جمعآوری آجر به جای تحصیل
اکرم رضایی ثانی| به گفته زاغه نشینانِ خاورشهر، بعضی از کودکان این منطقه تا شب کار میکنند تا فقط برای ناهار و شام نان گرم بیاورند، حتی بعضی از پدر و مادرها، فرزندانشان را برای جمعکردن آجر میفرستند، تا پولی را که از این طریق به دست میآورند، صرف خرید نان کنند. خاورشهر نوزدهمین محله منطقه ۱۵، جایی است که جاده به پایان میرسد و سولههای بلند کورههای آجرپزی از پهنه خشک بیابان سر بلند کردهاند و خانههای مخروبهای که تداعی کننده زاغهنشینی است، به چشم میخورند. در همین زاغهها که تلاش شده، شکل و شمایل یک خانه روستایی محقر به خود بگیرند ۶ تا ۸ خانواده که هر کدام از ۲ تا شش فرزند دارند، زندگی میکنند. به یکی از این خانهها میرویم، در اینجا که به ظاهر خانهای با دیوارهای مخروبه است، هشت اتاق وجود دارد، اتاقهایی که به جای درب با پتو پوشانده شدند و کودکانی که هر از گاهی سرشان را از گوشه پتو بیرون میآورند. اغلب این کودکان دانشآموزانی هستند که به گفته خودشان از زمان شیوع کرونا نه مدرسه رفتهاند و نه گوشی موبایل داشتند که بتوانند به صورت مجازی درسشان را دنبال کنند. به گفته ساکنان این منطقه، کودکان آنها بعداز شیوع کرونا، درس را رها کردند و به جمعآوری ضایعات پرداختند. فقر شدید اقتصادی، بدیهیترین حقشان یعنی آموزش را از آنها گرفته، طوری که حتی برخی از این کودکان نمیدانند باید به شکل مجازی درس بخوانند و تصور میکنند درس و مشق فعلا تعطیل است.
اگر بچهها مریض شوند
خرج درمانشان را نداریم
سودابه یکی از ساکنان همین خانه است، او دو دختر دارد که هر دو دانشآموز هستند، سودابه میگوید: «هیچ یک از بچههایی که در این محدوده زندگی میکنند، گوشی موبایل ندارند و معلم بعضی از بچهها هم به آنها گفتهاند که حضوری به مدرسه بیایند، اما همسر من اجازه نداد به خاطر کرونا دخترانم به مدرسه بروند، چون اگر کرونا بگیرند ما هزینه درمان آنها را نداریم.»
سواد ندارم
که به فرزندانم در درسهایشان کمک کنم
او ادامه میدهد: «ما گوشی اندروید نداریم که با معلم فرزندانمان ارتباط بگیریم، در اینجا هیچ امکانات و شرایط خوبی وجود ندارد که بخواهیم از طریق آن به بچهها کمک کنیم. من ۳۹ سال دارم، بیسوادم، نمیتوانم به کودکانم در درسهایشان کمک کنم. مجبورم برای اینکه به درس کودکانم کمک کنم، سراغ همسایهها بروم تا به آنها درس بدهند، اما بعضی وقتها آنها هم ما را به خانهشان راه نمیدهند.» سودابه دو دختر ۷ و ۸ ساله دارد، چشمایشان را سرمه کشیده، اما فراموش هم نکرده که برایشان ماسک بزند. خیلی از کودکان اینجا حتی ماسک هم نزدهاند و به راحتی در میان زبالهها، بیابان و میان سگها میدوند. به گفته ساکنان این منطقه با وجود وضعیت بهداشتی که اینجا وجود دارد، حتی یک مورد ابتلا به کرونا در میان کودکان دیده نشده است. بعد از اینکه آموزش و پرورش بازگشایی مدارس را اعلام کرد، تعدادی از این دانشآموزان به مدرسه رفتند، دختران سودابه فقط هفته گذشته آن هم برای دو روز به مدرسه رفتند.
