشان وجود دارد.
با خروج امریکا از صحنه خلیج فارس و اروپا فرصت برای فرانسه فراهم آمده، اما این تنها یک امر موقتی است. زیرا فرانسه با مسائل داخلی درگیر است که امکان ماجراجوییهای بینالمللی را از این کشور میگیرد. به علاوه چشمانداز روابط امریکا با ترکیه و ژاپن در یک دهه آینده همراه با تنش خواهد بود که امریکا را وادار خواهد کرد که مجددا به صحنه اروپا و آسیا بازگردد.
بهطور کلی فرانسه در قرن 21 کشوری حاشیهای محسوب میشود و با احتمال زیاد نقش آن حتی در دهههای آینده کمرنگتر هم خواهد شد و نباید فعالیتهای آن را تعیینکننده در نظر گرفت. چه در خلیج فارس و چه در اروپا .
منبع: مرکز بینالمللی مطالعات صلح