بازی سوداگرانه با طلا و ارزخطرناک است
اگر عدالت در برنامهریزیها در حاشیه قرار گیرد ناگزیر به سمت آشفتگی اقتصادی و اجتماعی حرکت میکنیم
بر مجاری رانت ، فساد ، دلالی و واردات باید راه را بست تا تولید ریشهدار شود
گروه پشتیبانی تولید | راهکار تحقق عدالت در اقتصاد چیست؟ فقدان عدالت در ساختارهای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... چه تبعاتی دارد؟ از چه طریقی میتوان رویکردهای عادلانه اقتصادی را ترویج کرد؟ این پرسشها و پرسشهایی دیگر از این دست موضوعاتی هستند که پاسخگویی به آنها میتواند مسیر برنامهریزیهای راهبردی اقتصادی ایران در امور اقتصادی را روشن کند. مباحثی که هرچند از منظر تحلیلی واجد ویژگیهایی کلیدی هستند اما بنا به دلایل گوناگون باب آنها در فضای رسانهای و محافل اقتصادی چندان گشوده نبوده است. فرشاد مومنی استاد اقتصاد دانشگاه علامه یکی از چهرههایی است که تلاش میکند قرائن خاص خود را از مجموعه مفاهیم اقتصادی و معیشتی ارایه کند و نسبت بایسته جامعه ایران با توسعه در خورش را تشریح کند. در این نوشتار مومنی از یک طرف بیماری و زخم را در پیکره اقتصاد ایران تشریح میکند و از سوی دیگر راهکارهای اجرایی برای درمان این زخم را نیز ارایه میکند. مومنی با بازخوانی دیدگاههای شهید بهشتی در خصوص بحث عدالت اقتصادی خطاب به دولتمردان و مسوولان بانک مرکزی، دورنمایی از بایدها و نبایدهای اقتصادی را نیز ارایه میکند.
فرشاد مومنی استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی در ابتدای صحبتهایش با اشاره به دورنمای کشور در امر توسعه گفت: « پیش از این اشاره کردیم که نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع ما متاسفانه طی 15سال گذشته با یک خلأ اندیشهای و یک غفلت نابخشودنی روبه رو بوده است. این غفلت نابخشودنی در هر 3 عرصه مردم با مردم، مردم با حکومت و الگوی تعاملاتی میان آنها به چشم میخورد. مثلا در حیطه اقتصاد، الگوی مردم با مردم چنانچه وضعیت تحولات آمار صدور چکهای بلامحل را به عنوان یک نماد در نظر بگیریم متوجه میشویم که چقدر بیاعتمادی در این حوزه بیداد میکند، کما اینکه در دو گروه دیگر هم به دلیل خطاهای راهبردی، شاهد بیاعتمادیهای وحشتناک هستیم. بحث بر سر این است که در یک چنین شرایطی اندیشه توسعه چه راهنماییهایی دارد؟»
او در ادامه تاکید میکند: «یک رکن کلیدی آن رابطه مردم با حکومت است و متقابلا رابطه حکومت با مردم را در بر میگیرد. این سه گزاره (مردم با مردم؛ مردم با حکومت و رابطه تعاملی میان آنها) در بالاترین سطح از سه مولفه تاثیر میپذیرند. با کمال تاسف شما میبینید ما به طرز فاجعه آمیزی نسبت به آنچه آقای بهشتی در قانون اساسی آوردهاند پسرفتهای بسیاری داشتهایم. ولی به شرحی که گفتم چون نظام قاعدهگذاری ما با منطق توسعه و با منطق توسعه دینی با قرائت شهید بهشتی جلو نمیرود در هر سه زمینه وضعیت اسفباری را به نمایش گذاشتهایم. آن سه زمینه چه مواردی است؟ اگر اینها به رسمیت شناخته شود آنوقت میشود با جزییات نشان داد که چطور میشود کشور را با کمترین هزینه از همه این بحرانها عبور داد.»