جز قلم و دفتر امکانات دیگری نداریم
او در این باره میگوید: «بعد از یک سال تازه هفته گذشته دخترم دو روز به مدرسه رفت، بعد دیگر به مدرسه نرفت و حالا نیاز دارد که کسی به او در درسهایش کمک کند. امکانات دیگری هم جز قلم و دفتر نداریم. برای چند روز گوشی خواهرم را قرض گرفتم، اما به هر حال امانتی بود و باید به او بر میگرداندم.» اینجا انتهای خاورشهر و ابتدای جاده قاسم آباد است، مدرسه بچهها قاسم آباد است و باید یک ربعی را پیاده بروند تا به مدرسه برسند. سودابه میگوید: «بعد از یک سال، صبح که دخترم را به مدرسه بردم، همانجا گفتند ساعت 10:30 دنبال بچهها برویم.»
مسوولان مدرسه گفتند
گوشی نداشتن مشکل خودتان است
از سودابه وقتی پرسیدیم آیا مسوولان مدرسه از شما خبری نگرفت تا بداند در چه وضعتی هستید و فرزندانت چطور درس میخوانند؟ اینطور پاسخ داد: «نه، مدرسه به ما گفته که این مشکل خودتان است و خودتان هم باید آن را حل کنید. من به معلم فرزندم گفتم که گوشیمان امانت بوده و مجبور شدیم به صاحبش برگردانیم. او هم گفت مشکل خودتان است و مدرسه نمیتواند به بچههای شما گوشی موبایل بدهد.» سمیه زن میانسالی است که با فرزندان و نوههایش در یک اتاق زندگی میکنند، او درباره وضعیت آموزشی آنها میگوید: «ما فقط یک تبلت داشتیم که بچهها با شیطنت آن را شکستند.» محدثه ششم ابتدایی است. او از همه بچهها بزرگتر است، تبلتی که با شیطنت بچهها شکست، متعلق به او بود، محدثه از طریق همین تبلت هم خودش درس میخواند و هم به بچههای دیگر کمک میکرد. او میگوید: «صفحه تبلتم خرده شده، دیگر نمیتوان با آن کار کرد، تا چند وقت پیش سالم بود، اما بچهها حین بازی و شیطنت آن را شکستند و دیگر قابل استفاده نیست.» پتویی کهنه و خاک گرفتهای که به عنوان درب روی چارچوب نصب شده را کنار میزنم، گرد و خاک از آن بلند میشود، بوی نامطبوع و زنندهای از اتاق به مشام میرسد که تنفس را بسیار سخت میکند. پسر بچهای ۷، ۸ ساله به نام محسن مقابل تلویزیون نشسته و کانالها را بالا و پایین میکند تا بلکه مدرسه تلویزیونی را پیدا کند، اما خبری از مدرسه تلویزیونی نیست.
مدرسه تلویزیونی
به خانههای خاورشهر نرسید
سوادبه میگوید: «اینجا هر کسی تلویزیون ندارد، آنهایی که دارند اصلا مدرسه تلویزیونی را نمیبینند، چون این شبکه روی تلویزیون ما قطع است.» سهیل دانشآموزی که به علت شیوع کرونا، بسته شدن مدرسه این منطقه و نداشتن گوشی تلفن همراه از آموزش جا مانده است، درباره وضعیت خود میگوید: «من کلاس دوم ابتدایی هستم، از روزی که کرونا آمده، فقط دوشنبهها به مدرسه میروم و بقیه روز را ضایعات جمع میکنیم. الان که مدارس تعطیل است، وقتی دوباره باز شود، به مدرسه خواهیم رفت.» الهام ۲۹ ساله است، دو فرزند مدرسهای دارد و حالا چهارماهه باردار است، او درباره وضعیت زندگیاش میگوید: «دو دختر دارم و دلمان پسر میخواهد، دو فرزند اولم ناخواسته بودند، اما این یکی را خودمان خواستیم. الهام وضعیت مالی بهتری نسبت به بقیه دارد، او میگوید: «اینجا همه شوهرانشان بیکارند، ولی شوهر من در رستوران کار میکند.» خانواده الهام یک گوشی اندروید دارند که دو فرزندش از آن استفاده میکنند، او درباره وضعیت آموزشی کودکانی که در این منطقه هستند، میگوید: «ما هیچ اصراری به آموزش و پرورش نداریم که برای هر یک از دانشآموزان تبلت یا گوشی بیاورد، اما اگر برای هر خانواده یک تبلت هم بیاورند تا هر دو یا سه نفر با یک تبلت درس بخوانند، کافی است.»
