روسای جمهور و بینش اقتصادی
پویا ناظران
این روزها در فضای عمومی و انتخاباتی کشور انواع و اقسام نامزدهای بالقوه ریاستجمهوری در حال مطرح شدن هستند. در بین این نامزدها، تخصصها و تجربیات مختلفی وجود دارند. توسعه سیاسی، دور زدن تحریمها، توانایی درمذاکرات بینالمللی، توسعه صنعتی، مبارزه با فساد، عملیات فریب و...اما تنها گزارهای که در میان این افراد مطرح مشاهده نمیشود، داشتن بینش اقتصادی است. در گذشته نه روسای جمهوری بینش اقتصادی داشتند و نه معاون اول. نتیجه این فقدان بینش اقتصادی منجر میشود به دلار 4200 تومانی، واردات گوسفند با هواپیما، ممنوعیت قطعه کردن مرغ و تشکیل کمیته رصد و پیمایش خرما.لازم نیست رییسجمهوری و معاون اولش حتما دکترای اقتصادی داشته باشند یا 20سال به تدریس و پژوهش اقتصاد در دانشگاهها پرداخته باشند. اما لازم است، بینش اقتصادی داشته باشند. بینش اقتصادی یعنی چه؟ یک مصداق بینش اقتصادی داشتن، یعنی اینکه بدانند، ارزانی، الزاما به رفاه منجر نمیشود. بلکه این افزایش تولید است که به رفاه منجر میشود. افزایش تولید از یک طرف از محل افزایش عرضه محصول، به کاهش قیمت منجر میشود و از طرف دیگر از محل افزایش تقاضا برای نیروی کار به افزایش دستمزد میانجامد. یعنی افزایش تولید نسبتِ دستمزد به کالا و خدمات را افزایش میدهد تا کارگر و کارمند بتوانند با رفاه بیشتری زندگی کنند. رییسجمهوری که بینش اقتصادی نداشته باشد، تصور میکند، رفاه از قیمت ارزان به دست میآید. لذا برای گوشت، مرغ، خوراک گندم، دلار و بنزین و... قیمت تعیین میکند. اما ارزانی دستوری در نهایت به کاهش تولید منجر میشود و نتیجه آن رکود و کسری بودجه و نهایتا تورم، فقر و گرسنگی است. اما بر عکس رییسجمهوری که بینش اقتصادی داشته باشد، مداخلات قیمتی را حذف و ستاد تنظیم بازار و سازمان حمایت را تعطیل میکند تا سرمایهگذاری در تولید افزایش پیدا کند. مصداق دیگر بینش اقتصادی داشتن آن است که بفهمند تورم برای گرانی و احتکار نیست، بلکه کاهش ارزش پول است که تورم ایجاد میکند. در کشور ما گوشت و دلار گران نمیشود، بلکه ریال کمارزش میشود. ریشه کاهش ارزش ریال هم در تزازنامه بانک مرکزی است. بانک مرکزی هم دو مشتری اصلی دارد: دولت و بانکها. رییسجمهوری که بینش اقتصادی داشته باشد، متوجه این واقعیت خواهد شد که منشأ اصلی تورم کسری بودجه دولت و ناترازی وضعیت بانکها است. لذا متوجه میشود، پلمب کردن دکان کسبه و دستبند زدن به دست دلال ارز، مسخرهبازی است. همانطور میفهمد، مادامی که سرمنشا کسری بودجه یارانههای پنهان در قیمتها است، با افزایش مالیات کسری بودجه جبران نمیشود، بلکه رکود تعمیق میشود و ثروت مردم به دست رانتخواران میافتد. مصداق دیگر بینش اقتصادی داشتن این است که بفهمند رانتخواری در اقتصاد ایران یک فساد سیستماتیک است. سیستمی بودم فساد به این معنی است که با دستگیری و دادگاهی کردن افراد، مشکل حل نخواهد شد. برای مقابله با فساد سیستمی باید سازوکارها اصلاح شوند. راهکار مقابله با فساد سیستمی این است که مشخص شود، دست هر مسوولی در جیب چه کسی است؟ مثلا اگر معلوم بود دست نمایندگان مجلس در جیب چه کسانی است، حیا میکردند و قانون قیر رایگان را تصویب نمیکردند. رییسجمهوری که بینش اقتصادی داشته باشد، هم دنبال شفاف کردن عملکرد مالی نهادها میرود و هم پیگیر شفاف کردن گردش مالی مسوولان منتخب و منتسب میشود. مشکلات اقتصادی کشورمان، سادهاند، حل و فصل آنها سیاستگذاریهای پیچیدهای نیاز ندارند. سر سوزنی بینش اقتصادی میخواهد و این بینش برای حل مشکلات کافی است. اقتصاد ایران مانند بیماری است که یک عفونت ساده دارد، اما به بیمارستانی مراجعه کرده که دکتر ندارد. پرستارانش آموزش ندیدهاند، داروهایش فاسد شدهاند و رییس بیمارستان هم مسوولیت قبول نمیکند. اینکه وضعیت این بیمار حاد شده به خاطر سختی درمان نیست، بلکه به خاطر ناکارآمدی بیمارستان است. با بینش اقتصادی درست میتوان اوضاع اقتصادی کشور را ساماندهی کرد. مجموعه دولت به متخصصان مختلفی نیاز دارد؛ هم به مذاکرهکنندگان کاربلد نیاز دارد، هم به دورزنندگان تحریم، هم به توسعه سیاسی و هم به توسعه صنعتی و... اما کشوری که مشکل اصلیاش، تورم، بیکاری و رکود است، بیش از هر عامل دیگری به رییسجمهوری و معاون اولی نیاز دارد که بینش اقتصادی داشته باشند. ضرورتی که فقدان آن مشکلات اقتصادی کشور را همچنان استمرار میبخشد.