چرا با برنامه‌ریزی مخالفم

۱۴۰۰/۰۲/۲۷ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۷۸۴۸۵
چرا با برنامه‌ریزی مخالفم

علی‌اکبر نیکواقبال

تاریخ علم قیاس است و آگاهی؛ مبتنی بر این واقعیت است که خردمندان می‌گویند، ملت‌هایی که از تاریخ خود بهره می‌برند و به داشته‌های تاریخی خود رجوع می‌کنند، کمتر اشتباهات گذشته را تکرار می‌کنند. در نقطه مقابل نیز کشورهایی که توجه کمتری به تاریخ و گذشته خود می‌کنند، مدام در حال تکرار اشتباهات خود هستند. از ابتدای تاریخ اساطیری بشری که آدم به زمین هبوط کرد و متوجه شد که برای زیست روی این خاک، بایدها و نبایدهایی مورد نیاز است، ضرورت برنامه‌ریزی و استفاده سیستماتیک از این مفهوم شکل گرفت. با این توضیحات معتقدم هر رییس‌جمهوری که در کشورمان روی کار بیاید، کاری از پیش نخواهد برد، چرا که ساختارهای اصلی رشد در کشورمان که برنامه‌ریزی است با اشکالات اساسی روبه‌رو است. بنابراین هر سکانداری که اقتصاد را در دست بگیرد، باز هم کاری از پیش نخواهد برد. واقعیت آن است که بخش قابل توجهی از دستاوردهای بشری مبتنی بر علم برنامه‌ریزی است. اما نوع نگاهی که در کشورمان نسبت به علم برنامه‌ریزی وجود داشته و دارد، نگاه معقول و جامعی نیست و باعث ایجاد دامنه وسیعی از مشکلات شده است. از سال 1973 میلادی (1352) که ایران با درآمدهای نفتی نجومی مواجه و خیل عظیم دلارهای نفتی وارد کشورمان شد و مفهومی ذیل عنوان بیماری هلندی در اقتصاد ایران ایجاد شد، تعادل از اقتصاد ایران رخت بر بست و مشکلات در بطن اقتصاد لانه کردند. با توجه به چنین رخدادی بعد از انقلاب دامنه وسیعی از رسانه‌های تحلیلی در ایران، ساختار برنامه‌ریزی در ایران و برنامه‌های توسعه را دلیل اصلی مشکلات عنوان کردند. در آن برهه به درستی بسیاری از تحلیلگران متوجه این واقعیت شدند که در لایه‌های درونی نظامات برنامه‌ریزی ایران مشکلی وجود دارد که این موارد باعث شده تا اقتصاد ایران در مسیر توسعه دستاوردهای قابل توجهی کسب نکند. این روند انتقادی اما در سال 59 خورشیدی ناگهان متوقف شد و باز هم نظامات برنامه‌ریزی دقیقا مبتنی بر رویکردهای قبلی در ایران شکل گرفتند. متوسط تورم اقتصاد ایران در طول 23سال بعد از انقلاب بیش از 20درصد برآورد شده است. اعداد و ارقامی که در برخی برهه‌ها به 50درصد نیز رسیده است. همین امسال هم که بودجه سال1400 را مورد ارزیابی دقیق قرار دهیم، متوجه می‌شویم که بودجه بیش از 350هزار میلیارد تومان کسری برخوردار است. دامنه وسیعی از اهداف سیاسی، اقتصادی، توسعه‌ای، فرهنگی و... در بطن بودجه گنجانده شده است. جالب اینجاست که چنین بودجه‌ای در بخش عمرانی نحیف و تقریبا هیچ است. در حالی که بودجه ایران باید بالای 50درصد از منابعش را به پروژه‌های عمرانی تخصیص دهد که چنین امری هرگز انجام نشده است. از طریق پروژه‌های عمرانی است که می‌توان اشتغال ایجاد کرد، تورم را مهار کرد، تولید را رونق داد و سایر شاخص‌های اقتصادی را در مسیر رشد قرار داد. اما بودجه‌های سنواتی ایران نشان می‌دهد که سرمایه‌گذاری ناخالص در اقتصاد ایران تقریبا صفر است. از سوی دیگر هر سال حداقل 20درصد تا 50درصد فرار سرمایه در ایران وجود دارد. کافی است نگاهی به خروج سرمایه از ایران برای خرید ملک در ترکیه توجه کنید یا برنامه‌هایی که برای سرمایه‌گذاری در دوبی از سوی سرمایه‌گذاران ایرانی دنبال می‌شود. این روند طی دهه‌های آینده ایران را در زمره کشورهای رده پنجم اقتصادی قرار می‌دهد. یک زمانی هدف ایران این بود که خود را از لیست