آینده ایران تماشایی است
محسن رنانی
نسل جدید به دو ابزار یا سلاح مجهز است که نسل ما آن دو ابزار را نداشتند: نخست شبکههای مجازی و ابزارهای ارتباطی جدید، و دوم اندیشه روادار و غیرایدئولوژیک. نسل ما نسل جزوههای پلیکپی و نوارهای کاست بود. نسل از هم بریدگی و شیفتگی به کلام و شخصیتهای کاریزما. چند ماه میگذشت تا یک نوار کاست یا یک جزوه به دست ما برسد که در آن هم سخنان کسانی بود مانند امام یا دکتر شریعتی یا فخرالدین حجازی ونظایر آنها. آن نوارها یا کتابها به ما اطلاعات دقیق یا قدرت تحلیل نمیدانند بلکه ذهن ما را به سوی یک ایدئولوژی مقدس هدایت میکردند. حلقه ارتباط نسل ما با هم، کلام یا شخصیت کاریزماها بود. ما تکتک، کسی نبودیم، بدون محوریت شخصیتهای کاریزما، ما با هم نبودیم. انفرادهایی که همه به یک نقطه وصلاند و انرژی و هدف و جنبششان همه از یک نقطه است. نسل ما نقاط پراکندهای در یک دایره بود که همه به یک نقطه مرکزی وصل بودند و همه یک آبشخور فکری داشتند. پس ما نسل آدمهای تکافتادهای بودیم که با طناب ایدئولوژی به یک نقطه مرکزی یعنی به شخصیتهای کاریزما متصل بودیم. «اما وضعیت نسل جدید متفاوت است. نسل جدید به کمک فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی و به کمک شبکههای مجازی به سرعت خطاها را کشف میکند، آن را جار میزند و به سرعت نقد میکند، هیچ حرفی را مقدس نمیداند وهیچ مرز مقدسی را به رسمیت نمیشناسد. به سرعت همدیگر را پیدا میکنند، نیازی به حلقه اتصال مرکزی و ایدئولوژی ندارند؛ خودشان مرکزند و عقلشان ایدئولوژی آنهاست. هیچکس را جز عقلشان قبول ندارند و ... . بنابراین نسل جدید به سرعت ایدههای بهتر، اندیشههای بهتر و روشهای «جایگزین» را کشف و جایگزین میکند. این نسل، اگر در فرآیند یک حرکت اقتصادی/علمی/اجتماعی احساس کند که نهادهای موجود همراهی نمیکنند و «همراه مناسب» ندارد، به سرعت میتواند جایگزین بیاید و فضا را برای خود باز کند. نسل جدید بنبست نمیشناسد؛ نه بنبست فکری و نه بنبست عملی. نسل ما نسل بنبست بود، نسلی که چشمش به بزرگان بود تا به پنجه تدبیر، بنبستها و گرهها را بگشایند. اما این نسل بنبست نمیشناسد بنابراین نیازی به «بزرگان» ندارد و همین وجه امتیاز این نسل نسبت به نسل ماست.»
«سلاح دوم این نسل، «رواداری» است. نسل جدید مانند نسل ما نیست که انتظار داشتیم دوست یا همسفر یا فرد همراهمان الزاما مثل خودمان باشد، یعنی همچون ما مذهبی باشد یا چپگرا باشد یا نوگرا باشد. این نسل میتواند با هر کس با هر عقیدهای کار کند و کنار بیاید به شرط آنکه حقوق یکدیگر و قواعد بازی را رعایت کنند. این سازگاری و رواداری در نسل جدید هست که دو نفر برای رفاقت یا همکاری با هم، انتظار نداشته باشند دقیقا مانند هم فکر کنند یا مثل هم رفتار کنند یا مثل هم لباس بپوشند. این ویژگی را پدر من نداشت. من هم نداشتم! من شاید انتظار داشتم که «دوست من» علاوه بر اینکه مذهبی باشد، ادبیات را هم بفهمد، اهل مطالعه مطالب سیاسی هم باشد. اما در ذهن نسل جدید این محدودیتها وجود ندارد. این نسل، نسل بختیاری است که تحول یا گذار دویستساله از اندیشهورزی سنتی یا ایدئولوژیک، به رواداری در اندیشه و مدارا در پیشه را در یک دوره بیست ساله طی کرده است».