بورس غمزده
سیدمحمود حسینی
سالها بعد از نظریه بازار کارآمد که معتقد بود همهچیز عقلایی است و بازیگران بازارهای مالی افرادی هستند که کاملا بر پایه منطق عمل میکنند، اما بعدها رگههایی از رفتارهای هیجانی و احساسی خودش را در بازار نشان داد به ویژه بعد از حباب داتکام که در اواخر دهه نود میلادی در شاخص نزدک رخ داد بسیاری از صاحبنظران به این باور رسیدند که فعالان بازارهای مالی نهتنها مطلقا عقلایی عمل نمیکنند بلکه انسانهای معمولی هستند که بهشدت دچار احساسات میشوند. احساسات در واقع واکنش انسانها به اتفاقات محیط است که بر اساس تفسیر آنها از شرایط احساسی را از خود بروز میدهند. این موضوع در ابتدا برای صاحبنظران کمی غیرقابل قبول بود که چطور در بازاری که همهچیز آن بر حساب و کتاب و محاسبه بنا شده است، افرادی که تجربیاتی از گذشته بازار در ذهن خود دارند دچار احساسات میشوند. معاملهگران که در رشد بازار با شعف از اینکه قرار است سود بکنند وارد بازار میشوند در اولین ریزش دچار سردرگمی و خشم میشوند. همین اتفاق کافی است که در باقی عمر خود بیشتر دچار احساسات منفی بشوند تا مثبت. اگر بازار رشد کند دچار ترس میشوند که نکند دوباره با ورود به بازار، قیمتها ریزش پیدا کنند و سرمایه خود را از دست بدهند. یا دچار این ترس بشوند که اگر دیر وارد بازار شوند ممکن است سود را از دست بدهند. هر لحظه ترس از اشتباه کردن را دارند که آیا وارد بازار شوم یا بهتر است بفروشم و خودم را خلاص کنم. همه این احساسات آمیخته بهدنبالش خستگی روانی را برای معامله گران به ارمغان میآورد. آنها گاهی میخواهند عطای بازار را به لقایش ببخشند و گاهی نمیتوانند از فکر سود یا حتی جبران بیرون بیایند. شرایطی که حال و روز امروز بورس تهران است. به دلیل حبابی که رخ داد و تصمیمات هیجانی که بسیاری گرفتند و دچار سرخوردگی و بلاتکلیفی شدند، حس غم و فرسایش روانی خود را در رفتار بسیاری از آنها نشان میدهد. مترصد فرصت بودن برای فروش آن چیزی که باقیمانده و خروج از بازار مشهود است. اعتمادی به رشد بازار نیست. طبق آنچه در تصویر شاخص کل میبینید، یک واگرایی (موسوم به واگرایی مخفی) در حجم و قیمت وجود دارد که نشان از عدم همراهی فعالان بازار با رشد قیمت دارد زیرا آنها همچنان به رشد قیمت باور ندارند و در فاز ترس و تردید به سر میبرند. یا چیزی که کاملا در بحث عرضههای اولیه بهطور وضوح میتوان دید تغییر رفتار معاملهگران خرد است. در زمان شکوفایی بورس، بیشتر کسانی که اقدام به خرید میکردند به اندازهای صبر میکردند که سود بالای 60 یا 70 درصد داشته باشند و بعد این ارقام بود که کمکم فروشها شروع میشد. اما این روزها فارغ از اینکه سهام به چه میزان میتواند رشد کند به سود 10 تا 15 درصدی رضایت میدهند زیرا میترسند که همین سود را نیز از دست بدهند و ناخواسته در صفهای فروش که خیلی سریع شکل میگیرند، گیر بیفتند.
مسلما ترمیم این شرایط نیاز به زمان دارد و اینکه این زمان چند ماه یا چند سال میتواند باشد به مولفههای زیادی وابسته است که در حال حاضر عمده آن در دست دولتمردان است. رها کردن بورس به این امید که خودش به تعادل و ایستایی خواهد رسید فکر درستی نیست و کاملا با روح و فلسفه سرمایهگذاری در منافات است. هرچند به دلیل نزدیکی دولت و دولتمردان با صنایع و صاحبان آنها، منافع عامه نادیده گرفته میشود، اما این نگاه باعث خواهد شد که هر سه یعنی مردم، صنایع و دولت متضرر شوند.