معیشت مهم‌ترین دغدغه زنان سرپرست خانوار

۱۴۰۰/۱۱/۰۴ - ۰۲:۱۱:۱۸
کد خبر: ۱۸۶۲۶۳
معیشت مهم‌ترین دغدغه زنان سرپرست خانوار

گلی ماندگار|

 روز مادر برای خیلی از ما همراه با غصه‌هایی است که به سرمان آوار می‌شود و برای برخی دیگر در آغوش کشیدن مهربان‌ترین موجودی است که می‌شناسیم. اما این روزها وقتی با دقت بیشتری به اطرافمان نگاه می‌کنیم، نگاه غم زده مادرانی را می‌بینیم که دغدغه‌های اقتصادی تمام شور زندگی را از چشمانشان ربوده و تمام روزها و ماه‌ها و سال‌ها به این فکر می‌کنند که نان آور خوبی برای خانواده شان باشند. زنان سرپرست خانوار که البته به واسطه کرونا طی دو سال گذشته تعدادشان رشد قابل توجهی داشته است و در این بین اما مسوولان باز هم سعی در فرافکنی دارند و شانه خالی کردن از بار مسوولیتی که قبول کرده‌اند. 

    روز/ داخلی/ مترو بهشتی

دخترک بیشتر از 4 یا 5 سال ندارد، کنار صندلی‌های مترو روی زمین نشسته و زنی در کنارش مشغول دسته‌بندی جوراب‌هایی است که برای فروش آورده. ابراز گرسنگی می‌کند، زن لقمه نانی پیچیده شده از کیفش بیرون می‌آورد و به دستش می‌دهد، دخترک لقمه نان را می‌گیرد و با اشتیاق شروع به خوردن می‌کند. با همان لحن کودکانه از مادر تشکر می‌کند و به خوردن ادامه می‌دهد، قطار که از راه می‌رسد، مادر و دختر هر دو به سمت درهای واگن خیز بر می‌دارند. همراهشان می‌روم، مادر مشغول فروختن جوراب‌ها می‌شود و دختر گوشه‌ای می‌نشیند و لقمه‌اش را می‌خورد. 

اسمش لیلاست. 5 ساله است. اسم برادرش علی است و او هم در مترو دستفروشی می‌کند. پدرش سال گذشته بر اثر کرونا فوت کرده. دخترک 5 ساله مثل آدم بزرگ‌ها داستان زندگی‌اش را تعریف می‌کند. می‌گوید خیلی غصه خوردم اما مامان می‌گه این هم قسمت ما بوده. من نمی‌دونم قسمت یعنی چی اما می‌دونم دلم برای بابام تنگ شده. از وقتی اون رفته مامان و علی همه‌اش باید کار کنند. من کاری نمی‌کنم اما خسته می‌شم. از صبح تا شب توی مترو هستیم. بعضی وقت‌ها خیلی سرد است و بعضی وقت‌ها هم اون آقاهای مترو مامان رو دعوا می‌کنن. من گریه می‌کنم. 

مادر صدایش می‌زند، لیلا این ایستگاه پیاده شو! با هم از قطار پیاده می‌شویم، خیلی زود ازدحام راهروهای قطار از بین می‌رود و مادر و دختر کنار هم روی صندلی می‌نشینند.

معصومه فقط 40 سال دارد، همسرش هم در سن 45 سالگی به دلیل ابتلا به کرونا فوت کرده. او حالا تک و تنها باید چرخ سنگین معاش را بچرخاند.

