آثار غیر اقتصادی تورم بسیار شکنندهتر از آثار اقتصادی آن است
«آنچیزی که مواجهه با سیاستهای تورمزا را بسیار دشوار کرده است یکی این است که اینها آنچنان ژستهای ظاهرالصلاح و آنچنان ادعاهای جذابی را مطرح میکنند که واقعا اصحاب دانایی و خرد میترسند که بگویند ما با این سیاستها مخالفیم و یک وجه بسیار مهم دیگر ماجرا این است که آنهایی که از این مناسبات نفع میبرند آنها هم از یک تواناییهای غیر متعارف جریانسازی برخوردار شدهاند که واقعا رویارویی آدمهای سالم و دلسوز و توسعهخواه با آنها تا آستانه ناممکن شدن جلو رفته است. بنابراین در چنین شرایطی باید از اهل دانایی و رسانهها استمداد کرد که در برابر این ماجراها مقداری ایستادگی کنند.» نشست مجازی موسسه دین و اقتصاد با سخنرانی فرشاد مومنی، اقتصاددان و استاد دانشگاه با موضوع «پیدا و پنهان بحران یادگیری دولت درباره عواقب سیاستهای تورمزا» برگزار شد. وی در ابتدای این نشست با بیان اینکه دلیل انتخاب این عنوان تلاش برای ارایه تذکراتی به نظام تصمیمگیری کشور است، گفت: طی سه دهه اخیر بارها و بارها ناپختگیها را مشاهده میکنیم و برخی زمزمهها و مقدمهچینیها را میشنویم، زمزمههایی درباره سیاستهای فاجعهسازی که طی بالغ بر سی ساله گذشته همواره در دستور کار قرار داشته و همواره ناموفق بوده است و علاوه بر عدم توفیق، بحرانهای بزرگ اقتصادی اجتماعی نیز ایجاد کرده است اما باز این رویهها در دستور کار تیمهای جدید قرار میگیرد. مومنی با اشاره به اینکه مجموعه اتفاقات سه دهه اخیر ما را به دو جمعبندی حیاتی رسانده است، گفت: این دو زمینه عبارت هستند از اینکه نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور طی سه دهه گذشته نشان داده که با نادیده گرفتن واقعیت قطعی تعارض منافع و فساد، دچار بحران یادگیری است. مساله یادگیری در چارچوب نظریههای جدید توسعه به اندازهای حائز اهمیت است که کسانی وجود دارند که کل ماجرای توسعه و توسعهنیافتگی را از دریچه یادگیری مورد توجه قرار میدهند و این در واقع یک نقطه عزیمتی است که میشود به عنوان یک مساله حیاتی ملی مورد توجه قرار دهیم تا این نگرانیها و این بحرانسازیها و این مشروعیتسوزیها متوقف بشود. وی افزود: ماجرا این نیست که فقط در سیاستگذاری اقتصادی این بحران وجود دارد بلکه در عرصه سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی نیز همینطور است، در زمینه مسائل دیپلماسی و سیاست داخلی کشور نیز همینطور است و بهطور کلی این بحران در همه عرصههای حیات جمعی قابل مشاهده است و بنابراین اگر بخواهیم از موضع منافع ملی به نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور کمک کنیم یک رکن این کمکها این است که بنیه یادگیری در تصمیمگیریهای اساسی کشور را ارتقاء دهیم، یک رکن دیگر این مساله که به ویژه از منظر اقتصاد سیاسی توسعه شاید مهمترین مساله کنونی ما در عرصه سیاستگذاری اقتصادی ملی باشد مساله قفل شدگی وحشتناک و مشکوک نظام قاعدهگذاری اساسی کشور بر روی سیاستهای تورمزا است. از آنجایی که طی سه دهه گذشته بر اساس یک مبانی روشن در سطح اندیشه توسعه درهمتنیدگی و پیوندهای میان سیاستهای تورمزا و اشتغالزدا دایماً روبه افزایش بوده است، این قفل شدگی خطرناک و وحشتناک وقتی که با اشتغالزدایی پیوند میخورد به همان اندازه که به جای ایجاد عزت نفس و احساس تعلق و امید به آینده در نزد مردم احساس حقارت و فلاکت و بیآیندگی را تقویت میکند از نظر تشدید آسیبپذیریها و شکنندگیهای نظام ملی در همه عرصههای حیات جمعی بحرانآفرینیهای خطرناکی را موجب میشود و بنابراین اگر بخواهیم خیری در این زمینه به جامعه برسانیم باید در میان آن کوششی که برای تقویت بنیه یادگیری نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور صورت میگیرد تمرکز ویژهای را روی شناساندن دورهای باطل توسعه نیافتگی از ناحیه سیاستهای تورمزا و آشکار کردن سازوکارهای برونرفت از آن بایستی با اولویت در دستور کار قرار بگیرد. این استاد دانشگاه در ادامه خاطرنشان کرد: اگر بخواهیم دور باطل سیاستهای تورمزا را بشکنیم اولین کاری که باید بکنیم این است که آسیبها و شکنندگیها و ضعفهای بزرگی که در سازه ذهنی تصمیمگیران ما وجود دارد را شناسایی بکنیم و برای آنها فکری بکنیم.
