واقعیات اقتصادی از دریچه چشم مردم
محمد غرضی
موضوع متابعت دولتها از دیدگاههای کارشناسی در بخشهای مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و...یکی از ضرورتهایی است که جوامع برای رسیدن به رشد و ترقی به آن نیاز دارند. اساسا بحث توسعه در جهان امروز از زمانی سر و شکل جدیتری به خود گرفت که انسان هوشمند به اهمیت استفاده از دیدگاههای نخبگان و متخصصان در بهبود وضعیت حکمرانی پی برد و تلاش کرد تا از این ظرفیتهای تخصصی استفاده کند. این شد که مثلا انقلاب صنعتی پس از دوران روشنگری محقق میشود، چرا که بدون پیشزمینه فکری و تحولات علمی، مقوله توسعه پایدار اقتصادی امکانپذیر نخواهد بود. این فرآیند اما در کشور ما به صورت دیگری پیش رفته است. هرچند بعد از انقلاب مشروطه این تصور وجود داشت که ایران هم مانند بسیاری از کشورها کودک توسعه را در آغوش خواهد کشید اما روند حوادث و رخدادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و...به گونهای پیش رفت که نه تنها توسعه پایدار در ایران به وقوع نپیوست بلکه در برخی برههها وضعیت از قبل هم آشفتهتر شد. اینکه چرا دولتها در ایران به هشدارهای کارشناسی در بخشهای گوناگون اهمیت لازم را نمیدهند ممکن است دلایل متعددی داشته باشد. در حوزه اقتصادی متاسفانه بسیاری از مسوولان تصور میکنند که عقل کل اقتصادی هستند و نیازی به رویکردهای تخصصی در مقوله اقتصاد ندارند. این روند را شما در میان دولتهای بعد از جنگ به جز یک دولت به عینه میبینید؛ بیشتر روسای جمهور در ایران این تلقی را دارند که هدایت اقتصاد یک دو دو تا چهار تای ساده است و نیازی به مشاوره گرفتن از صاحبنظران در این زمینه وجود ندارد. این در حالی است که مسوولان سیاسی بلندپایه در کشورهای توسعه یافته انتخاب میشوند تا یک الگوی پذیرفته شده و تایید شده را پیش ببرند و رییسجمهوری یا رییس مجلس یا مسوول دیگری اجازه دخالت و تغییر این الگوها را ندارد. اما در ایران هر دولتی که سر کار میآید برای خودش برنامه جداگانهای داردکه ممکن است 180 درجه با برنامه قبلی تفاوت داشته باشد اما علیرغم این تفاوتها باز هم ریلگذاری اقتصادی تغییر میکند تا نوبت به دولت بعدی برسد و باز هم الگوی تازه. در این شرایط مردم بدون توجه به این تغییرات به دنبال استیفای منافع خود در اقتصاد هستند. اساسا این یک اشکال مهم در بخش اقتصاد ماست؛ اینکه مسوولان راه خود را میروند و مردم هم راه خود را. مردم حاضر نیستند خود را درگیر فرآیندهای اقتصادی پر پیچ و خم و غیرکارشناسی شده کنند و خودشان از دارایی شان محافظت میکنند. در خانوادهها شما شاهد تجربیات انباشت شدهای هستید که از نسلی به نسل دیگری منتقل میشود اما در سطح نظام سیاسی شاهد یک چنین رویکردهایی نیستیم؛ هیچ تجربه انباشت شدهای درخصوص عملکرد دولتها و نظام سیاسی در کشورمان تدوین و تدارک نشده است؛ دولت و مجلسی که روی کار میآیند تمام تجربیات قبلی را منکر میشوند و از ابتدا تغییرات را آغاز میکنند. این در حالی است که اقتصاد مانند زنجیر بههم پیوستهای است که در طول زمان قوام پیدا میکند. این است که میگویم روش مردم با روش مسوولان فرق دارد. مسوولی که در کشور ما سکان هدایت بخش یا سازمان یا دولتی را به دست میگیرد؛ آماده است که همهچیز را از نو شروع کند. پرسش این است که چرا چنین است؟ دلیل این فقدان را باید در نداشتن سیستم حزبی در کشور جستوجو کرد. این احزاب و تشکلهای مدنی هستند که فرآیند آموزشهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را شکل میدهند و همین ساختارهای حزبی هستند که مدیران آینده کشور را پرورش میدهند؛ مسوول اجرایی یا تقنینی و مدیریتی باید به حزب خود، رسانهها و مردم در خصوص عملکردش پاسخ دهد و در صورت عدم پاسخگویی، این حزب است که جایگاه خود را در اذهان مردم از دست میدهد. بنابراین احزاب برای مانایی بیشتر و در کورس ماندن تلاش میکنند تا بهترین عملکرد را ارایه کنند. اما در ایران یک چنین ساختاری سازماندهی نشده است. نتیجهاش این میشود که امروز کارشناسان اقتصادی ناله میکنند که دولت به رویکردهای کارشناسی توجه نمیکند و در سوی مقابل هم دولت شاکی است که بدنه کارشناسی کشور از او حمایت نمیکند. اما در میان این منازعات، مردمی قرار گرفتهاند که مشکلات را با پوست و استخوانشان حس میکنند؛ برای این مردم انتقاد این مسوول از آن یکی و این مدیر از فلان رقیب اهمیتی ندارد. مردم وضعیت اقتصادی را نگاه میکنند که شرایط نابسامانی دارد؛ وضعیت بیکاری، فقر مطلق، تورم افسارگسیخته و...واقعیاتی است که مردم با آن دست به گریبان هستند. واقعیت از نظر مردم لوگوی قیمتی است که بر روی اجناس و کالاها قرار دارد و هر روز گرانتر میشود؛ واقعیت برای مردم این قیمتهاست نه اظهارنظرهایی که هر از گاهی درباره چشمانداز روشن آینده و حل مشکلات معیشتی و اقتصادی مطرح میشود. باید واقعیات را از دریچه چشمان مردم دید.