نا امیدی و بحران توسعه ایران

۱۴۰۰/۰۳/۱۹ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۷۹۱۸۸
نا امیدی و بحران توسعه ایران

پیمان مولوی

گفته می‌شود که امید، مهم‌ترین ثروت هر جامعه‌ای در مسیر رو است. جامعه‌ای از امید تهی شده باشد، امکان پیشرفت و توسعه را از دست می‌دهد و سرزمینی که مردمی امیدوار در دورن داشته باشد، قادر است کوه‌ها را جابه‌جا کند. در شرایطی که این روزها موضوع توسعه پایدار یکی از مهم‌ترین ضرورت‌های کشورمان محسوب می‌شود و از مردم کوچه و بازار تا اساتید اقتصادی از آن سخن می‌گویند، اما متاسفانه موضوعاتی که در سطوح کلان سیاسی مانند مناظرات انتخاباتی جریان دارد، تناسبی با این ضرورت‌ها ندارند. 

در شرایطی که این روزها سایه عدم اطمینان بر سر بسیاری از ایرانیان فراگیر شده است، باید دید آیا کسانی که برای تغییر در دورنمای آینده انتخاب شده‌اند، اساسا توانایی ایجاد اطمینان لازم میان شهروندان این سرزمین را دارند. این روزها هر که را می‌بینی یا از رفتن می‌گوید، یا از چرا مانده‌ای، صحبت می‌کند و یا اینکه تلاش می‌کند اقامت دو گانه‌ای را به دست آورد. حساب مردم فرودست جامعه که نه پایی برای رفتن دارند و نه امیدی برای ماندن جداست. مردمی که در گرداندن معیشت روزانه خود وامانده‌اند، چشم‌های خیره شان را به تحولاتی دوخته‌اند که از دل تحولات سیاسی و انتخاباتی جامعه قرار است ظهور و بروز پیدا کند. اما آیا آنچه که در بطن تحولات سیاسی کشور جریان دارد، نشانه‌ای از توسعه پایدار را در خود دارد؟آیا می‌توان به نامزدهایی چشم دوخت که همچنان از وعده‌های عوامانه پرداخت یارانه‌های نقدی سخن می‌گویند و عامدانه اثرات تحریم‌های اقتصادی را هیچ می‌انگارند؟ همانطور که در ابتدای بحث اشاره شد امید بزرگترین عنصر در مسیر توسعه بشری است، ضرورتی که برخی تصمیم سازی‌ها باعث شده تا در نزد دامنه وسیعی از ایرانیان این ضرورت جای خود را به نوعی انتظار (اگر نگوییم ناامیدی و بی تفاوتی) نسبت به آینده بدهد. حتی در سخنان کاندیداهای ریاست‌جمهوری نیز این امر گرچه غیر مستقیم دیده می‌شود. اغلب نامزدها در اظهاراتشان به فقدان امیدوری اشاره می‌کنند و از آن سخن می‌گویند.تقریبا روزی نیست که یک پیشامد جدید افق تصمیم‌گیری اقتصادی را تیره‌تر نکند و کاش این همه معلول‌ها را جای علت‌ها نمی‌دیدیم. ایران بدون شک کشور بزرگیست اما کشورهای بزرگی بوده‌اند که نتوانسته‌اند برای ده‌ها از ورطه عدم رشد اقتصادی خارج شوند و ایران امروز متاسفانه ۱۰ سال است که در ورطه عدم رشد اقتصادی گیر افتاده است. یک دهه برای چون منی یعنی مهم‌ترین سال‌های زندگی، یعنی از 28سالگی تا به امروز که در مرز 40سالگی قرار گرفته‌ام. سال‌هایی ارزشمند برای همه ایرانیان که  اگر با رشد اقتصاد متوسط ۵ درصد هموار می‌شد امروز درآمد سرانه ایرانیان دوبرابر بود و اقتصاد ملی معادل ۷۰۰ میلیارد دلار و اقتصاد ملی بزرگتر یعنی کار بیشتر، رفاه بیشتر و امید بیشتر. در سخنان کاندیدا‌های ریاست‌جمهوری از ثروت سازی حرفی زده نمی‌شود و بیشتر روی هزینه کرد منابع معطوف است و همه می‌دانیم که جامعه‌ای که نتواند ثروت بیافریند در این جهان حتما عقب‌تر خواهد افتاد. چین عصر پسا مائو این امر را درک کرد و چرخید، به سمت اقتصاد بازار، البته نه یکشبه به بهای لگدمال شدن فقرا و نیازمندان و قشر متوسط، این روند ۱۲ سال طول کشد و ما نیز می‌توانیم. همانطور که مالزی توانست، یا اندونزی، یا بتوسانا یا برزیل و یا شیلی و ... اما هنوز به نقطه قبول واقعیت‌ها و درک فرصت‌ها نرسیده ایم و حتی متاسفانه فرسنگ‌ها فاصله داریم. آقایان، خانم ها؛ ما فرصت زیادی نداریم، فردا شاید دیر باشد...