یکی از آسیبهای بسیار بزرگ در نظام تصمیمگیریهای کشور از منظر تحلیلهای سطح توسعه حاکمیت بلامنازع سازه ذهنی منبعمحوری است، این یکی از محورهای شکنندهکننده اقتصادهای رانتی است که در آنها این سازه ذهنی وجود دارد که اگر ارز و ریال داشته باشیم دیگر هیچ مشکلی نداریم در یک مجال مناسب میتوان توضیح داد که این سازه ذهنی حتی تلقیهای ما را از دیپلماسی و مسائل تربیتی نیز تحت تاثیر قرار میدهد و به شرحی که اشاره کردم همه اجزای نظام ملی را تحت تاثیر قرار میدهد، طنز تلخ ماجرا این است که به تعبیر برخی از نظریهپردازان توسعه گرچه در یک ساخت توسعه نیافته رانتی با انبوهی از دورهای باطل در هم تنیده روبرو هستیم، اما این پدیده با سازههای ذهنی مخرب دیگر یعنی کوتهنگری گره میخورد و جریان توسعهخواهی را نابود میکند. مثلا در ارتباط با این سازه ذهنی منبع محوری میتوانید ببینید که از یک طرف وقتی دچار این توهم هستند که اگر ارز و ریال داشته باشیم هیچ مشکل دیگری نداریم ولی وقتی که با دورانهای جهش قیمت نفت مواجه میشویم، دچار تنقاضهای پرشمار جدید میشویم مثلا ترلین کارل در «کتاب معمای فراوانی» میگوید: در فاصله سال 1970 تا 1974 درآمد نفتی کشورهای نفتی 11 برابر شد یعنی چیزی که آنها در مخیله خود نمیدیدند که چنین اتفاقی بیفتد رخ داد اما وقتی که این جهش در درآمدهای نفتی، وفور ارز و برای ایران به تبع آن جهش در ریال پیش آمد آنقدر شکنندگیها و بحرانهای این سازه ذهنی بحرانساز از طریق تشدید مناسبات رانتی و فساد، گسترش و تعمیق پیدا کرد که شعار حکومتگرها این میشود که هرچه فریاد دارید بر سر نفت بکشید، یعنی آن سازه ذهنی منبع محوری از زاویه مسوولیتپذیری حاکمان نیز بحرانسازی کرده و دچار تناقض میشود.
وی افزود: به خاطر آن ضعفهای ساختاری که در نظام یادگیری وجود دارد، در این شیوه فهم و عمل نفتی را که اصلا کاری به کار ما نداشت و در قعر زمین بود و ما بیرون کشیدیم و به صورت نابخردانه مورد استفاده قرار دادیم را متهم میکنیم و افراد مسوول در این سوء تدبیر و فسادزایی به خودشان در آینه نگاه نمیکنند و این یک خاکبرسری بزرگ و ریشهدار است که باید به اندازه عمق و ریشهای که دارد شناخته شود تا بتوانیم با آن برخورد فعال و موثر و اعتلابخش بکنیم.
تا زمانیکه نظام تصمیمگیری کشور قادر به اتخاذ تصمیمات خردورزانه نباشد، وفور منابع تشدیدکننده بحرانها خواهد بود
مومنی با طرح این سوال که این سازه ذهنی «منبعمحوری» چگونه توسعه را قفل میکند؟ اظهار کرد: وقتی پول زیاد دارند بحران یادگیری آثار خود را در قالب مفهوم نفرین منابع و بیماری هلندی، ظاهر ساخته و در عمل فلاکت و فقر گستردهتر و نابرابری و فساد و عقبماندگی را به خود، مردم و جامعه تحمیل میکنند وقتی که هم ارز و ریال در اختیار ندارند میگویند جبران پول نداریم پس هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم و از طریق بیمسوولیتی و سکون و آمیزهای از بیخردی و بیتدبیری و بیعملی کشور را دچار فاجعه میکنند، پس اگر ما این کشور را از نظر اصولی و به صورت بنیادی بخواهیم نجات دهیم یک رکن ماجرا این است که بگوییم تا زمانیکه نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور قادر به اتخاذ تصمیمات خردورزانه و راهگشا نیست، وفور منابع نه تنها تسهیلکننده توسعه نیست بلکه تشدیدکننده بحرانها است اگر حکومتگران گرامی ما به ویژه در دولت و مجلس همین را به گونه عالمانه بفهمند به جرات میتوانم بگویم دوسوم سیاستهای نابخردانهای که در این دو مرکز پخت و پز میشود را باید متوقف کنند.
کانون اصلی گرفتاری ما کمبود منابع نیست
وی در ادامه افزود: کانون اصلی گرفتاری ما کمبود منابع نیست، کانون اصلی ناتوانی در کاربست خردورزانه منابع سرشاری است که در اختیار داریم و در این زمینه در جای خودش بهطور اصولی بحث شده است که نحوه استفاده نابخردانه از ظرفیتهای منابع انسانی به مراتب شکنندگیآورتر از ظرفیتهای منابع ارزی و ریالی است ولی میبینید که به قاعده یک نظام تصمیمگیری غیر توسعهای و سفلهپرور آنچه که بر سر منابع انسانی کشور میآید به کلی مسکوت است و بدبختی بزرگ این است که صدای نهادهای کارشناسی نیز در این زمینه در هیاهوهای رانتجویانه بهطور کلی به حاشیه رانده شده است. طی یک ساله گذشته چیزی حدود 25 بار خطاب به تصمیمگیران کشور گفتهایم که دادههای سرشماری دوره 1365 تا 1395 میگوید که به صورت تدریجی و فزاینده در کل این دوره ما شاهد این هستیم که سهم جمعیت در سنین فعالیتی که هیچ نقشی در تولید ملی ندارند افزایش پیدا میکند و اگر واقعا ذرهای درک توسعهگرا وجود داشت نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور اعلام وضعیت فوقالعاده میکردند ولی شما مشاهده میکنید که اصلا انگار نه انگار، در حالی که حتی با مراجعه به گزارشهای رسمی مشخص میشود مضمون آن داده تکاندهنده این است که طی بالغ بر سی ساله گذشته در اثر اجرای بسته سیاستی نابخردانه و مشکوک تعدیل ساختاری بهطور متوسط نزدیک به دو سوم کلی جمعیت در سنین فعالیت ایران هیچ نقشی در تولید ملی ندارند.
