برکهسازی اقتصاد ایران و تیغ آفتاب
مهدی تدینی
یکی از داغترین مباحث دهههای اخیر مساله «جهانیشدن» است. شگفت اینکه این مساله حیاتی در ایران مبحثی حاشیهای و بیمخاطب است. جهانیشدن یا نشدن، بحثی لوکس و سانتیمانتال نیست، بلکه مساله مرگ و زندگی است. در دنیای امروز فرار از جهانی شدن، به فرار کودک از مدرسه و فرار بیمار از پزشک میماند. جهانیشدن سرنوشتی محتوم است که باید هر چه زودتر آن را پذیرفت و به شیوهای معقول و سنجیده پیادهاش کرد. جهانیشدن قافلهای است که اگر کسی از آن جا بماند، اخراج شود یا خود را از آن بینیاز بداند، گمگشتی در بیابان، سرگشتگی در سراب و نیش عقرب و آرواره کفتار در انتظار اوست.
جهانیشدن چندبُعدی است: از بعد فرهنگی تا سیاسی، از اقتصادی تا اداری. پیشپاافتادهترین جنبه آن این است که کسی در گوشه ایران شب پیش از خواب در اینستاگرام استوری کیم کارداشیان ــ مدل پروارِ امریکایی ــ را تماشا میکند یا لابستر خوردن رپِر سیاهپوست و هاییتیتبار را تماشا میکند. این هم که بسیاری در ایران بیش از خود اسپانیاییها پیگیر لالیگا هستند، نشانه دیگری از جهانیشدگی است. اما این سطحیترین سهمیه و بُعد جهانی شدن است. مخالفان جهانیشدن نیز همین بُعد جهانیشدن را برجسته میکنند تا با تصویری کاریکاتوری و تحریفشده از جهانیشدن راستین، آن را امری مذموم و فرهنگسوز که باید از آن گریخت و به رویش تیغ کشید، جلوه دهند. بُعد اقتصادی جهانیشدن است که امری ناگزیر و حیاتی است.
اصلی ساده وجود دارد که روح اصلی جهانیشدن اقتصادی است: «تولید دیگر مکان معینی ندارد». تولید دیگر مرز نمیشناسد و نیروهای مولد در صنایع محصور در مرزهای جغرافیایی نیستند. تولید دیگر پدیدهای «متمرکز» نیست، بلکه به امری سیال و پراکنده تبدیل شده که تکههایش در جهان پراکنده است. تمام مردم جهان، فارغ از اینکه در چه کشوری زندگی میکنند، چه زبان و رنگ پوستی دارند و حتی در مواردی فارغ از اینکه در چه سطحی از توسعهیافتگیاند، نامزدهاییاند که میتوانند بخشی از فرایند جهانیشده تولید را بر عهده گیرند. اما این پراکندگی تولید فقط ناظر به وجه اجرایی و سختافزاری آن نیست. تولید درون شبکهای از سرمایه و تبلیغ صورت میگیرد. تولید فقط محصول یک کارخانه نیست، بلکه فرآورده نهایی شبکهای جهانی از سرمایه و تبلیغ/اطلاعات است. اگر بخواهیم بزرگترین شکست معاصرمان را نام ببریم، این است که چرا هیچگاه نتوانستیم «بِرندی» را در جهان به نام خود بزنیم؟ مگر تسخیر بازارها بدون برندسازی ممکن است؟ حتی در یک بازار محلی کوچک و تکزبانه بدون جا انداختن یک «مارک» نمیتوان محصولی فروخت.
روزگاری بود که برای تولید چند معدن و تعدادی نیروی انسانی و چند سرمایهگذار بومی کافی بود. اما با گسترش جهانیشدن، یعنی وقتی جهان به کارخانه مشترک بزرگی با نیروی انسانی جهانی، سرمایهگذاری جهانی و شبکه تبلیغاتیـاطلاعاتی جهانی تبدیل شده، تولید بومی محض هیچ آیندهای ندارد و فقط در همان ابعاد محلی با ایجاد انحصارهای ضدفناورانه و با حفظ ساختارهای پوسیده، میتواند بقای خود را حفظ کند. اما چنین سازوکار بیماری کشور را روزبهروز شکنندهتر و در رقابت دستپایینتر میکند.
کافی است ببینیم امریکا برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی چه میکند: «تحریم». تحریم را اگر بخواهیم بازنویسی کنیم، یعنی: «حذف جزئی یا کلی کشوری از شبکه تولید جهانی». شاید ما از اینکه به رغم تحریم میتوانیم زندگی کنیم (با دلار سه تومن یا بیست تومن) احساس پیروزی کنیم، اما همیشه باور داشتهام هدف تحریمها نه تغییر رژیم است و نه اصلاً هدفی سیاسی دارد؛ بلکه هدف جلوگیری از جهانیشدن اقتصاد ایران است. این سیاست به خوبی جواب میدهم، چون خود ما هم همچنان به ایده قدیمی «خودکفایی» ــ که در اصل اقتصاد دوران جنگ است ــ باور راسخ داریم. لحظهای در این معنای ساده درنگ کنیم: کسی که میخواهد به ما ضربه بزند، راههای جهانیشدن ما، یعنی راههای مشارکت ما در شبکه چندلایه جهانی تولید را مسدود میکند. فکر میکنیم هدف اصلی حریف جنگ بوده و چون توانش را نداشته، به تحریم بسنده کرده است؛ اما هدف همان چیزی است که رخ داد: «تحریم». تحریم پلی برای حرکت بعدی نیست، بلکه خود مقصود و هدف نهایی است.
هیچ کشوری با اخراج از شبکه جهانی یکشبه نابود نمیشود، به خصوص وقتی چین و روسیه یک «شبهجهانیشدن» (جهانیشدنی صوری) برایش میسازند. اما «برکهسازی اقتصاد ایران» زیر تیغ آفتاب رفتهرفته از این تالاب مردابی نیمهجان میسازد.
پینوشت: برای فهم جهانیشدن از نظرات مانوئل کاستلز، جامعهشناس اسپانیایی که نظریهپردازی نامدار است، بهره بردم. کاستلز اکنون در دولت اسپانیا وزیر است. چه خوب که وزیر یک کشور، نظریهپردازی چنین بزرگ است (خوشبهحالشان) .