این تحلیلگر اقتصادی در بخش دیگری از اظهاراتش تاکید میکند: «اولین بخش از آن سه زمینه، مساله امنیت حقوق مالکیت است. در تعبیرهایی که هم فوکویاما هم عجم اوغلو و هم داگلاس نورث دارند با جزییات و به شکل بدیع و خارق العادهای این مساله را نشان دادهاند و این ضرورت را تشریح کردهاند . من میخواهم خاضعانه همه علاقهمندان به توسعه دینی عادلانه در ایران را دعوت کنم تا درس گفتارهای آیتالله دکتر شهید بهشتی درباره «صورتبندی نظری مساله مالکیت از دیدگاه قرآن» را ببینند. این موضوع در کتاب مبانی نظری اقتصاد اسلامی (شهید بهشتی) آمده و به نظرم یکی از افتخارات اندیشهای تمدن اسلامی است. وقتی با اسلوبی که شهید بهشتی نظریهپردازی کردهاند مساله را نگاه میکنید احساس افتخار میکنید که چگونه اگر مسلمانان بر این اسلوب مسلط شوند میتوانند بر فراز رویکردهای افراطی و تفریطی لیبرالی و مارکسیستی از موضع اسلام و به تعبیر شهید بهشتی از منظر فطرت این مساله را درک و الگوسازی کنند. »
مومنی خاطرنشان میکند: «میخواهم بگویم که یکی از بزرگترین علائم اینکه چقدر اندیشه توسعه حتی در برنامهریزی توسعه در ایران عقیم و غریب است این است که در کل اسناد توسعهای ما چه قبل و چه بعد از انقلاب درک عالمانهای از نقش زیربنایی امنیت حقوق مالکیت مشاهده نمیکنید و این غفلت تا امروز هم ادامه دارد. من شخصا یک کار مطالعاتی در این زمینه انجام دادهام که فعلا ترجیح دادهام انتشار عمومی پیدا نکند. در آن نشان دادهام که از سال 35 تا امروز سیر قهقرایی در امنیت حقوق مالکیت داشتهایم و سقوط بیسابقهای از زمانی که تعدیل ساختاری شروع شده در این زمینه اتفاق افتاده و هر چقدر به سالهای اخیر نزدیکتر شدهایم سرعت این انحطاط بیشتر شده است. در حالی که شما وقتی نظریه مالکیت شهید بهشتی را نگاه میکنید واقعا احساس غرور میکنید و وقتی آثار متفکرات بزرگ توسعه را نگاه کنید حیرت میکنید که چطور میتوان الگوی توسعه ارایه کرد اما از این مساله حیاتی غفلت کرد.»
تنظیم رابطه حکومت با مردم
مومنی در تشریح عنصر کلیدی دوم میگوید: «عنصر حیاتی دوم نظریه عدالت است. در تنظیم رابطه مردم با حکومت و حکومت با مردم و مردم با مردم هیچ عنصری به اندازه مناسبات عادلانه اقتصادی و اجتماعی و... نقش تعیینکننده ندارد. من در بحثهای قبلی اشاره کردم که متفکران توسعه وقتی تجربه توسعه در قرن 20 را واکاوی کردند از تعبیر «عنصر مافوق تعیینکننده»برای کلمه عدالت استفاده کردند. چون هر عنصری که ریشه در استمرار توسعه نیافتگی دارد یک سر آن به بیاعتنایی به عدالت اقتصادی و اجتماعی باز میگردد. حتی گزارش توسعه انسانی 2006 که موضوعش بحران جهانی آب است نشان داده که هیچ گزارهای در توضیح بحران جهانی آب به اندازه نابرابریهای موجه نیست.