آثار غیراقتصادی تورم به مراتب شکنندهتر از آثار اقتصادی آن است
مومنی افزود: سازه ذهنی بسیار مهم دیگری هم که ابعاد شکنندگیآوری آن اگر بیش از سازه ذهنی منبع محوری نباشد کمتر از آن هم نیست این است که اینها تورم را به عنوان یک مساله عادی، در کنار سایر مسائل مورد توجه قرار میدهند در حالی که در اندیشه اقتصادی چه در تحلیلهای سطح توسعه و چه در تحلیلهای سطح کلان گفته میشود تورم امالامراض است و این امالامراض بودن خصلت فرارشتهای دارد یعنی آثار شکنندگیآور تورم فقط در حیطه اقتصاد خلاصه نمیشود همه عرصههای حیات جمعی را تحت تاثیر قرار میدهد. آثار غیر اقتصادی تورم به مراتب شکنندگیآورتر از آثار اقتصادی آن است ولی اگر حکومتگران گرامی همین آثار اقتصادی را خوب بفهمند امکان ندارد که آنقدر سهلگیرانه تن به سیاستهای تورمزا بدهند. تورم یکی از بزرگترین عوامل کاهش بهرهوری کل عوامل تولید است، همانطور که یکی از مهمترین عاملهای کاهش صادرات غیر نفتی، فرسایش سرمایه شرکتها، رشد بخش غیررسمی، همراه با تاثیر منفی بر سرمایهگذاریهای مولد بخش خصوصی، جابهجایی منابع از فعالیتها از امور حیاتی به امور بدون اهمیت و شدت بخشنده بحران و افزایشدهنده شکاف طبقاتی، کاهشدهنده رشد اقتصادی و تحمیلکننده هزینههای رفاهی به جامعه است ولی اینها فقط وجوه اقتصادی است و ما گفتیم که وقتی شما فقط از منظر تحلیلهای سطح توسعه به تورم نگاه میکنید، میبینید آثار غیر اقتصادی واقعا فاجعهسازتر و شکنندگیآورتر است، بنابراین اگر میبینید تمام سرمایهگذاریهایی که در زمینه اعتلای فرهنگی و اجتماعی ایران میشود اثربخش نیست یا اثر معکوس دارد و عملاً هدر داده میشود و نمیتوانیم در این زمینه شاهد موفقیت باشیم در کنار همه عناصر دیگری که در این زمینه وجود دارد. این استاد دانشگاه افزود: ما به دهها مطالعه برخورد کردیم که تکتک آنها روی آثار تورم بر افزایش سرقت، جرم و جنایت، صدور چک بلامحل، افزایش خودکشی، افزایش جرایم نوجوانان، طلاق و از این قبیل نقشآفرینی کرده است که برایند همه اینها این است که ما با پدیده سقوط سرمایه اجتماعی و بحران اعتماد روبرو شدهایم پس یکی دیگر از آن کانونهای اندیشهای برای شکستن این دور باطل که تورم را به اصطلاح مسالهای در کنار سایر مسائل میبیند این است که ما در این زمینه یک مقدار رشد اندیشهای پدید بیاوریم و اگر در این زمینه سطح آگاهیهای خود را بالا بردیم و با حساسیت بایسته به آن منشاهای سیاستهای تورمزا و پیامدهای آن نگاه کردیم آن وقت احتمال اینکه بتوانیم راه نجاتی به روی اقتصاد کشور باز کنیم افزایش پیدا میکند. وقتی شما در یک افق بلندمدت به سیاستهای تورمزا نگاه میکنید میبینید که واقعا چه بلاهایی بر سرکشور آورده است که هم مشروعیت نظام ملی و هم حفظ تمامیت ارضی کشور را با چالشهای بسیار بزرگ روبرو کرده است. این سهلانگاری در باب پیامدهای سیاستهای تورمزا کار را به جایی رسانده است که مثلا قدرت خرید پول ملی به طرز فاجعهآمیزی سقوط کرده است و طنر تلخ این ماجرا این است که سرآغاز این سقوط ارزش پول ملی به جهش درآمدهای نفتی برمیگردد یعنی تا زمانیکه این جهش در نیمه اول دهه 1350 اتفاق نیفتاده بود جامعه به مراتب با شکنندگی کمتری اداره میشد، مطالعه مورد بحث نشان میدهد اگر بر مبنای قدرت خرید طلا تحولات ارزش پول ملی را مورد بررسی قرار دهیم مشاهده میشود که قدرت خرید صد هزارتومان پول برحسب میزان معینی طلا نزدیک به یک چهلهزارم در فاصله 1356 تا 1399 دچار سقوط شده است، یعنی شما شگفتزده میشوید وقتی بدانید که در سال 1356 با صدهزارتومان پول میشد معادل دو کیلوگرم طلای خالص خرید در حالی که در سال 1399 با همان مقدار پول چیزی حدود 0.08 گرم طلا میتوان خرید، در قالب این مثال و البته از طریق دهها مثال به همین اندازه تکاندهنده وجود دارد میخواهم بگویم که مساله تورم یک مساله اقتصادی در کنار سایر مسائل نیست و تا زمانیکه نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور در این زمینه به اندازه بایسته خود را مجهز نکرده باشد این سهلانگاریها ادامه خواهد داشت.