هر دو هفته
۲۰ هزار تومان هزینه اینترنت میشود
اینترنت در خاورشهر آنتندهی مناسبی ندارد و همین دانشآموزان این منطقه را با مشکلات بیشتری مواجه کرده است. گرچه دانشآموزان اینجا اصلا گوشی اندروید ندارند، اما همان یکی دو مورد هم به علت سرعت پایین شاد و آنتندهی ضعیف نمیتوانند از آموزش مجازی زیاد استفاده کنند. الهام ادامه میدهد: «اینجا اینترنت اصلا آنتن نمیدهد، ما هر بار بیش از ۲۰ هزار تومان پول بسته اینترنت میدهیم که با آن هم فقط میتوان دو هفته از شاد استفاده کرد. معلم دخترم میگوید، پنج دقیقه وقت داری که جواب سوالات را ارسال کنی و اگر ارسال نکنی، نمره نمیگیری.»
قطعی روزانه دو تا سه ساعت قطعی برق
یکی از مشکلات این منطقه قطعی مکرر برق است، به گفته ساکنان، روزانه دو تا سه ساعت برق قطع میشود. الهام میگوید: «وقتی باتری گوشی تمام میشود، طبیعتا نیاز است که آن را شارژ کنیم ولی برق نیست. وقتی به معلم بچهها میگوییم که برق رفته بود، میگوید چون دخترت درس نخوانده، این حرف را میزنید. متاسفانه برخی معلمان درک نمیکنند و گاهی اصلا جواب ما را نمیدهند.»
میگویند مسوولیتی در قبال فرزندانمان ندارند
او ادامه میدهد: «معلم بچهِ من فکر این را نمیکند که شاید فرزندان ما اینترنت نداشته باشند، شاید پدرشان هیچ پولی نداشته باشد که برای آنها گوشی و بسته اینترنت بخرد. میگویند به ما ربطی ندارد، باید سرکلاس مجازی حاضر باشند. اگر این کار را نکنیم از نمره بچهها کسر میکنند یا میگویند بچه شما باید به مدرسه بیاید و ما مسوولیتی در قبال آنها نداریم.» اینجا پدران بچههایشان را میفرستند که کار کنند، دخترها هم که به سن ۱۵ سال برسند، شوهرشان میدهند، درحالی که این بچهها درسشان خوب است. امیرمحمد دانشآموز پنجم ابتدایی است که پدرش او را برای کار به نانوایی میفرستد. او میگوید: «قبلا با تلویزیون درس میخواندم، اما الان صفحه تلویزیونمان هیچ تصویری نشان نمیدهد، اصلا ما شبکه مدرسه تلویزیونی را نداریم که بخواهیم برنامههای آن را ببینیم.» الهام میان صحبتهای امیرمحمد میآید و میگوید: «پدر این بچهها از کرایه، خرج خانه، خرابی تلویزیون ناله کند یا نداشتن گوشی موبایل؟»
اینجا نان خوردن نیست
چه برسد به گوشی اندروید
الهام ادامه میدهد: «اینجا، اهالی نان خوردن ندارند، چه برسد به گوشی موبایل، پدرهایشان هم کار ندارند به همین خاطر بچهها مجبورند ضایعات جمع کنند، اما حیف است که اینها کودکان کار و ضایعات جمع کن شوند.» محسن که کلاس چهارم ابتدایی است، میگوید: «درسهایم را برای بعد گذاشتم، کار هم نمیکنم چون کار نیست. همان موقع که کار بود، از جمع آوری ضایعات مبلغی در میآوردم، ولی الان همان کار را هم نمیتوانم بکنم.» به گفته
زاغه نشینانِ خاورشهر، بعضی از کودکان این منطقه تا شب کار میکنند تا فقط برای ناهار و شام نان گرم بیاورند، حتی بعضی از پدر و مادرها، فرزندانشان را برای جمعکردن آجر میفرستند، تا پولی را که از این طریق به دست میآورند، صرف خرید نان کنند.