آتشبس در جنگ تجاری
مجید اعزازی|
با تغییر رییسجمهور امریکا، اگر چه انتظار میرود، سیاستها و خط مشیهای ایالات متحده در برابر سایر کشورها دستخوش نوسانهای جدی نشود، اما دستکم این امید وجود دارد که رویکردها و تاکتیکهای متهورانه دونالد ترامپ در عرصه روابط میان امریکا و برخی کشورها به رویکردهای دیپلماتیک و عقلایی تبدیل شود.
در چهار سال گذشته، آنگونه که مقامهای عالیرتبه چینی اعلام کردهاند، روابط چین و امریکا درگیر بیشترین چالشها در ۴ دهه گذشته شده، اما سیاست پکن برای مصالحه و بهبود روابط با امریکا تغییری نکرده است.
در عین حال، چین نمیخواهد و نمیتواند به یک امریکای دیگر تبدیل شود. این موضع اما اراده یک طرف این رابطه را ترسیم میکند. آیا طرف مقابل به رهبری جوبایدن نیز چنین ارادهای دارد؟ بررسیهای حاکی از این است که رقابت میان امریکا و چین به قدری جدی است که احتمالا رییسجمهور جدید امریکا نیز تمایلی به تغییر سیاست در برابر چین نداشته باشد.
بایدن تعامل میکند
در همین رابطه، «بیل وینترز»، مدیرعامل شرکت چند ملیتی خدمات مالی و بانکداری «استاندارد چارترد» میگوید: دولت جدید امریکا به رهبری جو بایدن برای خنثی کردن برخی از تنشهای ایجاد شده طی چهار سال گذشته، با چین تعامل خواهد کرد. وینترز در مصاحبه با تلویزیون بلومبرگ میافزاید: اگر بایدن رییسجمهور شود، رویه ایالات متحده نسبت به چین نیز «سازگاری» بیشتری خواهد داشت. او میگوید: من خوشبین هستم. امید من این است که چین و ایالات متحده با یکدیگر تعامل کنند و تشخیص دهند که همکاری بهتر از رقابت است. اما فکر نمیکنم این رقابت هم کاملاً از بین برود.
در عین حال، وینترز هشدار داد که تنشها به احتمال زیاد باقی خواهند ماند، چرا که چین با وجود روی کار آمدن بایدن، تفاوت زیادی در مقابل امریکا احساس نخواهد کرد.
نیاز امریکا به توقف چین
دولت بعدی ایالات متحده باید ادامه رشد اقتصادی و فناوری چین را بپذیرد. ممکن است ایده پیشی گرفتن چین از امریکا - نقطه عطفی که احتمالاً طی دهه آینده به دست خواهد آمد - را دوست نداشته باشد. اما تلاشهای بعدی برای جلوگیری از این نتیجه نه تنها بیفایده است، بلکه بسیار پرهزینه نیز خواهد بود.
«دانیل گروس»، مدیر مرکز مطالعات سیاسی اروپا در یادداشتی در سایت «پراجکت سندیکیت» در تشریح این تحلیل نوشت: دولت ایالات متحده - و بهطور فزاینده، کمیسیون اروپا - اکنون عمدتا معتقد است که چین به لطف نفوذ گسترده دولت خود بر اقتصاد، دستاوردهای اقتصادی و فناوری خود را ناعادلانه تأمین کرده است. استراتژیستها غالباً این دیدگاه را مطرح میکنند و تصور میکنند که یک دولت میتواند با سرمایهگذاری در صنایع روز دنیا به برتری فناوری دست یابد.
تا همین اواخر، به نظر میرسید که رهبران چین محدودیتهای مداخله دولت را درک کردهاند. در حقیقت، توصیه عمومی حزب کمونیست چین به مقامات این بود که میزان مداخله دولت در اقتصاد را کاهش دهند، زیرا شرکتهای دولتی (SOE) عموماً بسیار ناکارآمدتر از شرکتهای خصوصی هستند و تنها حدود یک سوم آنها سودآوری دارند.
در حالی که SOEها در مقایسه با شرکتهای خصوصی عملکرد بدتری دارند، رهبران چین دیدگاههای خود را در مورد مداخله کاملاً تغییر دادهاند. اکنون، عرف مرسوم این است که این کشور پیشرفت خود را - و در واقع سلطه جهانی در حال ظهورخود - را مدیون توسعه برخی از صنایع با فناوری پیشرفته است.
