وقتی پای ارث به میان میآید
نیما اسد زاده
اگر آماری از تعداد پروندههای در دست بررسی در دادگاههای خانواده داشته باشید میبینید که بعد از دعواهای زناشویی، بیشترین پروندهها مربوط به مساله ارث و میراث است. یعنی خواهران و برادران بعد از فوت پدر یا مادر یا هر دو برای اینکه بتوانند حقی را که مال خود میدانند بگیرند راهی دادگاه میشوند، چون در اکثر مواقع نشستهای خانوادگی برای رفع مشکلاتی از این دست به دعواها و نزاعهایی ختم میشود که گاهی منجر به اتفاقهایی شوم هم شده است. اما مساله اینجاست کسانی که مرگ عزیزترین و نزدیکترین فرد زندگی شان را تجربه کردهاند، چطور ممکن است برای دارایی که میدانند شاید هیچوقت مهلت استفاده از آن را پیدا نکنند به جان هم میافتند. مساله همیشه حقخواهی نیست گاهی زیاده خواهی و خلاءهای قانونی باعث بروز جدال بر سر ارث و میراث میشود. در واقع حل و فصل شدن معضل دعواهای خانوادگی بر سر ارث و میراث را در گرو باور به فانی بودن این دنیا است اما گاهی آنقدر پدیده مرگ را دور از دسترس میبینیم که فراموش میکنیم که این ارث هم برای مدتی موقت در دست ما است و امانتی بیش نیست. غافل از اینکه حس خوشبختی و آرامش را باید در راهی دیگر جستوجو کنیم؛ خوشبختیهایی که به قیمت از دست دادن رابطهها، سلامتی، آرامش و... به دست نمیآید. شاید یک نگاه و باور دینی و معنوی باشد که در چنین موقعیتهایی بتواند یاریمان کند تا وارد معرکه دعواهایی اینچنینی نشویم؛ مثلا اینکه گاهی به این فکر کنیم که ما همیشه آن وارثان نیستیم و مرگ فقط برای همسایه نیست و دیر یا زود، نوبت ما هم میشود و وقت زیادی برای استفاده از این اموال نداریم. در واقع فارغ از همه شرعیات، قانونها، ارزشها و هرآنچیزی که میتواند ما را در ماجرا تقسیم ارث و میراث، آرام و منطقی نگه دارد، باور به موقتی بودن این اموال و ارزشمندی رابطهها است. اما گاهی فشارهای مالی بر افراد باعث میشود تا دیگر توان تجزیه و تحلیل منطقی در این زمینه را نداشته باشند. کسانی که فکر میکنند اگر در این رابطه سهل انگاری کنند دیگر خواهر یا برادران سر آنها را کلاه میگذارند. در واقع نیازهای مالی، فشارهای مالی که تمام اینها باعث بروز رفتارهای غیرمنطقی و البته فشارهای روحی و روانی میشود به مساله درگیری بر سر ارث و میراث دامن میزند. خیلی از مواقع وقتی مشاجرههای اعضای یک خانواده بر سر میراث خانوادگی را میبینیم از خود سوال میکنیم اینها که روابط خیلی خوبی با هم داشتند، پس چرا حالا بر سر مال دنیا این طور رفتار میکنند، به خاطر این است که افراد ظرفیتهای متفاوتی دارند. بسیاری از افراد به حفظ ظاهر در مقابل دیگران پای بندند و در شرایطی که دیگر توان تحمل اتفاقها را نداشته باشند، این حفظ ظاهر هم برایشان بیمعنی میشود و رفتاری را بروز میدهند که از نظر افرادی که ناظر آن هستند غیر ممکن به نظر میرسد. از سوی دیگر رفتارهای اشتباه والدین درزمان حیات نیز میتواند عامل بروز این بحثها و مشاجرهها باشد، اینکه یکی از بچهها احساس کند پدر یا مادر تعلق خاطر بیشتری به فرزند دیگر دارد یا اگر تعداد فرزندان از 3 یا 4 تا بیشتر باشد، همیشه این آخرین فرزند است که از سوی دیگر فرزندان متهم میشود به عزیز بودن بیش از حد نزد والدین. رفتارهای اشتباه و گاه از روی ناآگاهی والدین نیز به این مساله دامن میزند و همین میشود که وقتی دستشان از دنیا کوتاه میشود، فرزندان برای تقسیم ارث و میراث به جا مانده از آنها نمیتوانند با هم به توافق برسند.