مومنی با بیان اینکه بخشهایی از دولت و مجلس فعلی به خاطر ضعفی که در بنیه دانایی و حافظه تاریخی آنها وجود دارد در حال کشیده شدن به همان سمت هستند، گفت: درست مثل دوره احمدینژاد که وقتی میخواستند این کار را بکنند نه تنها به قباحتهای آن اشارهای نمیکردند بلکه با یک ژست تهاجمی و فرافکنانه میگفتند میخواهیم رانت از بین ببریم و عدالت و کارایی و بهرهوری برقرار کنیم و اما با کارنامهای که رقم زدند در عمل این مفاهیم سرنوشتساز را به فحشهای رکیک تبدیل کردهاند، الان وقتی مقامات کشور میگویند میخواهیم عدالت برقرار کنیم آنهایی که میفهمند میگویند خدایا چه کسی را ببینیم که اینها عدالت برقرار نکنند. عامه مردم با تمام پوست و گوشت خود آثار و پیامدهای تورم را از همه نظر درک میکنند و بنابراین اگر صادقانه به آنها بگوییم قرار است مثلا آن اهداف به قیمت تورمزایی دنبال شود به یقین اکثریت قاطع فرودستان و متوسطها نمیخواهند.
جوری ژست میگیرند و جریانسازی میکنند که صاحبنظران میترسند بگویند ما مخالف این سیاستها هستیم
وی افزود: آنچیزی که مواجهه با سیاستهای تورمزا را بسیار دشوار کرده است یکی این است که اینها آنچنان ژستهای ظاهرالصلاح و آنچنان ادعاهای جذابی را مطرح میکنند که واقعا اصحاب دانایی و خرد میترسند که بگویند ما با این سیاستها مخالفیم و یک وجه بسیار مهم دیگر ماجرا این است که آنهایی که از این مناسبات نفع میبرند آنها هم از یک تواناییهای غیر متعارف جریانسازی برخوردار شدهاند که واقعا رویارویی آدمهای سالم و دلسوز و توسعهخواه با آنها تا آستانه ناممکن شدن جلو رفته است. بنابراین در چنین شرایطی باید از اهل دانایی و رسانهها استمداد کرد که در برابر این ماجراها مقداری ایستادگی کنند، مثلاً فرض بفرمایید لااقل از زمان انتشار کتاب ثروت ملل آدام اسمیت تا امروز این در ذخیره دانایی بشر وجود دارد که میگویند سیاستهای تورمزا رانتزاترین سیاستهای شناخته شده در دنیاست. وقتی شما در مقیاس نظام ملی این پدیده را نگاه میکنید، اما طنز تلخ ماجرا این است که در ایران وقتی عزیزان میخواهند سیاستهای تورمزا را ایجاد کنند صدایی که بلند میکنند این است که ما چون نسبت به رانتهای موجود مرزبندی و موضعگیری داریم میخواهیم این کار را بکنیم.
مومنی در بخش دیگری از سخنان خود به موضوع ارز ترجیحی اشاره کرد و گفت: طی چند ساله اخیر یکی از محملهای تبلیغاتی بسیار سنگین رانتجوها در ایران حمله به ارز 4200 تومانی است، خیلی جالب است اگر به سوابقی مساله برگردید ارز 4200 تومانی وقتی که اعلام شد ما در همین موسسه مطالعات دین و اقتصاد پنج جلسه گذاشتیم و به شدت نقد کردیم. چرا؟ چون اینها میگفتند در قیمت 4200 تومان میخواهیم یکسانسازی قیمت ارز بکنیم و ما در آنجا مفصل توضیح دادیم که با این سیاستهای پولی و مالی و تجاری یکسانسازی نرخ ارز در ایران غیرممکن است و نکته بعدی این بود که آنها ارز 4200 تومانی را به مثابه یک ابزار برای تشدید تضعیف ارزش پول ملی مورد توجه قرار داده بودند یعنی اینها میخواستند قیمت دلار را از حدود سه هزار تومان یکباره به 4200 تومان برسانند و چون از نظر تورمزایی منفور بود و کاملا مشاهده میشد برای پنهان کردن عوارض سوء آن ادعا کردند که از این طریق میخواهند یکسانسازی نرخ ارز را در دستور کار قرار دهند. ما در آن زمان بهشدت به آن حمله کردیم وقتی استارت این کار زده شد یکدفعه دیدند که بحرانی که در ساختار مالی حکومت پدیدار میشود با 4200 تومان به ازای هر دلار قابل حل وفصل نیست و در یک فاصله کوتاهی قیمت ارز را تا حدود 27000 تومان بالا بردند. قیمت ارز تا آن حد بالا رفت یکدفعه شروع کردند گفتند هرچه فریاد دارید بر سر ارز 4200 تومانی بکشید و شما میبینید کسانی که حتی مشخصا در آن جلسه تصمیمگیر بودند و اسامی آنها نیز اعلام شد فرافکنانه جزو مخالفین شدند و این هم از طنزهای تلخ شیوه حکمرانی در ایران است که افراد مسوولیت عواقب کارهایی که میکنند را برعهده نمیگیرند.