از این زاویه هم من میخواهم ادعا کنم که در میان اسلامشناسان بزرگ قرن 20 تنها متفکری که به صورت روشمند و نظام وار، مساله عدالت را در قلب متغیرهای کنترلکننده اسلوب اسلامشناسی قرار داده؛ شهید دکتر بهشتی است. (تلاشهای شهیدان طالقانی و صدر هم در این زمینه قابل توجه است) در این زمینه به ویژه کتاب بانکداری، ربا و مسائل مالی در اسلام فوقالعاده است، چرا که در روششناسی عدل محوری جایگاه پیدا کرده؛ دقیقا تجلی مفهومی است که گفته میشود عدل از جمله اصول دینی است. شهید دکتر بهشتی این را به صورت روشمند وارد کردهاند و به همین دلیل به بدیعترین نکته سنجیها دست پیدا کردند. وقتی مرور میکنید اندیشههای شهید بهشتی را در این زمینه نکتههای را در مییابید که افتخار آمیز است؛ چه از نظر کارکردهای نظریه عدالت که آقای بهشتی تعبیرهایی را مطرح کردند و مولفههایی را ذکر کردند که برای هر اسلام پژوه توسعهخواهی میتواند ایدههای نجات بخش داشته باشد. مثلا از منظر کارکردی میگویند وقتی عدالت را در اسلوب فهم از واقعیت قرار میدهیم چند کارکرد بزرگ دارد. اول اینکه میگویند، عدل محورها ناگزیر عقل محور هستند و ناگزیر با جمود و تعصبهای جاهلی و خارجیگری مرزبندی پیدا میکنند. به شکل عالی این مساله را متجلی میکنند در اندیشههای علی بن ابیطالب علیه السلام بزرگترین شهید عدالت در تاریخ محسوب میشود. »
او همچنین اشاره میکند: «مساله کارکردی و حیاتی دیگر این است که میگویند کسی که عدل محور میشود از هرج و مرج فکری نجات پیدا میکند. اگر مجال بود من دستاوردهای جامعهشناسی توسعه در این زمینه را توضیح میدادم تا متوجه ماجرا بشوید. در حال حاضر بسیاری از دلسوزان مسائل فرهنگی تصور میکنند که موعظه کمتر شده که هنجار شکنی در بخشهای مختلف جامعه رایج شده، در حالی که شهید بهشتی از دل قرآن این را استخراج میکند که «هرج و مرج و آشفتگی ارزشی و هنجاری در جامعه ریشه در مناسبات ناعادلانه دارد» و اگر عدالت در برنامهریزیها در حاشیه قرار گیرد، ناگزیر باید به سمت آشفتگی اقتصادی و اجتماعی حرکت کنیم. جامعهشناسان توسعه هم در این زمینه حرفهای جالبی دارند؛ میگویند به جای اینکه ببینید موعظه کم یا زیاد بوده بدانید که هیچ عنصری برای دگرگونیهای انحطاطآور ارزشی قدرت توزیع دهندگی به اندازه نظام پاداش دهی نظام اقتصادی و اجتماعی ندارد. شما وقتی با رانت و ربا و فساد طوری برخورد میکنید که هزینه ارتکاب آنها کم باشد و هرکس تن به آن ندهد احساس بازندگی و عقب ماندگی میکند، اصل ماجرا آنجاست؛ موضوع کمبود موعظه نیست. مساله دیگر عملکرد منادیان ارزشهاست. اگر شما در مقام موعظه مسائلی را مطرح کنید اما در خلوت کار دیگری کنید؛ بزرگترین عامل انحطاط اخلاقی ایجاد میشود.ای کاش به منادیان ارزشهای دینی در کشور آموزش داده میشد که آن کار دیگر کردن در عصر ارتباطات و اطلاعات ناممکن شده و باید به اقتضائات زمانه توجه نشان داده شود.»
