دریچه
فهم پلتفرمها؛ از رسانه تا جمهوریهای جدید
برای فهم پلتفرمها باید از چارچوب تحلیل ارتباطیرسانهای فراتر رفت و آنها را در قالبی وسیعتر یعنی «حکمرانی پلتفرمی» تحلیل کرد که فهم آنها متفاوت، چندوجهی و بنیادیتر با ابعاد و زوایای بسیار پیچیده فنی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است و نگاه حاکمیتی را میطلبد. این روزها پلتفرمها نه تنها در ایران، بلکه در عمده کشورهای جهان به یکی از محورهای تنشزا در تحلیل شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی معاصر تبدیل شدهاند. عباس قنبری باغستان، عضو هیات علمی دانشگاه تهران و مشاور پژوهشگاه فضای مجازی نگاهی دارد به سیر ظهور پلتفرمها به مثابه رسانه و سپس گذار آنها به یک موقعیت جدید در نظم نوین جهانی که به مدد فناوریهای نوین (به ویژه هوش مصنوعی) حاصل شده است. با توجه به این گذار مهم، پلتفرمها دیگر نه در چارچوب تحلیلهای علمی تکبُعدی، بلکه به مانند «جمهوریهای» جدید در نظم نوین سایبری باید مورد تحلیل قرار گیرند و این مساله بیش از هرچیزی، نگاه حاکمیتی میطلبد.
فناوریهای ارتباطی نوین و گذار از سنت تحلیلی محتوا
فناوریهای ارتباطی همواره با مفهوم «رسانه» عجین بوده است. در حوزه مطالعات ارتباطی، بهصورت تاریخی سهگانه رسانه، محتوا، مخاطب محور اصلی نظامهای تحلیلی را تشکیل میداده است. در اغلب این نظامهای تحلیلی، محتوا «پادشاه» بوده و رسانه نقش شاهزاده را ایفا میکرده است. در تمامی نظامهای رسانهای کلاسیک، محتوا به عنوان «پادشاه»، براساس مکانیسمهای مشخص ارتباطی که نماد آن «دروازهبانی» نامیده میشد، تولید، تنظیم و توزیع میشده است. در این بین، مخاطب به عنوان ضلع سوم این مثلث، دریافتکننده عمدتا منفعل محسوب میشده است. به این اعتبار، سهگانه «رسانه»، «محتوا» و «مخاطب» مبنا و ستونهای اصلی تمامی مدلهای ارتباطی (از زمان ارسطو تا عصر حاضر) و نیز نظریههای مربوط به اثرات رسانهها از زمان اختراع ماشین چاپ و بهدنبال آن ظهور رسانههای کثیرالانتشار در چند قرن اخیر بوده است. تنها در اواخر قرن بیستم و با اختراع تلویزیون، یک تحول پارادایمی مهم در تحلیلهای ارتباطی با تمرکز بر خود مفهوم «رسانه» صورت گرفت و موضوع «رسانه» فینفسه بیش از پیش مورد توجه واقع شد. مارشال مک لوهان، نظریهپرداز کانادایی، سردمدار این تحول پارادایمی مهم محسوب میشود. وی در کتاب «فهم رسانه: امتداد انسان» و طرح این ایده که «رسانه پیام است»، انقلابی در مطالعات ارتباطی و رسانه ایجاد کرد. از دیدگاه مک لوهان رسانه به خودی خود و نه محتوایی (یا پیامی) که از سوی رسانه مطرح میشود، مساله اصلی است. وی معتقد بود که بهطور کلی فناوری (در اینجا رسانه) توانمندیهای انسان را بسط میدهد، فهم انسان را از جهان پیرامونی متحول میسازد و از این طریق، به عنوان یکی از پیامدهای آن، به دنیای قبل از خود و تمامی نظامهای وابسته به آن پایان میدهد. برای مثال در حوزه ارتباطات، اختراع چاپ (ظهور روزنامهها) به عصر «نطق/شفاهی» پایان داد، حال آنکه متعاقبا اختراع تلویزیون، به عصر چاپ و نوشتار پایان داد. در منظومه مک لوهانیسم، تلویزیون اوج قدرت رسانهای بود که در آن دوربین فیلمبردار توانست برشهای عینی از جهان واقعی را به داخل خانهها و به خصوص اتاقهای تصمیمگیری سیاستمداران ببرد و به این ترتیب به مفهوم «دهکده جهانی» عینیت ببخشد. بنابراین این سیر تحول و تطور در رسانههای جدید و اثرات آن در همه ابعاد و زوایای زندگی اجتماعی انسان بود که باعث شد مک لوهان مرکز ثقل توجهات ناظران و تحلیلگران را از «محتوا» به خود «رسانه» تغییر دهد. در مرکز این تحول پارادایمی، این ایده نهفته است که خود رسانه، فهم و درک ما از جهان را تغییر میدهد و این تغییر در فهم منجر به ایجاد دگرگونیهای ساختاری، از جمله در حوزه سیاست و حکمرانی، در جوامع میشود.
تناقض رسانهای در کانتکس پلتفرمها
صرف نظر از جبر تکنولوژی، پلتفرمها از ابتدا و در امتداد تولد رسانههای نوین، ظهور نسبتا فریبنده و مناقشهانگیزی در جهان داشتهاند و از قضا برخی از مفاهیم و مولفههای دموکراسی مدرن همچون «کثرتگرایی»، «چندصدایی»، «مرکزگریزی» و «مردمسالاری»، «رفع تبعیضهای سیستماتیک» نیز دستاویز خوبی برای توسعه آنها بوده است. ادعای «ظهور فریبکارانه» پلتفرمها چندان اغراقآمیز و غیرواقعبینانه نیست. پلتفرمها در ابتدا قرار بود صرفا به عنوان یک «بستر» (به معنای صرف توزیعکننده و نه عامل تولید)، کانالی برای بروز سلائق و علائق مختلف، ظهور گفتمانهای متفاوت و ظرفیتی برابر برای تمامی صداها، از جمله گروههای حاشیهنشین باشد. پلتفرمها درحالی که خصلت «کاربرمحوری» خود را علم میکردند، به استناد تمثیل تاریخی «بیخبری کتاب فروش از محتوای کتابهای قفسههای فروشگاه» و با استناد به متمم اول قانون اساسی امریکا، خود را از هرگونه نقشآفرینی در تولید محتوا مبرا دانستند. به همین اعتبار، در امریکا، به عنوان کانون ظهور پلتفرمها، حتی قانونی متفاوت از قانون ساری و جاری رسانهها برای فعالیت پلتفرمها تصویب و اعمال شد. بند ۲۳۰ قانون «رفتار سالم در ارتباطات»مصوب سال ۱۹۹۶ امریکا، بهطور مشخص پلتفرمها را از محتوا، جایی که بیشترین مسوولیت متوجه رسانه میشود، مبرا دانسته است. خیلی از کشورهای دیگر نیز به تبع امریکا و تحت لوای قانون تجارت آزاد و حمایت از آزادی بیان، از ابتدا پلتفرمها را از مسوولیت محتوایی مبرا دانستند و اجازه ادامه کسبوکار به آنها دادند.