کمر به ویرانی این خانه بستهایم
مریم شاهسمندی
باز باید چشم انتظار باران بمانیم تا این غبار سیاه و تلخ را از تن شهر و جغرافیایمان بشوید و ببرد. این همه آلودگی، خود مرگ است. کسی میگفت خوب شد این ریزگردها به تهران رسیدند تا شاید مسوولان راه چارهای برای آن پیدا کنند، سالهاست که اهواز و خرمشهر و... به سختی نفس میکشند و کسی هم نیست تا به دادشان برسد. اما پایتخت فرق میکند. اینجا دیگر مسوولان برای سلامت خودشان هم که شده دست به کار میشوند و برای این همه آلودگی چارهای میاندیشند. اما این دو روز قرار گرفتن تهران در صدر شهرهای آلوده جهان و بیتوجهی مسوولان به اینکه حتی مدارس را تعطیل کنند در حالی که در چنین وضعیتی شهر باید تخلیه بشود، نشان داد، دیگر فرقی نمیکند، نفس ما در کجا تنگ بشود، هر چه باشد باید تحمل کنیم، از خشکسالی و قطعی آب و برق گرفته تا ریزگردها که نفس هایمان را به شماره انداختهاند. اصلا راه چارهای هست؟ چه کسی قرار است دست از آستین تدبیر بیرون بیاورد و باران رحمت بر سر این سرزمین بباراند. حالا هم مسوولان گفتهاند قرار است در تهران باران ببارد و آلودگیها کم میشود، اما این در حالی است که توده جدیدی از ریزگردها و گرد و غبار از عراق به سمت ایران در حال حرکت است. حالا قرار است شهرهای غربی کشور دچار
نفس تنگی شوند، حالا قرار است مردم این منطقهها با هر دم و بازدم میزان قابل توجهی مرگ را به وجودشان سرازیر کنند. سالها پیش زمانی که فعالان محیط زیست نسبت به خشک شدن دریاچه ارومیه و راه افتادن توفان نمک هشدار میدادند، کسی به حرفشان گوش نکرد، اما حالا طی روزهای گذشته تبریز شاهد توفان نمک بود. دریاچهها خشک شدهاند، تالابها نابود شدهاند، حیات وحش در حال انقراض است، خشکسالی هر روز بیشتر از روز قبل بر گلوی تشنه این خاک فشار میآورد. دیگر خبری از سفرههای آب زیرزمینی نیست. هر چه هست سیل است و خرابی و نابودی. اما هیچ کس قرار نیست کاری انجام دهد. نه از دیپلماسی آب خبری هست و نه مسوولی که راه چارهای برای این وضعیت بحرانی ارایه دهد. کارشناسان و فعالان رانده شدهاند و دیگر جایی برای اظهارنظر و ارایه راهکار ندارند، آنها که بیتجربهاند بر مسندی نشستهاند که توان ادارهاش را ندارند. این روزها خبری از رییس سازمان محیط زیست نیست. از افرادی که در این سازمان به عنوان کارشناس در حال فعالیت هستند هیچ اظهارنظری به گوش نمیرسد. کسی نمیداند با این خاک تشنه چه باید کرد. با فرونشستهای زمین در اقصی نقاط کشور. حتی در کوچه پس کوچههای تهران هم حالا داغ فرونشستها هر روز بیشتر و نمایانتر میشود. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم..
تاکنون هیچ ملتی این طور کمر به نابودی محیط زیست خود نبسته بود که ما بستهایم، با ندانم کاری، با بیتوجهی. چرا راه دور برویم، همین روز 13 فروردین که به غلط آن را روز طبیعت نام نهادهایم در حالی که باید به آن میگفتیم روز نابودی طبیعت. این حجم از زباله که مردم در طبیعت رها کردهاند باور کردنی نیست. این حجم بیتوجهی و بیفرهنگی در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. حالا اگر قرار باشد جغرافیایی را که در آن زندگی میکنیم تعریف کنیم باید بگوییم، خاک تشنه، آسمان غبار گرفته و مردم کمر به نابودی طبیعت بستهاند. طبیعتی که برای نسلهای قبل از ما ارزشمند بود و محل زندگی و امرارمعاش آنها حالا تبدیل شده به زمینی که با بیتوجهی و سهل انگاری ما هر روز بیشتر از روز قبل نابود میشود. این هوایی که تنفس میکنیم، این زمینهایی که زیر پایمان خالی میشود، این حیات وحشی که شده جولانگاه شکارچیان غیرمجاز، خانه ماست، خانهای که خود کمر به ویرانی آن بستهایم.