رانت افزایش نرخ رسمی دلار 350 برابر رانت دلار 4200 تومانی خواهد بود
وی افزود: بعد از اینکه این شکاف ایجاد شد و از روز اول هم کاملا براساس موازین علمی روشن بود که امکان ندارد روی یک قیمت ارز ماند در حالی که سیاستهای مکمل و پشتیبان آن با این هدف مغایرت دارد. یکدفعه موجهای تبلیغاتی سنگین راه افتاد که هرچه فریاد دارید بر سر دلار 4200 تومانی بکشید بعدا که دلار از مرز 24000 تومان عبور کرد و در بعضی از ماهها به حدود 30000 تومان هم رسید در سالهای 97 و 99 اینها دوباره بیان کردند که چون هنوز نیازهای اساسی مردم با پایه قیمت دلار 4200 تومان است این یک رانت بزرگ در اقتصادهای رانتی محسوب میشود سپس بزرگترین رانتجوها پرچم مخالفت با رانت به دست گرفتند و گفتند ما با دلار 4200 تومان مخالفیم به دلیل رانتزایی آن! در همان ایام به شیوه بسیار خارقالعادهای که توماس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم مطرح کرده و از طریق آن میشود با چهار عمل اصلی اندازه رانت ایجاد شده بر اثر سیاستهای تورمزا را اندازهگیری کرد با تکیه بر آن روششناسی پژوهش انجام دادم و مطرح کردم که یک واقعیتی وجود دارد که وقتی شکاف بین کف و سقف قیمت ارز وجود دارد مابه التفاوت رانت ایجاد میکند اما آنهایی که به نام مبارزه با رانت به جای اینکه بگویند آن زیادهخواهیها را متوقف کنیم و برگردیم به قیمتهای پایینتر، در ظاهر مطالبه خود را مبارزه با رانت میگذارند و این اسم رمز است که از این طریق کسب درآمد فرصتطلبانه و خانمانسوز بکنند. مرکز پژوهشهای مجلس به جای اینکه سلطان بانوی مردم باشد بعضی وقتها در گزارشهای خود به سلطان بانوی رانتجویان در کشور تبدیل میشود آنها هم درباره این سیاست آمدند به آن طیف افراطی که بازارگرایی مبتذل را در ایران ترویج میکردند پیوستند و بیان کردند که باید جلوی این رانت گرفته شود، من در مطالعه خود براساس گزارشی که مرکز پژوهشهای مجلس تهیه کرده بود و نشان داده بود که آنها پذیرفته بودند که اگر معادل ریالی ارز قیمتگذاری شده برای واردات کالاهای اساسی را از 4200 تومان به بالای 20000 تومان برسانیم، فقط از این ناحیه 6 درصد به اندازه تورم موجود کشور اضافه میشود، با فرمول پیکتی اندازه رانتی که به صاحبان دارایی و ثروت بر اثر این 6 درصد تورم جدید تعلق میگیرد را محاسبه کردم و بعد آمدم اندازه رانت دلار تخصیص یافته ناشی از رانت تعلق یافته به کالاهای اساسی را هم محاسبه کردم و بعد این دو را باهم مقایسه کردم و نتیجه مطالعه که انتشار عمومی یافت و تاکنون کسی به آن نقدی نداشته است نشان دادم تفاوت رانت ایجاد شده از ناحیه آن 6 درصد تورم 350 برابر رانتی است که از طریق استمرار تخصیص ارز با نرخ ترجیحی برای کالاهای اساسی وجود دارد، به محض اینکه نتایج آن پژوهش ارایه و مطرح شد ناگهان بحث رانتزایی کنار رفت و بهانههای دیگری مورد توجه قرار گرفت.
مومنی خاطرنشان کرد: یک موجی راه انداختند که چون سطح عمومی قیمتها وحشتناک بالا رفته است این نشاندهنده این است که تخصیص دلار با نرخ ترجیحی ارز به کالاهای اساسی هیچ کمکی به فرودستان نکرده است و از مبارزه با رانت به یکباره شیفت کردند به دلسوزی برای فقرا و گفتند که نمیتوانیم این را تحمل بکنیم و فرودستان از این طریق نفعی عایدشان نشده است. جالب است به غیر از بحثهایی که کارشناسان کردند تا این دروغ جدید یعنی بیتاثیر بودن پایه 4200 تومان بر معیشت فقرا از طریق قیمت کالاهای اساسی را برملا کنند به یکباره دیدیم که کارشناسان مرکز آمار نیز یک شرافت حرفهای در سال 1398 به خرج دادند که در آن با جزییات توضیح داد که این حرف چقدر دروغ است و توضیح داد که بهشدت تخصیص نرخ ارز ترجیحی روی معیشت خانوادههای فقیر و متوسط موثر بوده است. الان جزییات آن گزارش مرکز آمار جلوی چشم من است و ما در همان زمان نیز با جزییات درباره ارزش شفافکننده آن گزارش بحث کردیم ولی ماجرا این است که وقتی این موج بلند میشود تصمیمگیران کشور که به طرز شگفتانگیز در تسخیر منافع گروههای غیرمولد هستند حتی به گزارشهای مرکز آمار هم اعتنایی نکردند و جریانسازی مافیای رسانهای پشتیبان شوک درمانی صدای آن گزارش حیاتی و افشاگر را به کلی به حاشیه راند به این ترتیب رانت جویان و مافیای رسانهای پشتیبان آنها در یک فاصله زمانی کوتاه پشت اینکه رانت را نمیتوانیم تحمل کنیم ایستادند و مردم و تصمیمگیران را فریب دادند.
