جامعه نیازمند «امید اجتماعی» است
مریم شاهسمندی
وقتی بحث از «امید اجتماعی» در جامعه مطرح میشود، جنبههای زیادی باید مورد توجه قرار گیرد. مساله مهم این است که بسیاری از آسیبهای اجتماعی که زمانی زیر پوست شهر در جریان بودهاند امروز عیان شدهاند. در واقع ما دیگر زندگی زیر پوست شهر نداریم. معتادان متجاهر در تمام شهر دیده میشوند در هر خیابان و کوچهای حضور دارند، کودکان کار حالا دیگر فقط در کارگاههای زیر زمینی نیستند و هر روز آنها را در سر چهارراهها و خیابانهای شهر میبینیم. چهره فقر بسیار عیانتر از چیزی که فکر کنیم در جامعه به نمایش در آمده است و تمام اینها مسائلی است که «امید اجتماعی» در جامعه را تحت شعاع قرار میدهد. اما عوامل دیگری که در «امید اجتماعی» دخیل هستند مسائل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در جامعه است. ما اگر میخواهیم جامعهای امیدوار و پویا داشته باشیم باید به این مساله توجه کنیم که لازمه پویایی پذیرش تغییر و پیشرفت است. جامعهای که قرار باشد در جا بزند و در یک پیله گرفتار بماند قطعا در آن هیچ امید و آیندهای را نمیتوان متصور شد. جامعهای که امید و آینده نداشته باشد، شاد نیست، افراد دلمرده و دلزده و باری به هر جهت به زندگی ادامه میدهند. دیگر تلاش برای آینده و رسیدن به اهداف معنای واقعی خود را از دست میدهند. «امید اجتماعی» در جامعه امروز کمرنگ شده است، این واقعیتی است که باید آن رابپذیریم برای تغییر این شرایط کاری انجام دهیم. تا زمانی که تغییرات درست و اساسی در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی صورت نگیرد نمیتوانیم به این دلبسته باشیم که جامعه رو به پویایی برود. وقتی بحث افزایش جمعیت مطرح میشود باید به این مسائل توجه کنیم.
اگر افق دید افراد جامعه روشن و متعالی نباشد نمیتوانند برای رسیدن به هدف بزرگی مانند جوانی جمعیت گام بردارند. همهچیز با قانون و لایحه و دستور پیش نمیرود. به جوانان باید امید و شادی بدهیم، اگر میخواهیم فردای جامعه را بهتر و روشنتر بسازیم باید «امید اجتماعی» در جامعه جریان پیدا کند. نباید بگذاریم امنیت شغلی جوانان از بین برود، نباید بگذاریم غم نان و معیشت به افراد جامعه فشار بیاورد. کار سختی نیست، تزریق شادی و امید به جامعه نمیتواند آنقدرها سخت باشد که کار را نشدنی بکند. اگر از متخصصان هر حوزه در مورد مشکلات آن حوزه کمک بگیریم.
اگر یاد بگیریم افراد متخصص را در جای درست بنشانیم و از تخصص آنها استفاده کنیم دیگر نه کسی دچار ناامیدی میشود و نه یاس جای شادی را میگیرد. باید مسائل اجتماعی را در اولویت قرار دهیم. یکی از آخرین رویکردها در تحلیل مسائل اجتماعی در قرن بیستم رویکرد برساختگرایی است، بحث این است که مسائل اجتماعی باید وجود ذهنی پیدا کنند، اگر فقط در جامعه وجود عینی داشته باشند و جامعه درباره آن احساس درد نکند در حد مساله عینی و بیرونی باقی میماند و چون وجود ذهنی در میان اعضای جامعه پیدا نکرده مساله اجتماعی تلقی نمیشود پس تداوم مییابد و درمان نمیشود مانند یک فرد بیمار که بیماریاش را متوجه نیست.
اگر افراد از کنار کودک کار عادی عبور کنند و این وضعیت به عنوان یک مساله در ذهنشان تلقی نشود کودک کار همیشه وجود خواهد داشت، اما وقتی درصدد درمان برمیآیند که کودک کار در ذهنشان تبدیل به یک مساله آسیبزا شود نه یک امر عادی از وضعیت جامعه، آن موقع است که میتوانند آن مساله را حل کنند. به تمام مسائلی که در جامعه ما وجود دارد و به نوعی آسیب زا هستند باید با همین دید نگاه کنیم. نباید فکر کنیم که معتادان متجاهر حضورشان در جامعه عادی است، نباید فکر کنیم که افراد بیخانمان حضورشان در جامعه عادی است، نباید بگذاریم هیچ یک از آسیبهای اجتماعی عادیانگاری شوند، در این صورت است میتوانیم راهکارهای مناسب برای حل مشکلات و نه پاک کردن صورت مسالهها پیدا کنیم و تا جایی که میتوانیم امید و شادی را در جامعه گسترش دهیم.