خطر افراط در اقتصاد
پیمان مولوی
مرحوم اکبر عالمی استاد دانشگاه تربیت مدرس و منتقد فیلم، جملهای با این مضمون دارد که میگوید: «زندگی به اندازهای کوتاه است که انسان اساسا نباید فیلمهای بیهوده ببیند، کتابهای بیارزش بخواند، مقالات بدون محتوا مطالعه کند و اساسا حرفهای پوچ بزند.» گاهی اوقات در فضای اقتصادی و رسانهای کشور برخی اظهارنظرها در نفی اصول پذیرفته شده علمی و دانش رسوب کرده بشری منتشر میشود که ناخودآگاه به یاد این جمله اکبر عالمی میافتم. افرادی که تلاش میکنند تا برای دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن، مسائلی را مطرح کنند که نهتنها کمکی به رشد فکری و بهبود شاخصهای اندیشه در کشور نمیکنند، بلکه زمینه را برای عقبگرد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... فراهم میکنند. موضوع زمانی دردناکتر میشود که این افراد به دلیل مناسبات سیاسی و جناحی در بخشهای تاثیرگذار کشور فعالیت میکنند و در شمایل مشاور، معاون، مسوول بخشهای راهبردی و... قرار است برای بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی کشور نسخه بپیچند. مسائلی که اخیرا در خصوص بیاهمیت بودن موضوع استقلال بانک مرکزی و انکار برخی اصول پذیرفته شده علم اقتصاد و نظامات بازار از سوی برخی چهرههای جناحی و سیاسی مطرح شده ازجمله این اظهارنظرهای بدون پشتوانه است که به نظر با هدف دیده شدن مطرح شده است. ظهور و بروز کرونا در کنار تمام مشکلات و معضلاتی که برای انسان امروز ایجاد کرد، یک واقعیت مشخص را برای انسان آشکار ساخت و آن، اینکه برای مقابله با چالشهایی از جنس کرونا، چارهای جز چنگ زدن به علم و تخصص وجود ندارد. بسیاری از افراد و جریانات در سطح کشورهای مختلف (از جمله ایران) تلاش کردند با نفی علم و راهکارهای غیرواقعی، این تصور را ایجاد کنند که از طریق طب سنتی، روغن بنفشه و... میتوان کرونا را درمان کرد، اما مدت زمان کوتاهی مشخص شد که به جز علم و دانش هیچ راهکاری برای مواجهه با این ویروس دردناک و خطرآفرین وجود ندارد. همه افرادی که از روشهای غیرعلمی دفاع میکردند، زمانی که شتر کرونا در خانه آنها نشست و خودشان به این ویروس مبتلا شدند، چارهای جز مراجعه به بیمارستان و استفاده از راهکارهای علمی نداشتند. کرونا مانند آتشی بود که پوچی اظهارات افراطیون علمگریز را مشخص کرد و سره را از ناسره مشخص کرد. در حوزه اقتصادی نیز یک چنین معادلاتی حاکم است. تورم مانند ویروسی است که ساختارهای اقتصادی و معیشتی جوامع را دچار خسارات متعدد میکند. در این میان گروهی از افراد صاحبنظر استفاده از رویکردهای علمی و تخصصی را پیشنهاد میکنند و جماعت دیگری نیز هستند که روشهای غیرعلمی و انکار دانش و تجربیات بشری را ترویج میکنند. اما برای درک اهمیت استقلال بانک مرکزی و راهکارهای مقابله با تورم باید با زبان آمار و مبتنی بر تجربیات تاریخی سخن گفته شود. باید دید بعد از جنگ جهانی دوم تا به امروز چند کشور با آمار تورم بالای 40درصد مواجه شدهاند؟ چند درصد از این کشورها 4 دهه تورمهای بالای 20 درصد را تجربه کردهاند و چند کشور برای 4 الی 5 سال متمادی تورم 40 درصدی را تحمل کردهاند؟ شاید نمونههایی بسیار محدودی (در حد 20 کشور) وجود داشته باشد که یک چنین تورمهایی را داشتهاند. در واقع از طریق پرسشهای درست است که میتوان به پاسخهای مطلوب رسید. در حال حاضر چند کشور تورم دو رقمی یا سه رقمی دارند و چند کشور توانستهاند مشکل تورم را برای همیشه حل و فصل کنند؟ بر اساس آمارهای جهانی، بیش از 140 کشور در دنیا توانستهاند معضل تورم را حل کنند. چطور؟
مانند تجربهای که در خصوص کرونا تکرار شد. با استفاده از علم به عنوان فرمانده نهایی در سنگر مقابله با ویروس کرونا. همان اتفاقی که در خصوص کرونا ایجاد شد در بحث تورم هم قابل مشاهده است. اما چون معضل کرونا مرگ میآفریند و عیان است، مردم به سرعت نسبت به رویکردهای غیرعلمی واکنش نشان میدهند، اما چون خسارات برآمده از تورم تدریجی است و مرگ آنی ندارد، افراطیونی که استقلال بانک مرکزی را انکار میکنند و روشهای غیرعلمی را در اقتصاد ترویج میکنند، با تبعات اظهارات خود دیرتر روبهرو میشوند. جالب اینجاست همین افرادی که امروز ضرورت استقلال بانک مرکزی را انکار میکنند، در ماههای گذشته اظهارات عجیبی در این خصوص که کشور به واردات واکسن کرونا نیاز ندارد، داشتهاند. یعنی نحوه تفکر این افراد ضدعلمی و همراه با توهمات افراطی است. امروز اگر از این افراد بپرسید مسوول عدم واردات واکسن کرونا که آسیبهای فراوانی به خانوادههای ایرانی وارد ساخته چه کسی است، احتمالا پاسخی ندارند و موضوع را فرافکنی میکنند، همانطور که اگر چند سال بعد از آنها در خصوص تورم و خسارات عدم استقلال بانک مرکزی پرسش کنید، پاسخی نخواهند داشت. تورم همه آرزوهای ایرانیان را نابود میکند. کلمهای در اقتصاد وجود دارد که در علوم اقتصادی امروز ثابت شده است. استقلال بانک مرکزی واقعیتی است که انسان امروز برآمده از تجربیات عینی و امتحان شده به آن رسیده است. بانکهای مرکزی از طریق استقلال است که میتوانند مطالبات خسارتبار دولتها را مهار کنند. گزاره مهم دیگر رشد اقتصادی است که نشان میدهد کشورهایی که توانستهاند بیش از سه دهه رشد اقتصادی بالای 8 درصد را تجربه کنند (امارات، برزیل، کرهجنوبی، سنگاپور، هنگکنگ، چین و...) از طریق به کارگیری برخی المانها به آن دست پیدا کردهاند. عجم اوغلو در کتاب چرا ملتها شکست میخورند اشاره کرده که کشورهایی که اصول علمی و دانش رسوب کرده را انکار میکنند، فرصت دستیابی به رشد اقتصادی از دست میدهند. در واقع این کشورها از طریق مهارتآموزی و نهادسازی است که توانستهاند به کرانههای توسعه دست پیدا کنند. رویکردهای سیستماتیک که تلاش میکند، علم را در مسیر توسعه به کار بگیرد. انکار یک چنین واقعیتی بدون تردید آسیبی به خانوادههای این چهرههای افراطی وارد نمیسازد، چرا که این افراد دارای نفوذ و ارتباطات کافی سطح بالایی هستند، اما این نوع تفکرات بدون تردید باعث خسارتهای فراوانی به خانوادههایی خواهد شد که دورنمایی از بهبود را انتظار میکشند.