مومنی تاکید میکند: «من 7 دیدگاه این شکلی را در خصوص رویکرد شهید بهشتی مطرح کردهام. برای اینکه ببینید که دکتر بهشتی چه اهمیتی را در این زمینه قائل هستند و هزینه فرصت غفلتی که در اثر تن دادن به برنامه تعدیل اقتصادی بر سر این کشور آورده شده هم از منظر دینی و هم توسعهای چیست؟ این است که شهید بهشتی میگویند اگر با رویکردی ظاهری سر تا پای جامعه را با آیات قرآن بپوشانید، اما اگر مناسبات ناعادلانه باشد در لجن بودن این مناسبات تغییری نمیدهد. شهید بهشتی معتقد است که ملاک اصلی برای اعتبار سنجی از ادعاهای جمعی و فردی درباره اسلامی بودن مناسبات، عدالت است؛ معتقدند که عدل محک سنجش این ادعاهاست و این را به شرحی خارق العاده تشریح کردهاند. مسیری که ایشان در خصوص صورتبندی نظری از مناسبات عادلانه ارایه کردهاند در نظریه ربا، مالکیت و شناخت مدل عملیاتی نیل به عدالت اجتماعی را توضیح دادند و در قانون اساسی هم به صورت سیستم این مفهوم را نشان دادهاند. من قبلا هم توضیح دادم آنچه بحرانهای ایران را پیش میبرد، عمل نکردنها و مسخ کردنهای اصول راهبردی قانون اساسی است که میتواند توضیح دهد چرا جامعه دچار انحطاط شده است.»
در هم تنیدگی
بین عدالتمحوری و تولیدمحوری
مومنی در ادامه اظهاراتش تاکید کرد: «نکته حیاتی دیگر در این زمینه این است که به محض اینکه عدالت به عنوان رکن اصلی پایان بیاعتمادیها بین مردم و حاکمان پذیرفته شد، یک در هم تنیدگی تمام عیار بین عدالت محوری و تولید محوری ایجاد خواهد شد. در جامعهای که تولید به حاشیه میرود و رانت و فساد و ربا موتور خلق ارزش میشود آن جامعه رو به انحطاط است. دکتر شهید بهشتی در کتاب مبانی نظری اقتصادی اسلامی میگوید: ضد اسلامیترین شیوه مقابله با فقر، شیوه سفله پروری است. شیوهای که در کشور ما با بحران قفل شدگی به تاریخ روبهرو شده و سازههای ذهنی رانتزده، گویی نمیتوانند خود را از این وضعیت خارج کنند. در آنجا گفته میشود اگر تکیه بر مشارکت خلاق و فعال فقرا نباشد به هیچوجه امکان فقر زدایی وجود ندارد؛ در همان جا از تعبیر بالندگی تولید استفاده میکنند. یعنی میگویند امر نجاتدهنده تولید فناورانه است. شما انحطاط در شیوه اداره کشور را میتوانید از این زاویه نگاه کنید که بر اساس آمارهای معاونت اشتغال وزارت کار بخش قابل توجه اشتغال یک دهه گذشته اشتغال غیر مولد است و در بین این نوع اشتغال هم میگوید آن دسته از مشاغلی هیچ نسبتی با تولید فناورانه ندارند؛ وجهه همت بر رشد آنها قرار گرفته است. یعنی ترجیح غیر مولدها به مولدها رکن بوده است و در بین غیرمولدها هم تولید غیرفناورانه و رانتی را ترجیح دادهاند. ناظران راهبردی باید توضیح دهند که در چه خواب غفلتی بودهاند که در کل ارزش افزوده بخش صنعت ایران، از سال 70 تا 95 سهم صنایع رانتی معدنی خام فروشانه از کل ارزش افزوده بخش صنعت از 30درصد به 70 درصد رسیده است. یعنی تولید هم به محفلی برای کسب رانت بدل شده است. بحرانهای ما در 2دهه گذشته به این مساله بر میگردد که در اصول، رانت و فساد و دلالی را پاداش میدهند و تولید فناورانه را تنبیه میکنند فراموش نکنید که تولید فناورانه ارتباط مستقیمی با اشتغال مولد دارد. فاجعهآمیزترین شوکها به ترکیب و کیفیت اشتغال ایران در 15سال گذشته وارد شده است که من ارزیابیهای آن را در آثارم ارایه کردهام.آنقدر عریان این مناسبات رانتی وجود دارد که آدم حیرت میکند . »
