غلبه ارزشهای فامیلی بر ارزشهای مدنی
عالیه شکربیگی
مشکل اصلی جامعه ما در خصوص اشتغال و کار این است که ساختار اشتغال و کاری ما در ارزشهای خانوادهگرایی و قبیلهگرایی همچنان مانده است. فرض کنید که اگر یک نفر سرکار میرود و مسوولیتی پیدا کند درخواستهای متعددی از اطرافیان، خانواده، خویشاوندان و فامیل دریافت میکند و معتقدم برخی از مسوولان هنوز بر این اساس نتوانستند ارزشهای مدنی را بپذیرند چراکه براساس ارزشهای مدنی چیزی که جامعه را میسازد شایسته سالاری است و چون مسوولان ما هنوز ارزشهای مدنی را در خود درونی نکردهاند، بنابراین آنها هم طبق ساختار خانوادهگرایی و خویشاوندگرایی و ... وارد اداره امورات میشوند. به نظر میرسد نوعی از بیاعتمادی بین ساختارهای رسمی و غیررسمی وجود دارد که در این ساختارهای رسمی افرادی که مسوولیت پیدا میکنند، بیشتر سعی میکنند به افرادی که اعتماد دارند نه افرادی که شایسته هستند و تخصص دارند اعتماد کند. این افراد هم همکاری لازم را با آن مدیر یا مسوول دارد و از همین رو گاهی افرادی در کنار مدیران قرار میگیرند که از خانواده و خویشاوندان و از دوستان خود باشند. این مساله در حال حاضر بیشتر شده و مشهود است و به نظر میرسد وجدانی که باید برای سعادت و آبادانی کشور و مردم دل بسوزاند در چنین ساختاری کمرنگ است. با توجه به مشکلات اقتصادی، زیست محیطی، آسیبهای اجتماعی، فرهنگی و ... که در کشور داریم، سوال این است، چه کسانی باید این مشکلات را حل کنند، مسلما کسانی که دارای تخصص هستند و اگر افرادی که به کار گمارده میشوند، تخصص نداشته باشند، نمیتوانند راهکار مناسبی برای حل این مشکلات در این شرایط ارایه کنند. در واقع ساختار خویشاوندسالاری که در حال حاضر در ساختار شغلی ایران راه پیدا کرده به نوعی با آقازادهها نیز در ارتباط است. یعنی درصدی از افرادی که از طریق خویشاوندی به کار گمارده میشوند درصدی هستند که جزو آقازادهها هستند و میدانید که آقازادهها سلطهگرایی و تسلط را در مراحل جامعهپذیری خود به خوبی نهادینه کردهاند. برخی از این افراد ممکن است در خارج از کشور تحصیل کرده باشند، اما حالا به کشور بازگشتهاند و به دنبال فرصتهای شغلی هستند. این فرصت شغلی را هم باید پدرش یا دوستان پدرش یا افرادی که در ارتباط دوستی و خویشاوندی با آنها هستند، برایشان فراهم کنند. این افراد در دانشگاه یا سازمانهای پژوهشی یا سازمانهایی که به نوعی فرصتهای شغلی در آن وجود دارد، به کار گمارده میشوند و به نظرمن این چرخه در حال تکرار است. از سوی دیگر اگر بخواهیم به سبک زندگی در ایران نگاه کنیم باید بگوییم که دو نوع سبک زندگی، ارزشها و هنجارها در جامعه ایران وجود دارند.
در واقع درصدی از خانوادهها هنوز از سفره انقلاب طلبکارند و هنوز بعد از ۴۰ سال طلبکار هستند و فرصتهای شغلی را میگیرند و در مقابل دانشجویی که با زحمت دکتری خود را گرفته و شایستگی لازم را دارد و آماده کار است، اما چون از رانت فامیلی و خویشاوند سالاری برخوردار نیست باید راه هجرت را در پیش بگیرد و در کشورهای بیگانه شهروند درجه دو محسوب شود و هزار و یک درد را به جان بخرد برای اینکه بتواند به یک رفاه نسبی دست پیدا کند چیزی که در مملکت خود متاسفانه به واسطه همین خویشاوندسالاری نتوانسته است به دست بیاورد و همینطور این چرخه در حال تکرار است. از سوی دیگر هیچ نهادی هم بر خویشاوندگرایی و خانوادهگرایی در نهادهای فرهنگی، آموزشی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نظارت نمیکند. برخی اوقات قطرهای از این خویشاوندگرایی را جامعه متوجه میشود و فشار ایجاد میکند و در برخی از مواقع هم افرادی که این استخدامهای فامیلی را افشا میکنند، توبیخ میشوند. اگر شرایط با این روش پیش برود ما حرکتی رو به جلو یعنی توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ... در جامعه نخواهیم داشت و دور خودمان میچرخیم و فساد سیستماتیک در کشور لانه میکند.