مومنی با اشاره به اینکه اکنون به یک ابراز دیگری متوسل شدهاند و آن ابزار اسمش حساسیت نسبت به یارانههای پنهان است، گفت: این روزها ماجرای اصطلاح ساماندهی و عادیسازی یارانههای پنهان دوباره به اسم رمز خلق رانتهای ضد توسعهای بزرگ و فراهم کردن منافع غیرمولدها و تعمیق فشارهای غیرقابل طاقت جدید به فقرا و محرومان است و من که عرض کردم در این شرایط خطیر با ناپختگیهای وحشتناکی در بخشهایی از دولت و مجلس هم روبهرو هستیم به خاطر این است که برخی از مقامات کلیدی نیز در این دو گروه عینا حرفهای ذینفعان را تکرار میکنند، تعدادی مطالعههای بسیار مهم در این زمینه که از طریق دستگاههای حکومتی و در کادر بدنه کارشناسی دولت و مجلس اسنادی منتشره شده است ولی چون منافع مافیاها در نادیده گرفتن این گزارشها هست از بیخ و بن اینها را نادیده میگیرند.
چرا گزارش مرکز پژوهشهای مجلس درباره یارانه پنهان نادیده گرفته میشود؟
به عنوان یک پیشنهاد به نمایندگان مجلس و دولت میگویم گزارش یارانه پنهان و ملاحظات آنکه در مهر 1398 در مرکز پژوهشهای مجلس منتشر شده است را ببینند در این گزارش آمده است که پنج دروغ بزرگ به نام یارانه پنهان در ایران جریان دارد و باید این را برملا کرد، حرف این است که چرا این گزارش نادیده گرفته میشود؟ چرا به جای اینکه به صورت عالمانه این واقعیت دیده شود و تجربههای تاریخی هم که ما در زمینه وارد کردن شوک به قمیتهای کلیدی داشتیم را نادیده بگیریم و به سمت نشان دادن در باغ سبزهای دروغین و بیپایه برویم که سی سال تجربه شده است و هر سی سال با شکست روبهرو بوده است، الان ژستی که گرفتهاند این است که اگر این کار را بکنیم میتوانیم ماهی چند صد هزار تومان به آن جمعیت 28 میلیون نفری که زیر خط فقر است پول پرداخت کنیم شما این پول را اگر پرداخت هم بکنید که در تجربه سال 89 دیدیم چه ماجراهایی پدید آورد حتی اگر پرداخت کنید آنچنان تورم و بیکاری به مردم بیدفاع این سرزمین تحمیل میکنید که آنها را به سمت هلاکت کامل میکشانید، ضمن اینکه حکومت را نیز به سمت فلاکت و مشروعیتسوزی میبرید و ریشه تولید را خشک میکنید.
سیاست افزایش نرخ حاملهای انرژی مردم را به هلاکت میکشاند
وی افزود: در آن گزارش به صراحت گفته شده است کانون اصلی بحران شدت مصرف بالای انرژی در ایران، در قسمت عرضه حاملهای انرژی است. وقتی کانون بحران آنجا است شما بیایید مصرفکننده را تنبیه کنید هم دروغگویی و هم ظلم و از همه مهمتر نابود کردن انگیزه ارتقای کارایی در شرکتهای عرضهکننده حاملهای انرژی است. در جای خود توضیح دادهام چون کانون اصلی بحران در عرضه حاملهای انرژی است افزایش قیمت حاملها تحت عنوان کنترل مصرف همان اندازه که ضدتوسعهای است ظالمانه هم هست. مساله بسیار مهم دیگری که باز در این گزارش خیلی خوب مورد توجه قرار گرفته است این است که بیش از سهچهارم آن چیزی که اسم آن را یارانه ضمنی گذاشتهاید اصلا به خانوارها ربطی ندارد و بیش از سهچهارم آن به صنایع رانتی معدنی تعلق میگیرد چطور آنها را که 76درصد ماجرا هستند را کار ندارید و میخواهید همه تنبیهها را به خانوارهای مظلوم و بیدفاع معطوف کنید و این یک ضعیفکشی و ظلم مضاعفی است که تحت این عنوان صورت میگیرد و به نظر من عدد و رقمهای رسمی که در این گزارش ذکر شده است بسیار قابل اعتنا است. از همه جالبتر ماجرای ژستهایی است که اینها میگیرند تحت عنوان عدالتخواهی با این مضمون که تا کی تحمل کنیم که فقرا چیزی نصیبشان نشود و اغنیا چنین و چنان شوند، در این گزارش نشان داده شده است که با این کار به یک واقعیت بزرگ توجه نمیکنید که معیشت دهک اول (فقیرترین گروه درآمدی) به مراتب وابستگی شکنندهآور بیشتری به قیمت حاملهای انرژی دارد یعنی تقریبا افزایش قیمت حاملهای انرژی شوکی که به فقرا وارد میکند به مراتب شدیدتر از شوکی است که به ثروتمندان وارد میشود تمام این عدد و رقمها در تمام این سالها و به ویژه از سال 1389 که این سیاست فاسد و ضدتوسعهای در دستور کار قرار گرفته بود همچنان نادیده گرفته شده است ولی به شرحی که اشاره کردم گویی مبنا بر این است که این واقعیتها اصلا از بیخ و بن دیده نشود.