مومنی خطاب به مسوولان اقتصادی کشور میگوید: «من میخواهم سخن مشفقانهای با مسوولان اقتصادی کشور و مسوولان گرامی بانک مرکزی داشته باشم. این رویکرد جدید که اتخاذ شده و عزیزان فکر میکنند فتحالفتوح میکنند این است که آقایان احساس میکنند که خیلی اقدام مهمی میکنند. دلیلش این است که مسوولان اجرایی و اقتصادی میگویند ما وام از بانک مرکزی نمیگیریم. من واقعا صمیمانه و مشفقانه هم مسوولان بانک مرکزی و هم مسوولان مدیریت اقتصادی کشور و هم نهادهای نظارتی راهبردی را دعوت میکنم که به این مساله یک توجه ویژه بکنند. ما داریم یک مسیر پرسرعت رو به انحطاط را به خاطر این خطای اندیشهای راهبردی که در مسوولان بانک مرکزی با وضوح بیشتر نمایش پیدا کرده سپری میکنیم و این میتواند برای کشور فاجعههای بزرگ بسازد. ببینید اینها آمدند و گفتند که ما عملیات بازار باز را میخواهیم محور قرار دهیم، خب بالاخره یک نفر اشاره نکرد که آقا از منظر شرعی و از منظر عملیاتی چه حکمتی وجود داشت که در 8-37 سال گذشته نمیگذاشتند این کار بشود. چرا راجع به آنها اصلا بحث نمیشود؟ راجع به منطقها و استدلالهایش بحث نمیشود؟ بعد بانک مرکزی از این زاویه الان آمده با یک گرتهبرداری و یک تقلید بسیار سهلانگارانه و سطحی به دولت فشار میآورد که بدهیهایت را تبدیل به اوراق بدهی کن. یعنی در واقع یک کانون اصلی داد و ستدهای سوداگرانه را در این زمینه باز کردند بعد که با اینها صحبت میکنیم میگویند که مثلا کشورهای پیشرفته صنعتی هم این کار را میکنند. من میگویم کشورهای پیشرفته صنعتی صد سال است از مرحله تولید انبوه در تولید فناورانه عبور کردند که شما الان همان تولید صنعتی نیمبند را هم رانتی و ضد توسعهای و مونتاژکارانه و بهشدت وابسته وارداتش کردید. از بس افراط نشان دادید در تشویق خامفروشی به نام تولید صنعتی. »
استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه صحبتهایش میگوید: مساله بعدی این است آنهایی که از بدهی خلق ارزش میکنند، اول آمدند و نرخ بهرهشان را به حول و حوش صفر رساندند. در حالی که شما دست به نرخ بهره نمیزنید و با نرخ بهره نزدیک 20 درصد در ظاهر و خدا میداند چند درصد در عمل، دارید این کار را انجام میدهید که از نظر ما از منظر اقتصاد سیاسی نشانه خطرناکی از منظر تسخیرشدگی مدیریت اقتصادی کشور به دست غیرمولدهاست. خیلی نشانه خطرناکی است. شما به تحولات جایگاه ارقام مربوط به بازپرداخت اصل و فرع بدهیهایی که دولت از این کانالهای غیرشفاف و ضدتوسعهای دارد خلق پول میکند نگاه کنید ببینید چه خبر است؟» مومنی خطاب به مدیران بانک مرکزی میگوید: من میخواهم از مقامات بانک مرکزی کشورمان خواهش کنم صادقانه یک گزارش کارشناسی انتشار بدهند بگویند که چه اتفاقی افتاده که ما یک رشد 50 درصدی در ارزش خالص داراییهای خارجی بانک مرکزی در سال 1398 مشاهده میکنیم.
