ما همه عزاداریم
![ما همه
عزاداریم](/files/fa/news/1400/4/5/85734_238.jpg)
مریم شاهسمندی
میشد آن معلم سربازها الان به فکر دانشآموزانی باشند که قرار است آموزششان بدهند. میشد که این 7 نفر الان زنده باشند و ما اینقدر سوگوار نباشیم. اما نشد. باز هم سایه بیتدبیری، باز هم بیتوجهی به جان انسانها مرگهای دیگری را رقم زد. مرگهایی که میشد اتفاق نیفتد. بیش از یک سال و اندی است که هر روزمان با اخبار مرگ گره خورده از وقتی سایه سنگین کرونا بر زندگیهامان سایه انداخت تا به امروز چه جانهای عزیزی که از دست نرفتند و رهسپار خاک نشدند، ما برخی اتفاقها دیگر صبوری را از هر انسان میگیرد. اینکه حتی سهل انگاری در تهیه واکسن خودش عاملی بود تا تعداد مرگ و میرهای بیشتری را در کشور تجربه کنیم و به قول مسوولان تاب آوری مردم همچنان آنها را شگفت زده میکند، خودش داستانی است که در حوصله این بحث نمیگنجد. اما طی روزهای گذشته دو خبر دردناک بار دیگر باعث شد تا تلخی سنگین غم را خیلی از ما احساس کنیم. غم از دست دادن دو همکار جوان. آنها آسمانی نشدند، آنها به زیر خاک رفتند در حالی که میشد هنوز زنده باشند، میشد که مهشاد امروز آخرین کارهای عروسیاش را انجام بدهد و فردا به خانهای که با هزار امید و آرزو آن را آراسته بود، برود. میشد ریحانه حالا به فکر موضوعی جدید برای گزارش بعدیاش باشد.
چرا باید سازمان محیط زیست خبرنگاران را به اصرار برای برنامهای که خود تدارک دیده دعوت کند و بعد حتی یک وسیله نقلیه مجهز در اختیارشان نگذارد؟
چرا نباید کسی باشد که به فکر نوسازی این ناوگان حمل و نقل پوسیده باشد؟ این کار را هم مردم باید انجام دهند؟ کار نوسازی ناوگان حمل و نقل به عهده چه کسی است؟
چرا از روز چهارشنبه تا به حال هیچ مقام مسوولی عذرخواهی نکرده، هیچ کس استعفا نداده؟ چرا هیچ کدام از این مسوولان نمیخواهند برای یک بار هم که شده مسوولیت اتفاقی را که رخ داده بر عهده بگیرند؟
اینکه رییس سازمان محیط زیست شبانه به دیدن خبرنگاران آسیب دیده و داغدار رفته اصلا کار مهمی نیست. او تنها یکی از کوچکترین وظایفش را انجام داده. چرا باید همه مسوولان ما فقط آماده تسلیت گفتن باشند؟ چه کسی جواب خانوادههای این جوانان از دست رفته را میدهد؟ چه کسی میتواند عمق غمی را که مادر مهشاد با دیدن خانهای که قرار بود دختر تازه عروسش را به آن بفرستد درک کند؟
چه کسی میتواند، خودش را جای بهراد همسر ریحانه بگذارد و غم نبودن همسر را در خانهای که گوشه گوشهاش پر از خاطرات اوست، بگذارد.
اینجا انگار جان انسان را به حراج گذاشتهاند. ارزانترین کالای این روزها در مقابل تمام تورمها و بحرانهای اقتصادی جان انسان است.
ما خیلی راحت میمیریم. در جاده، در آسمان، در زمین و در بیمارستانها. کسی هم انگار دلش نمیخواهد پاسخگو باشد. نزدیک به دو سال است که انگار مرگ دستمان را گرفته و با خود میبرد.
از این خانه به آن خانه. از این شهر به آن شهر و همه جا ماتمکدهای بیش نیست. اما باز هم نشانی از تلاش و تکاپویی از سوی مسوولان نیست و اصلا تعجب نمیکنیم که سخنگوی سازمان غذا و دارو هم منتقدان و خبرنگاران را به واژهای ناشایست خطاب کند.
چرا که مسوولان ما سالهاست یادشان رفته باید در مقابل مردم پاسخگو باشند. باید برای هر خطایی که رخ میدهد توضیحی منطقی داشته باشند.
باید آداب معاشرت با اهالی رسانه را بلد باشند و خیلی بایدهای دیگر.
ما همه عزاداریم و از این عزاداری به تنگ آمدهایم.
![](/files/fa/adv/60331_191.gif)