معصومه می‌گوید: هنوز باور نکرده‌ام. ما زندگی خیلی خوبی نداشتیم، از نظر مالی در رفاه نبودیم اما من و همسرم همدیگر را دوست داشتیم. از اینکه دو تا بچه سالم داریم خدا را شکر می‌کردیم. محمود برای گذران زندگی خیلی تلاش می‌کرد. از 6 صبح تا 10 شب با موتور در خیابان‌ها کار می‌کرد، هم پیک موتوری بود هم مسافر جابه‌جا می‌کردم. من هم آخر هفته‌ها در مترو دستفروشی می‌کرد. روزهای پنجشنبه و جمعه محمود خانه می‌ماند و از بچه‌ها نگهداری می‌کرد و من در مترو دستفروشی می‌کردم. زندگی مان کم و زیاد می‌گذشت، اما از وقتی محمود فوت کرده همه‌چیز زیر و رو شده، هیچ کمکی ندارم، خانواده من و محمود در سیستان و بلوچستان زندگی می‌کنند، آنها حتی برای مرگ همسرم هم نتوانستند به تهران بیایند، کسی از ما حمایت نمی‌کند، یک سال است که دنبال گرفتن مستمری هستم و هنوز به هیچ نتیجه‌ای نرسیده‌ام، پسرم به جای درس خواندن دستفروشی می‌کند، اگر کار نکنیم نمی‌توانیم هزینه‌های  زندگی مان را تامین کنیم. اکثر شب‌ها به بچه‌ها نان و سیب زمینی می‌دهم، برای فردایشان هم از همان سیب زمینی لقمه می‌گیرم. 

او در مورد خانه‌ای که در آن زندگی می‌کند می‌گوید: ما شهرک ولیعصر زندگی می‌کنیم، اول یک آپارتمان اجاره کرده بودیم، اما حالا بعد از فوت محمود صاحبخانه، اتاق سرایداری را به ما داده و پولی هم از ما نمی‌گیرد. راضی هستم، خدا را شکر که سقفی بالای سرم دارم، اما دلم می‌خواست بچه هایم در شرایط بهتری زندگی می‌کردند. اگر می‌توانستم کار ثابتی پیدا کنم شاید وضعیت کمی بهتر می‌شد. امثال من زیاد هستند، اما متاسفانه مسوولان ترجیح می‌دهند ما را نادیده بگیرند.

به لیلا می‌گویم می‌دانی روز مادر است، با چشم‌های درخشانش نگاهم می‌کند و می‌گوید: بله صبح مامانمو یه ماچ گنده کردم و بهش قول دادم وقتی بزرگ شدم درس خوندم و پولدار شدم براش کادوهای گنده گنده بخرم.

    شب/ خارجی/ میدان ولیعصر

سوز سرما استخوان‌ها را می‌ترکاند، هوا منفی دو درجه است و خیابان ولیعصر در ساعت 9 شب خیلی هم شلوغ نیست، البته عابرهای پیاده کم هستند و سواره‌ها بسیار. وسط بلوار، محل رفت و آمد عابرها نشسته‌اند، زنی تقریبا میانسال با پسری که وقتی نزدیک می‌شوم می‌بینم روشندل است. سودابه 50 سال سن دارد و پسرش امید 17 ساله است. او مادرزاد نابینا به دنیا آمده و البته همسر سودابه هم بعد از به دنیا آمدن امید و فهمیدن نقص او همسر و پسرش را رها کرده و رفته.

سودابه می‌گوید: از من می‌خواست امید را به پرورشگاه بدهم، اما من قبول نکردم. حتی خانواده خودم هم ما را رها کردند. تا سه سال پیش اوضاع خوب بود در یک شرکت به عنوان حسابدار کار می‌کردم و نزدیک میدان منیریه آپارتمانی اجاره‌ای داشتیم و زندگی می‌کردیم، تمام این سال‌ها سعی کردم امید هیچ کمبودی احساس نکند، شرایط تحصیلش را فراهم کردم. اما کم کم با بالا رفتن اجاره مسکن و بعد هم کرونا همه‌چیز به هم ریخت. از محل کارم اخراج شدم. تعدیل نیرو... مجبور شدم تمام پس اندازم را برای پول پیش خانه بدهم چون نمی‌توانستم اجاره بپردازم. از سه سال پیش تا به حال از کارگری در رستوران تا خانه‌های مردم را هم انجام داده‌ام و حالا به اینجا رسیده‌ام. دستفروشی... او در حالی که امید را به آغوش می‌کشد می‌گوید: پسرم را با دنیا عوض نمی‌کنم، تا روزی که زنده هستم نوکری‌اش را می‌کنم. امید خیلی خوب درس می‌خواند و نمرات خوبی می‌گیرد و به زودی می‌تواند وارد دانشگاه شود. من به آینده بچه‌ام امیدوارم وامیدوار می‌مانم تا امیدم را به سرمنزل مقصود برسانم.