ببینید در دهههای 1370 و 1380 که این مساله فاجعهسازی بزرگ کرد و الان رییس محترم بانک مرکزی دارد اعتراف میکند که نزدیک به 300 میلیارد دلار داراییهای بین نسلی ارزی کشور دود شد به خاطر آن خطا، به خاطر این بود که اینها میآمدند ارز را به صورت گرانتر در بازار غیررسمی که متاسفانه ما در زمان جنگ به آن بازار سیاه ارز میگفتیم، اینها اسمش را گذاشتند بازار آزاد ارز. یعنی تباهی و سیاهی را واقعا اسمش را گذاشتند آزادسازی. خب شما که دو دهه آن را تجربه کردید که از طریق رویههای غیرشفاف با همین شعار که ما میخواهیم از بانک مرکزی قرض نکنیم، موضوعی که شفاف است، حساب و کتاب دارد، سیستمهای نظارتی بالای سرش هست را میگذارید کنار، میروید به سمت این بازیهایی که یه رکنش مثلا دامن زدن به طبع سوداگرانه در بورس است، یه رکنش افزایش گاه و بیگاه نرخ ارز است و فاجعهسازیهایی که در همه عرصههای حیات جمعی، نمایان است. مساله بسیار حیاتیتر این است که اگر امریکا این کار را میکند، به تعبیر اقتصادشناسهای بزرگ خودشان، میگویند امریکا میتواند این اوراق را منتشر کند و تحمیل کند به کشورهایی مثل عربستان سعودی و چین. آنها میگویند به این صورت ما ویروس تورم را صادر میکنیم از کشور خودمان. شما که همچین موقعیتی ندارید. بنابراین از یه طرف مونتاژکاری را ترویج میکنند از یک طرف خامفروشی را زیاد میکنند که این باعث انحطاط در رابطه مبادله در ایران شده و جایگاه تولید توسعهگرا در ایران را به فرض فاجعهآمیزی ساقط کرده و از طرف دیگر هم تب سوداگری را دائم دامن میزنند.»
او ادامه میدهد: «واقعا نهادهای نظارتی کشور الان نگاه بکنند آنهایی که به اسم کارشناس و در کادر آن بازارگرایی مبتذل دارند اظهار شادمانی میکنند از گران شدن ارز و دارند میگویند خوشحالی میکنند که چون پیوندی وجود دارد بین این بازی سوداگرانه چه با نرخ ارز چه با طلا چه با بورس و از این قبیل، دارند میگویند حالا که اینجوری شد، بخش بزرگی از مردمی که آمدند توی بورس، از این بازی سوداگرانه در نرخ ارز سود میبرند و بنابراین میگویند که آن مقاومتهای اجتماعی فراگیر علیه افزایشک نرخ ارز کاهش پیدا میکند. من میگویم این یک پاشنه آشیلی است، پوست خربزهای است که شما را با بحرانهای خیلی فراتر از فراگیرتر از آن بحرانی که در ماجرای به خیابان ریختن آنهایی که سپردهگذاری کرده بودند در موسسههای غیرمجاز، روبرو میکند. واقعا من نمیدانم چرا نهادهای نظارتی این چیزهایی که جنبه کاملا بدیهی دارد، نادیده میگیرند و میبرند ما را به سمت یک شیوههایی برای اداره کشور که میتواند فاجعههای بسیار غیرقابل جبرانی را برای کشور باقی بگذارد.»