چند ماه است درباره تکرار سیاست افزایش نرخ انرژی زمینهسازی میکنند
مومنی افزود: وقتی قیمت بنزین در بازار جهانی چندان تغییر نکرده است به واسطه این بازیهای فاسد و ضدتوسعهای که شما با قیمت ارز درآوردهاید، مثلا معادل ریالی قیمت فوب خلیجفارس یک لیتر بنزین در سال 1389، 700 تومان بود و قیمت دلاری آن چندان تغییر نکرده است اما قیمت ریالی آن به خاطر تضعیفهای پرشمار پول ملی در فاصله 1389 تا 1398 از حدود 700 تومان به حدود 11 هزار تومان رسیده است. این ماجرا بزرگترین ناامنی را برای حیات جمعی انسانها به ویژه فرودستان و تولیدکنندگان تحمیل میکند، در مورد حاملهای انرژی این رشته بیثباتکنندهاش به دلار وصل میشود چون هیچ مبنای داخلی واقعی ندارد و با یکسری مفروضات غیرواقعی به قیمت فوب خلیجفارس وصل شده است که دهها تناقض هم در این زمینه وجود دارد که مثلا من اشارهای به کرامت انسانها نیز کردم که اگر میخواهید من را همتراز شهروندان سایر کشورها کنید چرا این کار را در قسمت هزینهها انجام میدهید اگر صداقت و حسن نیت در کار است بهتر است ابتدا این کار را با قسمت درآمد و حقوق و دستمزد مردم متوسط و فقیر هم انجام دهید چون با یکپا نمیتوان راه رفت آن دروغ بزرگ دیگری که تصمیمگیران را فریب میدهند و میگویند یک لیتر بنزین در اینجا اینقدر است و در اروپا آنقدر است این را نمیگویند که یک ساعت کار در این سرزمین گرامی چقدر پاداش میگیرد و در آن سرزمینها که مبنا هستند چقدر است، نمیگویند خرد و انصاف اقتضا میکند ابتدا بر مبنای حقوق و دستمزد همترازی برقرار کنیم و میخواهند روی یک پا راه بروند و با وجود اینکه بارها این فاجعهسازی رخ داده است بازهم همانها را تکرار میکنند. در این تکرار یک فریب بزرگ دیگر نیز وجود دارد که به خصوص مسوولات کمتجربه در دولت و مجلس باید به این توجه کنند که برای توجیه افزایش قیمت حاملها میگویند این است که در سال 1389 این اتفاق افتاد و نتایج را دیدیم چرا این کار را دوباره میکنید؟ آن فریبی که در دستور کار است این است که در سال89 اصل کار ضروری و درست بود و اجرا بد بود الان میخواهم بگویم با توجه به اینکه همه قبول دارند این کار به مثابه یک سیاست تورمزا است خود آن حرف هم دروغ است ولی دروغ بزرگتر یعنی اینکه ماجرای اجرای بد کانون اصلی بحرانی که سال 89 به بعد به اقتصاد ایران تحمیل شد نیست ماجرای اصلی این است که شوک درمانی از اساس ضد توسعهای و ضعیفکش است، بنابراین کسانی که دل در گرو ایران دارند باید هوشمندی به خرج دهند و در زمینه این فریب هم به هوش باشند. چند ماهی است که دارند در این زمینه هم بسترسازی میکنند و بهطور مشخص این بازی قبل از انتخابات شروع شد و الان دوباره خیلی بال و پر به آن میدهند.
مومنی در تشریح الزامات نظام تصمیمگیری کشور گفت: در اینجا این سوال پیش میآید که اگر شوک درمانی راه نجات کشور نیست، پس راه نجات در کجا است؟ پاسخ قاطعانه در این زمینه این است که تولید فناورانه باید تقویت شود و باز در اینجا هم مشاهده میکنید که مافیاها یک فریبکاری خیلی بزرگی میکنند که واقعا علائمی از فریبخوردگی دولت و مجلس هم به طرز بسیار نگرانکنندهای در این زمینه جلوهگری میکند، الان در مجلس یک طرحی مطرح است که من واقعا به همه دردمندان کشور هشدار میدهم که این طرح اصلاح ماده 7 سیاستهای اجرایی اصل 44 را از این دریچه به آن نگاه بکنند که اگر شما بخواهید مشکلات اقتصادی کشور را از کانال ترغیب و تسهیل تولید فناورانه را حل و فصل کنید باید بحران بیثباتی و بحران امنیت حقوق مالکیت و از این قبیل را در اولویت قرار دهید در حالی که اینها تحت عنوان تسهیل و ساماندهی مجوزهای کسب و کار حتی اگر نیت خوبی هم پشت آن باشد عملا به گونهای جدید و بسیار خطرناک موازین قانون جنگل را در ایران حاکم کنند و در یک ابعاد شکنندگیآورتری تولید را نیز تبدیل به یک محمل برای کسب رانتهای ارزی و ریالی و سایر بکنند. میگویند هر کسی هر کاری خواست برود انجام بدهد و شروع فعالیت هیچ نیازی به مجوز ندارد این در حالی است که تبدیل کردن تولید به یک محمل برای کسب رانت تا همین الان به اندازه کافی کشور را را با وابستگی عمق یافته به دنیای خارج و ضربه زدن به تولید و عمق بخشی به مونتاژکاری و تلف کردن منابع انسانی، مادی، ارزی و ریالی کشور گرفتار کرده است شما بروید نگاه بکنید در سایت دفتر اتاق پژوهشهای اقتصاد و توسعه مشهد بیان شده است که همین الان چیزی حدود 111 واحد به اصطلاح تولید خودروی دارای پروانه بهرهبرداری و در دست اجرا داریم یعنی هنوز این شیرین کاری به عنوان تسهیل تولید راه نیفتاده است. ما الان در این فضای رانتی و پرفساد 111 جواز به نام خودروسازی دادهایم که برخی فقط پروانه هم دارند و برخی در حد اجرا است. در آن گزارش نوشته شده است که در حالی که جمعیت چین چیزی بالغ بر 15 برابر ایران است این تعداد واحدهای به اصطلاح تولید خودرو که در واقع بخش اعظم آن مونتاژکار هستند و از تولید به مثابه یک منبعی برای کسب رانت استفاده میکنند و نسبتی با تولید درونزا و اعتلابخش و فناورانه ندارند. بیش از دوبرابر واحدهای خودروسازی چین است، نمایندگان مجلس باید هوشمندی داشته باشند. در آن گزارش اتاق مشهد گفته میشود این 111 واحد خودروساز معادل کل واحدهای خودروسازی آلمان، ژاپن، امریکا، فرانسه، کرهجنوبی و ایتالیا است یعنی ما به یک تنظیمگری قدرتمند توسعهگرا بر محور دادن مجوز با منطق مقیاس تولید روبهرو هستیم که میخواهند همین چیزی هم که ما را به این وضع انداخته بدتر بکنند.
