راهبرد «فریز» و معادله برد، برد
محسن جلیلوند
راهبرد ایالات متحده در دوران بایدن در مواجهه با مساله برجام و اساسا موضوع ایران مبتنی بر چه راهکار و نقشه راهی دنبال میشود؟ این پرسشی است که این روزها در محافل کارشناسی و حتی در مراودات کلامی مردم کوچه و بازار به دفعات تکرار میشود و هرچند برخی تلاش میکنند به زعم خود تصویری از این راهبردهای جدید ارایه کنند، اما معمولا این اظهارنظرهای تحلیلی مبتنی بر اسناد و مدارک مستند، ارایه نمیشود. نقشه راهی که ایالات متحده بر اساس آن تلاش میکند، مساله ایران را پیش ببرد، پیش از این از سوی رابرت مالی طراحی و برنامهریزی شده است. اساسا مبتنی بر این نقشه راه ارایه شده است که رابرت مالی در کابینه بایدن در شمایل شخصی که مسائل ایران را راهبری میکند، حضور پیدا کرده است. حدود 8ماه پیش و زمانی که رابرت مالی در مرکز بینالمللی بحران کار میکرد، راهبردی را ذیل عنوان «فریز همزمان فعالیتها» تدارک دید که این برنامه مکتوب، نقشه راه واشنگتن مدل بایدن در مواجهه با مساله برجام خواهد بود. پرسشی که ممکن است با این توضیحات به ذهن خطور کند آن است که ساز و کار اجرای این راهبرد چگونه محقق خواهد شد؟ در روند پیگیری این مکانیسم است که میتوان درک کرد، چرا بایدن اینگونه عمل میکند و چرا ایران اینطور پالس ارسال میکند. چند روز قبل یک فیلم تقطیع شده از اظهارنظر بایدن در خصوص برجام پخش شد که برخی افراد و جریانات مخالف برجام آن را در حکم عدول بایدن از تعهدات برجامی تحلیل و تفسیر کردند. اما این دسته از افراد به ظاهر کارشناس توجه نکردند که دیپلماتها معمولا حداکثرها را میگیرند تا روی نقاط مورد خود بتوانند توافق کنند. اگر ایران و امریکا را در دو نقطه متقابل یک پارهخط فرض کنیم، این پارهخط به یک نقطه کانونی و میانی نیاز دارد. این نقطه میانی را اروپاییان ایجاد خواهند کرد تا دو سوی این پارهخط بتوانند بر روی یک نقطه با هم تطابق پیدا کنند.
اگر بخواهیم موضوع را در سطح درک عمومی و از طریق مثالهای عینی امور روتین اجتماعی تقلیل دهیم، میتوان به برخی روابط انسانی مثل خرید و فروش ملک یا خودرو اشاره کرد. وقتی شما به یک بنگاه معاملات ملکی یا خودرویی مراجعه میکنید، فروشندهها معمولا قیمت کالای مورد نظر را بیشتر از نقطه مورد اعلام میکنند. خریدار هم مبلغ مورد نظر را پایینتر اعلام میکند تا دو طرف در نهایت بتوانند در یک نقطه تعاملی و تعادلی توافق کنند. یعنی هر دو طرف در نهایت احساس سود میکنند، هرچند همه ایدهآلهایشان محقق نشده است، اما در نهایت بخشی از منویات مورد نظر را محقق ساختهاند. هرچند شاید عجیب به نظر برسد، اما شاکله کلی رفتارهای دیپلماتیک در سطوح عالی بینالمللی نیز تقریبا همین اسلوب و الگو را دارد. دو طرف مذاکره، حد ایدهآل مورد نظر خود ار طرح میکنند تا در یک نقطه متوازن توافق صورت بگیرد. این الگوی آکادمیک را محمد جواد ظریف از حالت تئوریک به یک رویکرد عملیاتی تبدیل کرد و از آن ذیل عنوان راهبرد برد، برد یاد کرد. امروز این رویکرد در دانشگاههای دیپلماسی جهان تدریس میشود. اتفاقا از آقای ظریف هم دعوت میشود تا این مبحث آکادمیک را تدریس و تفسیر کند. نکته مهم بعدی در این رویکردهای مذاکراتی برگهای برندهای است که هر کدام از طرفها در دست دارند. برگ برنده امریکا چیست؟ برگ برنده بایدن، تحریمهای گسترده اقتصادی بر علیه ایران است که فقط در حوزه نفت، فروش ایران را از 2.8میلیون بشکه به کمتر از 300هزار بشکه رسانده است. بایدن فکر میکند، میتواند اعلام کند که ایران فروش نفت خود را مرحله مرحله افزایش دهد و همزمان با آن به تعهدات برجامی خود بازگردد. برگ برنده ایران چیست؟ برگ برنده ایران ظرفیتهای قابل توجه منطقهای، تواناییهای موشکی و فعالیتهای هستهای خود است. ترامپ 2بار با تلاش صهیونیستها تلاش کرد تا ایران را وارد جنگ کند، اما ایران با هوشیاری از این تلهها عبور کرد بدون اینکه گرفتار آن شود. بایدن میلی به باز کردن جبهههای جنگ تازه در منطقه ندارد و مایل است تا به توافق برسد. در این میان هرچند نمایندگان مجلس تحرکاتی را در خصوص برجام و مذاکرات هستهای صورت میدهند، اما همه میدانند که تصمیمگیری اصلی در ایران نهاد دیگری است که با مشاورانی که دارد موضوع را راهبری میکند. بنابراین هر دو طرف سعی میکنند با استفاده از برگهای برنده خود سهم بیشتری در مذاکرات به دست بیاورند. حالا به بحث اصلی در ابتدای مقاله، بازمیگردیم، یعنی رمزگشایی از این مساله که راهبرد رابرت مالی که 8ماه پیش تدارک دیده شد چه شاخصهایی دارد و چگونه در مسیر اجرایی شدن قرار میگیرد؟ ایده «فریز» مبتنی بر این رویکرد کلی است که دو طرف در یک زمان وضعیت را در حالت فریز قرار میدهند. یعنی ایران تداوم فعالیتهای هستهای فراتر از برجام را متوقف میکند و در همان زمان امریکا نیز تحریمهای اقتصادی علیه ایران را متوقف میسازد. این stop دوسویه این فرصت را در اختیار طرفین قرار میدهد که معادله را به سود خود تفسیر کنند. امریکا میتواند بگوید که ایران به تعهدات برجامیاش بازگشته و ایران هم میتواند بگوید که تا زمانی که امریکا تحریمها را برنداشت، ایران به تعهدات خود بازنگشته است. یعنی همان معادله برد، بردی که زیربنای شکلگیری برجام در دوران اوباما بود. البته این روند در صورتی محقق خواهد شد که بدخواهان کشور متغیر تازهای را در این میان ایجاد نکنند.