نسلی بیمسوولیت و خودخواه
مریم شاهسمندی
روزی نیست که بدون خبر تلخ سپری شود، اخباری تلخ از محیط زیست، حیاط وحش و... سازمان محیط زیست چه وظیفهای بر عهده دارد؟ چرا وقتی در یکی از همین کشورهای همسایه، کاری به کشورهای اروپایی و امریکایی نداریم که فقط موقع آمارهای بد به سراغ آنها میرویم و در شرایط دیگر مقایسه کردن خود با آنها را کاربدی تلقی میکنیم، در همین کشورهای همسایه مردم و مسوولان چطور از محیط زیست، حیات وحش و هر آنچه به عنوان طبیعت در جغرافیای خود جای دادهاند محافظت میکنند. واقعا اینقدر سخت است که در شهرها و استانهایی که احتمال راه یافتن حیوانات وحشی از جنگل به آنها وجود دارد یک مرکز برای حمایت و زندهگیری این حیوانات راهاندازی کنیم؟
چرا نباید افراد آموزش دیده و کار بلد در این مواقع وارد عمل شوند. چرا باید کار گرفتن پلنگ سرگردان در شهر به عهده نیروی انتظامی باشد که وسیلهای جز اسلحه گرم و چارهای جز استفاده از آن در شرایط بحرانی ندارد؟ چرا نباید هیچ آگاهی به مردم بومی مناطق مختلف کشور در مورد رویارویی با حیوانات وحشی داده شود؟ اگر اینها کار سازمان محیط زیست نیست، چه کسی باید مسوولیت آن را به عهده بگیرد؟ مرگ پلنگ سرگردان و خرس قهوهای که استخوانهایش زیر چرخهای تراکتور له شد آنقدر دردناک است که نمیتوان به همین سادگی آن را به دست فراموشی سپرد. چرا باید آسیب رساندن به حیات وحش تا این حد در کشور ما راحت و بیدغدغه باشد؟ چرا هیچ مسوولی در این رابطه به دوستداران محیط زیست و حیات وحش و به فعالان این حوزه پاسخگو نیست. این همه فریادی که برای حفظ آبهای زیر زمینی زده شد و کسی آن را نشنید و حالا گرفتار خشکسالی و فرونشست زمین شدهایم بس نبود. این همه فریادی که برای حفظ تالابهای این سرزمین زده شد و هیچ مسوولی گوش شنوایی برای آن نداشت و حالا دیگر جز تلی از خاک چیزی از آن تالابها باقی نمانده است، کافی نبود. از بین رفتن یوزپلنگ ایرانی، از بین رفتن درناهایی که هر ساله به ایران مهاجرت میکردند و حالا دیگر اثری از آنها باقی نمانده، از بین رفتن گونههای گیاهی و جانوری که دیگر تکرار نمیشوند. چه بر سر جنگلهای بلوط آوردیم؟ چه بر سر پوشش گیاهی شمال کشور آوردیم با قطع درختان و ویلاسازی در بلندای کوها و تپهها. حتی به حریم دریا هم رحم نکردیم. حریم رودخانه را به رسمیت نشناختیم و این شد که سیل ناگهان خانهها را ویران کرد.
بیتوجهی به محیط زیست و حیات وحش شاید در کوتاهمدت چندان هم برایمان قابل لمس نباشد اما قطعا در دراز مدت باعث بروز مشکلات بسیاری برای ما خواهد شد. همانطور که نشانههای خشکسالی هر روز بیشتر از روز قبل خود را به رخ میکشد. همانطور که ریزگردها نفس هایمان را به شماره میاندازند. همانطور که وقتی باران میبارد، به جای اینکه زمین تششنه را سیراب کند و به سفرههای آب زیر زمینی تبدیل شود، سیلاب میشود و به جان خانهها و زمینهای کشاورزی و باغها میافتد و آنها را نابود میکند. اینها خشم زمین است نسبت به ما که هیچگاه حرمت آن و موجودات زندهای که روی آن نفس میکشند و در جرگه ما انسانها جای نمیگیرند، نگه نداشتیم. کشتن حیوانات راهحل کنترل آنها نیست. آتش زدن جنگلها راهحل پیدا کردن زمین برای ساخت و ساز نیست. از بین بردن سفرههای آب زیر زمینی راهحل سیراب کردن زمینهای تشنه کشاورزی نیست. البته ما تنها نسلی نبوده و نخواهیم بود که در این جغرافیا زندگی میکنیم، آنچه امروز در این سرزمین است امانتی است که ازگذشتگان به دستمان رسیده و باید آن را به بهترین شکل ممکن به آیندگان تحویل دهیم، اما حالا آنچه آیندگان در مورد ما خواهند گفت چیزی جز این جمله نیست «نسلی بیمسوولیت و خودخواه».