از دیدن خود نهراسیم!
حسین حقگو
خبر مهم و شاید شوکآوری که این روزها در شبکههای مجازی و بین فعالان و علاقهمندان مباحث اقتصادی دست به دست میشود، آمار اخیر بانک جهانی از تنزل شدید تولید ناخالص داخلی کشورمان است. این شاخص که در حدود یک دهه قبل (سال 2012) حدود 600 میلیارد دلار و در سال گذشته میلادی حدود 490 میلیارد دلار بود، طبق گزارش اخیر این نهاد بینالمللی، 192 میلیارد دلار محاسبه شده است. محاسبهای که تنزل رتبه کشورمان را از 23 به رتبه 51 جهان به دنبال داشته است. خبری که برای اولین بار شاید، لایه پنهان اقتصاد کشورمان را به عنوان وجه غالب این اقتصاد در آینه آمار جهانی بازتاب میدهد.
با اینکه پس از اعلام این خبر از سوی بانک جهانی، پاسخهای بسیاری درباره این محاسبه و تغییر رتبهبندی منتشر شد و اکثر کارشناسان این گزارش را منطبق با واقعیت اقتصاد ایران و انعکاسدهنده واقعیت آن ندانستند اما... دلایلی که در نقد و رد این گزارش ارایه شده است از جمله عبارتند از: دقیق نبودن شاخص دلاری تولید ناخالص ملی و ارجح بودن شاخص برابری قدرت خرید، حجم عظیم یارانههای پیدا و پنهان پرداختی در کشورمان و منظور نشدن آنها در گزارشهای نهادهای بینالمللی اقتصاد (پرداخت بیش از یک میلیون و ۴۰۰ هزار میلیارد تومان یارانه پنهان و بیش از ۳۰۰ هزار میلیارد تومان یارانه آشکار- معاون اول رییسجمهور سابق)، دو یا چند نرخی بودن نرخ ارز و محاسبه کالاها و خدمات مختلف با ارزهای متفاوت در کشورمان، پایینتر بودن سطح قیمت کالاهای غیرقابل تجارت (ساختمان، زمین، خدمات دولتی و...) در کشورمان نسبت به کشورهای در حال توسعه و کمتر محاسبه شدن آنها و صرفنظر از تایید یا رد این استدلالها آنچه به نظر اهمیت بسیار دارد، پیامی است که به هر حال از وضعیت نظام و عملکرد اقتصادی کشورمان به جهان مخابره میشود. اینکه با دلیل و مدرک و... سعی در ابهامزدایی و بیان پیچیدگی این اقتصاد شود و مهمترین مخاطبان این نوع گزارشها یعنی «سرمایهگذاران» و مراکز مالی و بیمهای و... را قانع کرد که واقعیت اقتصاد ایران، آن نیست که بانک جهانی میگوید و این است که ما میگوییم و کشورمان مزیتهای بسیاری برای پذیرش سرمایه و تجارت دارد و... کاری بسی دشوار و شاید نشدنی است. چرا که حتی به فرض اثبات این دلایل و نشان دادن مخدوش بودن قیمتها (حاملهای انرژی و ارز و...) و بالاتر بودن ارزش تولید ناخالص داخلی کشورمان، آنچه مخاطب را دچار ابهام میکند این است که چرا سیاستگذار نتوانسته لایههای پنهان این اقتصاد یعنی حجم عظیم یارانهها یا نظام چند نرخی ارز و... را آشکار و این بیماریهای مزمن را درمان و تصویری واحد و واقعی از این اقتصاد به نمایش بگذارد؟! چرا که همین ابهام و ناتوانی، برای سرمایهگذاران ونهادهای اقتصادی کافی است که آنان را از پر خطر بودن محیط اقتصادی کشورمان نگران و آنان را در همکاری اقتصادی با ایران دچار تردید بسیار کند. به مثل کسی که مهمانانی را به خانه خود دعوت میکند و مهمانان از شکل و شمایل و در و دیوار خانه، بینظمی و سوءتدبیر را احساس میکنند و متعجب از این همه امکانات و این شیوه خانهداری میشوند! اکنون که خوشبختانه عضویت ایران در پیمان شانگهای پذیرفته شده که وجهی از آن گسترش مناسبات اقتصادی است، فرصتی است تا با انجام اصلاحات ساختاری اقتصادی و هدفمند کردن «واقعی» یارانهها و تکنرخی شدن ارز و... از خونریزی شدید این اقتصاد جلوگیری و زخمهای مهلک آن را درمان کرد و خود را برای حضور در این رقابت منطقهای و جهانی آماده کنیم. گزارش دردناک اخیر بانک جهانی آینهای است برای این دیدن آن چهره دیگر اقتصادی کشورمان که از مواجه با آن وحشت داریم!