سوز سرما که بیشتر می‌شود، سودابه دست امید را می‌گیرد و خودش را به آخرین اتوبوسی که از میدان ولیعصر به سمت راه آهن می‌رود، می‌رساند. مادری که تمام رویایش به سرانجام رساندن پسری است که حتی پدرش هم از پذیرش او خودداری کرده، دست‌هایم از سرما بی‌حس شده اما تا آنها سوار اتوبوس شوند با نگاه بدرقه شان می‌کنم.

    زنان سرپرست خانوار  و مشکلاتی که فراموش می‌شود

عطیه نادری، جامعه‌شناس درباره مشکلات زنان سرپرست خانوار در ایران به «تعادل» می‌گوید: متاسفانه بیشتر از آنکه به دنبال این باشیم که ببینیم این زنان چه مشکلاتی دارند و با چه موانعی دست و پنجه نرم می‌کنند، به دنبال القابی هستیم که در مورد آنها استفاده می‌شود، بیوه، مطلقه و ... اما یک زن سرپرست خانوار، فقط یک زن است که باید به تنهایی بار زندگی را به دوش بکشد، خیلی از این زنان با داشتن همسر سرپرست خانوار هستند، همسری که یا معلول است یا مفقود است یا معتاد. رسیدگی به وضعیت این زنان فارغ از عنوانی که به آنها می‌دهیم مهم است. در شرایط امروز که وضعیت اقتصاد و معیشت بسیاری از مردان را هم به ناکامی و ناامیدی کشانده، زن سرپرست خانوار بسیار سخت‌تر از گذشته باید کار کند تا بتواند معاش خانواده را تامین کند. در شرایط عادی زنان حقوق کمتری از مردان دریافت می‌کنند، حتی اگر از نظر تحصیلات هم در یک رده باشند. در شرایط کرونا بسیاری از این زنان قبل از مردان در لیست تعدیل نیرو قرار گرفتند. حال سوال اینجاست که مستمری 100 هزار تومانی چه گره‌ای را از زندگی آنها می‌تواند باز کند. مسوولانی که به دنبال خانه‌نشین کردن زنان هستند و آنها را کالایی برای ازدواج و فرزند آوری می‌دانند به این فکر کرده‌اند که نیمی از اقتصاد این جامعه به دست توانمند زنان اداره می‌شود.

او در بخش دیگری از سخنانش می‌افزاید: بیشتر مشکلات زنان سرپرست خانوار از نوع اقتصادی است که به تبع آن فشار روحی و روانی بر آنها وارد می‌کند و بر توانایی و عملکرد آنها نیز تأثیر می‌گذارد. به علاوه بیشتر انحرافات، مشکلات و آسیب‌هایی که در حوزه زنان مشاهده می‌شود نیز ناشی از همین فشار اقتصادی است. علاوه بر مشکلات اقتصادی، باید مسائل و مشکلات اجتماعی و فرهنگی را نیز افزود، نگرش نامناسب اطرافیان نسبت به این زنان و انگ زنی‌های نابجا و عدم اعتماد و اطمینان به آنها بر احساس تنهایی، انزوا و افسردگی آنها دامن می‌زند و احتمال گرفتار شدن آنها در دام افراد فرصت طلب و سودجو را بیش از پیش به همراه می‌آورد. حمایت مالی و توانمند‌سازی زنان با محوریت اشتغال می‌تواند بهترین راهکار در شرایط کرونایی باشد، توانمندسازی اقتصادی زنان سرپرست خانوار با محوریت اشتغال برای دوران پساکرونا نیز می‌تواند ادامه‌دار باشد.