وی افزود: همین الان درست مثل ماجرای خودروسازی ما بیش از 144 واحد تولید سیمان داریم که دارای پروانه فعال و در دست اجراست که این میزان واحد تولیدکننده سیمان همین الان که این شیرینکاری مجلس اتفاق نیفتاده اینها از نظر تعداد معادل 6 برابر کل واحدهای تولید سیمان در چین و کرهجنوبی است، پس ببینید این خطر هم وجود دارد که مثلا ما بگوییم که آقا باید به تولید توجه شود ولی در این مناسبات بدون تمهید مقدمات اصولی به نام تسهیل تولید و پشتیبانی از تولید بساط رانت و ربا و فساد و وابستگی فزاینده را در دستور کار قرار بدهند. شما اگر واقعا میخواهید تولید تقویت شود ابتدا باید هزینه فرصت مفتخوارگی را بالا ببرید، ابتدا باید یک برنامه ملی مبارزه پیشگیرنده از فساد تعریف کرده باشید، باید یک برنامه حمایت توسعهگرا و اعتلابخش از رشته فعالیتهای صنعتی منتخب را در دستور کار قرار داده باشید. این الان در واقع اتفاق نظر در سطح دنیا درباره آن وجود دارد که میگویند توسعه صنعتی برمبنای گزینشهای راهبردی رشته فعالیتهای متناسب با شرایط کشور باید صورت بگیرد. اینها میخواهند به اسم تسهیل مجوزهای کسب و کار در واقع قانون جنگل را به شرحی و شکلی بسیار بدتر از شرایط شکنندگیآور کنونی در دستور کار قرار بدهند. من میخواهم به شما بگویم که واقعا چقدر خوب بود که روشنفکرهای ما در این زمینه به کمک مردم به کمک تلاشهای عدالتخواهان میآمدند.
مومنی در پایان سخنان خود خاطرنشان کرد: آیا میتوان به فساد کاری نداشت و همچنان الگوی مبارزه با فساد یک الگوی انفعالی و پسینی باشد؟ یعنی اجازه موارد بیشمار وقوع فساد را بدهید بعد به صورت انفعالی بخواهید با بخشهایی از آن به صورت گزینشی برخورد کنید و توقع داشته باشید تولید در این کشور ریشهدار شود. خب معلوم است که پاسخ در این زمینه چیست و من امیدوارم که با یک اهتمام همگانی برای ارتقای داناییها و بنیه یادگیری دولت و مجلس، ما کمک کنیم که از این شرایط خطیر و پیچیده عبور بکنیم و صمیمانه و خاضعانه به مسوولان کلیدی کشور این را میگویم که شما باید سیاستهای تورمزا و اشتغالزدا را به عنوان خط قرمز قاعدهگذاریهای اقتصادی معین کنید و اجازه بدهید که نهادهای تخصصی بیطرف و مستقل هر طرح یا لایحهای که مطرح میشود را از این دریچه ارزیابی کنند و اگر محرز شد که خطر تورمزایی و اشتغالزدایی ندارد در دستور کار قرار بگیرد و اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد انشاءالله این امید میرود که ما راهی به سمت بهبود وضعیت باز بکنیم. در غیر این صورت اگر به گونهای که تا امروز در بخشهایی از دولت و مجلس دارد پخت و پز میشود و در این زمینه من میدانم که یکسری تلاشهایی در سازمان برنامه و جاهای دیگر هم دارد میشود که آن فریبکاریها یا ندانمکاریها به اسم مبارزه با رانت و به اسم مبارزه با فقر سیاستهای تورمزا را دستور کار قرار بدهند. من هشدار میدهم که اینبار این سیاستها بسیار خانمانبراندازتر از تجربههایی خواهد بود که طی سه دهه گذشته داشتهایم و باید امیدوار باشیم که این سطح دانایی و یادگیری و هوشمندی به اندازهای ارتقا پیدا کند که ما بتوانیم با معیارهای عقل سلیم با تکیه بر تجربههای تاریخی شیوههای اصولی ارتقای کیفیت زندگی مردم و ارتقای بنیه تولیدی کشور را در دستور کار قرار بدهیم.