عامل این همه خشم چیست
مریم شاهسمندی
اخبار ناخوشایند، قتلهای ناموسی، مرگهای خودخواسته، درگیریهای قومی و قبیلهای که منجر به مرگ میشود، همه اینها میتواند این مساله را به ما یادآوری کند که خشم نهفته در درون هر یک از ما میتواند به قیمت جان انسان دیگری تمام شود. از چه زمانی دیگر نتوانستیم به خشم درونمان کنار بیاییم؟ از چه زمانی این خشم فروخورده را به دست گرفتیم و تا توانستیم با آن به آزار و اذیت دیگران پرداختیم؟ مرگ یک پسر جوان آن هم به دست برادر و پسرعمویی که سالهای سال همبازی هم بودهاند، به هر دلیلی هم که باشد، وحشتناک و غمانگیز است. یک پسر جوان قربانی خشم و نفرتی میشود که در خانوادهاش ریشه دارد. درست مانند دخترک شمالی که قربانی خشم پدر شد و سرش با تیزی داس تعصب کورکورانه بریده شد. حالا این پسر جوان جنوبی هم قربانی شد. قربانی همان تعصبی که خیلی وقت است تنها دلیل قتلهای اینچنین در کشور ما است. اینکه حالا سه نفر از کسانی که در این قتل وحشیانه دست داشتهاند بازداشت شدهاند، دردی را دوا نمیکند...
آن پسر جوان با هزاران آرزو دیگر زنده نمیشود، همانطور که رومینا دیگر زنده نشد. همانطور که فاطمه 19 ساله آبادانی دیگر زنده نشد. علیرضا هم دیگر قرار نیست زنده شود. اما این رشته سردرگم و پریشان باید جایی بریده شود. این رفتارهای وحشیانه و دور از انسانیت باید جایی مورد بررسیهای روانشناختی قرار گیرد و ریشه آن خشکانده شود. نمیتوانیم فقط با آه و فغان شاهد این رفتارها باشیم. چه کسی به پدر یک بچه که میتواند حتی به کودک 15 ماههاش رحم نکند و او را مورد تعرض قرار دهد، این حق را میدهد که با هر شرایطی «ولی دم» محسوب شود و بتواند از زیر بار مجازات شانه خالی کند. چرا لایحه حمایت از حقوق کودکان باید 10 سال تمام در مجلس خاک بخورد و هیچ کدام از نمایندگان مردم به این فکر نکنند که چند درصد از بچههای این سرزمین زیر دست پدر و مادرانی زندگی میکنند که شاید اصلا صلاحیت والدین بودن را ندارند. نمیتوان صرفا به این عنوان که آنها بچه را به وجود آوردهاند به آنها صلاحیت بدهیم. کودکان، نوجوانان و جوانانی که مورد انواع و اقسام خشونتهای خانگی قرار میگیرند چرا نباید بدانند که قانون محکم پشت آنها ایستاده و از حقوق حقه شان دفاع میکند. اینکه پدری فقط به دلیل پدر بودن بتواند هر گونه که دلش میخواهد با فرزندانش رفتار کند، چقدر میتواند روح و روان این فرزندان را مورد آزار و اذیت قرار دهد. اصلا بچههایی که در چنین خانوادههایی بزرگ میشوند، اگر جان سالم به در ببرند چقدر میتوانند در آینده فرد مفیدی برای جامعه باشند و خانواده سالمی را تشکیل بدهند. این روزها کاش یک بار دیگر رفتار و منش حضرت علی(ع) را با دیگران مرور کنیم. ایشان که برای کندن خلخال از پای زن یهودی فرمودند: «جا دارد مرد مسلمان از این غصه جان دهد». آن پدری که خود را مسلمان میداند، اگر کمی بیشتر با منش حضرت علی(ع) آشنایی داشت چطور به خود اجازه میداد که حکم قتل فرزندش را صادر کند. حکم قتلی که تنها از روی تعصب کورکورانه است. رومینا، فاطمه، ریحانه، علیرضا و... تمام این افراد قربانی کوردلی و خشم و نفرتی شدهاند که خانوادههایشان با خود به حمل میکنند. این افراد هم مانند خیلیهای دیگر حق زندگی داشتند، اما در یک لحظه قربانی کوردلی افرادی شدند که از قضا هیچوقت فکرش را هم نمیکردند، عامل مرگشان شوند.