با این حال، عامل اصلی موفقیت چین میزان پسانداز بالای آن - تقریبا 40 درصد از تولید ناخالص داخلی، یا بیش از دو برابر این نرخ در ایالات متحده و اروپا است. این عامل منابع عظیمی را برای سرمایهگذاری در زیرساختهای فناورانه و رهبری در اختیار چین قرار میدهد، از همین رو است که بهطور قابل توجهی، این کشور سرمایهگذاریهای عظیمی در زمینه بهبود کمی و کیفی آموزش انجام داده است.
در مورد تحصیلات متوسطه، چین کاملاً به غرب رسیده است. و آزمایش توسط برنامه OECD برای ارزیابی بین المللی دانش آموزان نشان میدهد که دانش آموزان دبیرستانی چینی در حل مشکلات بسیار بهتر از همسالان امریکایی یا اروپایی خود عمل میکنند.
علاوه بر این، آموزش عالی - کلید اصلی رهبری فناوری - طی دو دهه گذشته در چین منفجر شده است. براساس گزارش بنیاد ملی علوم ایالات متحده، چین نسبت به امریکا، اکنون بیش از دو برابر مهندس و مقالات علمی و مهندسی تولید میکند. به همین ترتیب، در هزینههای تحقیق و توسعه از اتحادیه اروپا پیشی گرفته است و در روندهای جاری، باید در دهه آینده به ایالات متحده برسد (برخی فکر میکنند قبلاً این کار را کرده است) .
شبح یک چین غالب از نظر فناوری، ایالات متحده را تحت تاثیر قرار داده و مشتاق اطمینان از تحقق آن است.
از این رو، با توجه به اصول حاکم بر چین، ایالات متحده کار کمی میتواند انجام دهد که مانع پیشرفت این کشور شود، چه رسد به اینکه آن را متوقف کند. «هواوی» فقط یک نمونه از شرکتهایی است که سرمایه خود را در اختیار میلیونها مهندس چینی برای تولید محصولات جدید قرار داده است. حتی اگر ایالات متحده موفق به از بین بردن هواوی شود، بسیاری از شرکتهای فناوری پیشرفته چینی نیز با همین استعداد در آستانه ظهور هستند.
استراتژی به اصطلاح گردش دوگانه که برای شکل دادن به برنامه پنج ساله بعدی چین تنظیم شده است کاملاً با زیرساختهای گفته شده مطابقت دارد. با رشد اقتصاد، چین طبیعتاً کمتر به صادرات متکی است و مهندسان تازه کار آن در رشتههای گوناگون فناوری استاد خواهند شد. به عبارت دیگر، برنامههای دولت برای سالهای آینده، حتی بدون دخالت دولت، احتمالاً محقق خواهد شد.
در مقابل، استراتژی ایالات متحده - که با تجزیه اقتصادی از چین آغاز میشود - شانس کمی برای موفقیت دارد. بهطور حتم، تجزیه اقتصادی به خودی خود ممکن است امکان پذیر باشد. اما این تجزیه اقتصادی، ضد تولید نیز خواهد بود.
تجارت همیشه به معنای وابستگی دو طرفه است و گرچه ممکن است ایالات متحده ایده «رهایی» از چین با قطع روابط تجاری را دوست داشته باشد، اما برای «رهایی» از چین، هزینه زیادی خواهد پرداخت. اخراج تأمین کنندگان چینی از بازار ایالات متحده، منجر به اعطای یارانه پنهانی به تولید گرانتر کالاها میشود. سرانجام، تأثیر کاهش تجارت دوجانبه میان دو کشور نتیجهای برابر با آن تعرفههای ناموفق ترامپ علیه چین در پی خواهد داشت: بستن مالیات پنهان بر مصرف کنندگان امریکایی.
در این حال، محدود کردن دسترسی چین به برخی از فناوریهای اصلی ایالات متحده ممکن است در کوتاهمدت تغییری ایجاد کند، اما بعید به نظر میرسد، سرعت رشد چشمگیر چین را کاهش دهد. مقیاس گسترده منابع انسانی و مالی که چین در دهه آینده به کار خواهد گرفت به این معنی است که این کشور به خوبی میتواند بر بسیاری از بخشهای فناوری پیشرفته، با یا بدون ورودیهای ایالات متحده تسلط پیدا کند.