مومنی تاکید میکند: رکن سوم و آخرین محوری که در این زمینه واقعا شما شاهکار اندیشهای شهید بهشتی را میبینید که حتی از متفکران پیشگام توسعه هم نزدیک چهار دهه زودتر از منظر دینی به آن توجه کردند، این است که از دیدگاه شهید بهشتی و آن اسلوب اسلامشناختیای که دارند، نظم مبتنی بر اسلام یک نظم ضابطهمحور و غیرقائم به شخص است. در آنجا آقای بهشتی توضیح دادند که اگر این مساله آسیب ببیند، آن ناامنیهایی که دو گروه عمده است، با منشأ طبیعی و با منشأ تعاملات انسانی دایما بازتولید خواهد شد. نظم ضابطهمحور و غیرقائم به شخص. ببینید در اندیشه شهید بهشتی ولایت فقیه معادل اسلامیاش ولایت خرد جمعی است نه ولایت فرد بر امور مسلمین. ولایت خرد جمعی. آقای سروش محلاتی در آن کتابشان عالیترین شکل این مساله را با جزییات توضیح دادند. آقای بهشتی آمدند رمزگشایی کردند از همین زاویه یعنی غیرقائم به شخص بودن و این را تا سطح پیامبر تسری میدهند. میگویند آیا این تصادفی است که پیروان اسلام مثل پیروان ادیان دیگر به نام پیامبرشان عیسوی و موسوی شناخته نمیشوند بلکه مسلمان شناخته میشوند. بعد توضیح میدهند میگویند حتی رفتارهای پیامبر هم بر اساس ضابطهها و معیارهای قرآنی با ادب اسلامی مورد ارزیابی قرار میگیرد و نکتهسنجیهای خارقالعادهای کردند و بعد آنجا مطرح میکنند که بخش اعظم آن مناسباتی که نظم اجتماعی غیرقائم به شخص را ایجاد میکند که از دل آن انباشت و اعتلا و توسعه و عزت مسلمانها تضمین میشود، جنبه غیراقتصادی دارد. آقای بهشتی در این زمینه تعبیر دگم را مطرح میکنند. یعنی آموزههایی که نظم اجتماعی غیرقائم به شخص را ایجاد میکند و اینها به هیچوجه تفسیربردار نیست که بگوییم این اسلامشناس متفاوت از آن اسلامشناس به مساله نگاه میکند. آن دگمهایی که آقای بهشتی مطرح کردند را بروید توی آثارشان مرور بکنید بسیار تکاندهنده است و کاش مجال بود من راجع به اینها هم از منظر دانش کنونی توسعه توضیحاتی ارایه میدادم. بیان مبتنی بر اقتضائات زمانه در این زمینه از سوی شهید بهشتی این است که مهمترین دگم در این زمینه آزادی انتقاد از رهبران جامعه اسلامی است و این آزادی انتقاد به تعبیر ایشان آزادی پس از ابراز دیدگاه است نه تا مرحله ابراز دیدگاه. با همه جزییاتی که ایشان در آثارشان با جزییات توضیح دادند آن دگم بعدیای که ایشان مطرح میکنند حرمت مجازات و حبس قبل از انجام جرم است. حالا چه بحثهای عمیقی را ایشان در آثارشان در این زمینه مطرح کردند دگم بعدیای که ایشان مطرح میکنند منع شکنجه است. میگویند تحت هیچ شرایطی حاکم اسلامی حق اجازه شکنجه دادن به شهروندانشان را تحت هیچ شرایطی هیچ عنوانی ندارد و همینطور یک محورهای دیگری را در این زمینه مطرح کردند که واقعا حیرتانگیز است .من ادعایم این است که آقای بهشتی از منظر آموزههای مبتنی بر وحی خیلی جامعالاطرافتر و کاربردیتر این مساله را در آثار خودشان آوردند و واقعا میتواند برای ما الهامبخش باشد .»
مومنی در پایان اشاره میکند: قسمت پایانی عرایضم؛ این است که این اسلوب اسلامشناسی و این اسلوب توسعهای که متفکران بزرگ ارایه کردند، برای شرایط کنونی ایران دو تا کارکرد دارد؛ کارکرد اولش این است که مثل یک متر و معیاری به ما میگوید که از طریق محک زدن آنچه انجام شده با آنچه باید انجام میشده، به شما توضیح میدهد که چرا اینقدر دچار انحطاط در عملکرد اقتصادی و انبوه بحرانهای اقتصادی اجتماعی شدید. یعنی از این نظر شما را مجهز میکند که ریشههای اصلی غفلتها و خطاها و فسادها را بتوانید درک بکنید و از جنبه ایجابی هم به شما دقیقا به صورت اجرای عملیاتی توضیح میدهد که چه کارهایی را در اولویت قرار بدهید تا نجات پیدا بکنید. من امیدوارم که خداوند به همهمان توفیق بدهد که عمیقتر و آگاهانهتر و روشمندتر با اندیشه شهید بهشتی و با اندیشه متفکران بزرگ توسعه آشنا بشویم تا بتوانیم کمهزینهتر و پردستاوردتر از چالشهای کنونی به سلامت به صورت اعتلابخش عبور بکنیم.