کشورهای درجه دوم اقتصادی به جمع کشورهای توسعه‌یافته برساند، اما امروز اقتصاد ایران در حال هبوط به لیست کشورهای رده پنجم جهانی است. در سال‌های قبل از انقلاب خاطرم هست که دانشجویان اندونزی، مالزی و... با ما صحبت می‌کردند و می‌گفتند که خوراک‌شان یک مشت برنج در هر روز است. یعنی برای صبحانه، ناهار، عصرانه و شام یک کف دست برنج می‌خوردند. امروز اما مردم کشورهایی چون مالزی، اندونزی، سنگاپور و... در مسیر توسعه قرار دارند اما ایران آرام آرام از قافله کشورهای برخوردار خارج شده و فقر مطلق با سرعت بالا در حال گسترش است. این در حالی است که کمتر از 4سال به موعد رسمی سند چشم‌انداز 20ساله باقی مانده، اما مفاد این اسناد هرگز محقق نشده است. به واقع علم اقتصاد از حدود 3قرن قبل رابطه‌ای انتقادی با برنامه‌ریزی برقرار کرده، چراکه نظامات برنامه‌ریزی سنتی باعث تسلط مالکیت مطلق دولت بر منابع و عوامل تولید بوده است. موفقیت‌های بزرگ علم اقتصاد کلاسیک، نئوکلاسیک و نئونئوکلاسیک در عصر حاضر و این امر که همین علم اقتصاد توانسته است ۷ میلیارد انسان را به رفاه و شرایط نسبتا خوب زندگی سوق دهد باعث شده است که هنوز هم اقتصاددانانی یافت شوند که هر گونه دخالت و حتی اثرگذاری دولت مثلا در باب برنامه‌ریزی اقتصاد ملی را رد کنند. اکنون هم کشورهایی یافت می‌شوند که به‌ شدت از عنوان کردن واژه برنامه‌ریزی ملی و برنامه‌ریزی پنج و بیست ساله پرهیز می‌کنند اگر چه در همین کشورها، ده‌ها و صدها موسسات علمی تحقیقات عمیق و گسترده‌ای در موضوعات فرآیند تحولات فناورانه، زیست محیطی، مردم‌شناسانه و شاخه‌های مختلف توسعه اقتصادی به انجام می‌رسانند و طرح‌ها و استراتژی‌های دورنمایی کوتاه‌مدت تا چندین ده ساله را منتشر می‌کنند. در واقع کشورهای پیشرفته سیاست‌ها و تصمیماتی اتخاذ می‌کنند که در بطن آن، برنامه‌ریزی‌های عمیقی نهفته است..  در همین خصوص گونار میردال، کارشناس سوئدی که یک دهه از سوی سازمان ملل در  دهه‌های 50 و 60 میلادی اقتصاد پاکستان را مورد بررسی قرار داد و تحقیقات مفید و گسترده‌ای در مورد عقب‌ماندگی کشورهای جهان سوم به خصوص کشورهای آسیای جنوب شرقی به عمل آورد، موارد جالب توجهی را مطرح می‌کند. میردال به این نکته اشاره کرد که هرچند کشورهای فقیر از واژه برنامه‌ریزی تلاش می‌کنند در ظاهر نشان دهند طبق نقشه و برنامه‌ریزی توسعه اقتصادی عمل می‌کنند اما واقع آن است که آنها از برنامه‌ریزی واقعی و حقیقی، فاصله زیادی دارند. برنامه‌ریزی اگر اهمیتی دارد در حوزه تخصیص پروژه‌های عمرانی است. این در حالی است که تنها موردی که در نظامات برنامه‌ریزی‌های سالانه کشورمان مورد غفلت قرار می‌گیرد، عمران و توسعه است. دامنه وسیعی از نهادها، سازمان‌ها، ارگان‌ها و... از بودجه سهم‌های بالا می‌برند، بدون اینکه سهمی در توسعه کشور داشته باشند. بنابراین گام نخست برای بهبود شاخص‌های اقتصادی در کشورمان و کم کردن فاصله اقتصاد ایران با توسعه، بازتعریف دوباره مفهوم برنامه‌ریزی در کشور است. با نگاهی که امروز در خصوص نظامات برنامه‌ریزی در کشور وجود دارد، هر اندازه هم که بودجه و دلار در اقتصاد تزریق شود، باز هم گرهی از هزار توی اقتصاد کشور باز نمی‌شود. مانند بشکه سوراخی که هر اندازه آب و نوشیدنی در آن ریخته شود باز هم پر نخواهد شد، چراکه خانه از پای بست خراب شده است. باید رویکرد بودجه مبتنی بر عمران و توسعه شکل بگیرد، بعد به آن منابع تزریق شود. در غیر این صورت سرمایه‌گذاری‌های مالی وارد جیب سوداگران و دلالان خواهد شد ولاغیر... .