فکر به خودکشی را جدی بگیرید
فربد فدایی
افکار منفی، ناامیدی و نداشتن چشمانداز روشن همه و همه نشانههایی است که از افسردگی افراد خبر میدهد. اما این افسردگی قطعا اگر مورد توجه قرار بگیرد قابل درمان و حداقل کاهش میزان خواهد بود، اما وقتی مساله فکر کردن به خودکشی به میان میآید ماجرا کاملا فرق میکند. فکر به خودکشی ممکن است در هر دورهای از زندگی برای هر آدمی پیش بیاید و این مساله به جنسیت، نژاد و حتی تدین ارتباطی ندارد. البته تدین افراد میتواند در جلوگیری از اقدام به خودکشی تأثیرگذار باشد؛ چنانچه باور دینی و در نظر داشتن خداوند در افراد متدین میتواند به عنوان یک امر کنترلکننده عمل کند اما بههرحال فکر به خودکشی ممکن است به ذهن هرکسی بیاید. نکته حائز اهمیت این است که اگر کسی به خودکشی فکر کند حتماً باید درباره این مساله با عضوی از خانواده یا دوستان صحبت کند و اگر واقعاً احساس میکند هرلحظه امکان اقدام به خودکشی وجود دارد حتماً باید از یک روانپزشک کمک تخصصی بگیرد. از طرف دیگر، اطرافیان باید صحبتهای طرف مقابل درباره خودکشی را جدی بگیرند چرا که نادیده گرفتن این مساله به امید از بین رفتن یا فراموششدن آن میتواند باعث شود فرد احساس انزوا و سوءتفاهم بیشتری کند. معمولاً اقدام به خودکشی زمانی به سراغ افراد میآید که فرد احساس کند هیچ هدف و نقطه امیدی در زندگی ندارد. همچنین تنگناهای اقتصادی و اجتماعی نیز میتواند در اقدام به خودکشی تأثیرگذار باشد اما گاهی برخی عوامل باعث میشود تا فرد افکار خودکشی را عملی کند؛ مثلاً، افسردگی شایعترین علتی است که ممکن است فرد به دنبال افکار خودکشی، اقدام به این عمل کند؛ بنابراین، افراد افسردهای که به خودکشی فکر میکنند باید این مساله را جدیتر بگیرند. همچنین در افراد مضطرب، در خانوادههایی که قبلاً خودکشی رخداده، افراد مصرفکننده مواد مخدر و محرک، کسانی که سوگوارند و عزیزی را بهتازگی ازدستدادهاند و... افکار خودکشی باید جدیتر گرفته شود چراکه فکر به خودکشی در این افراد ممکن است زودتر به اقدام خودکشی بینجامد.
اگر کسی از ناامیدی، مرگ و اینکه زندگی ارزش زندگی کردن ندارد، حرف میزند بهترین کار به عنوان یک دوست یا همکار این است که از او پرسیده شود که آیا این حرفها باعث شده تا به خودکشی فکر کند یا قصد اقدام به خودکشی را داشته باشد؛ گاهی وقتها همین پرسش ساده راهی را برای کمک کردن به آدمی که ممکن است ناامید باشد باز میکند. از سوی دیگر برخی افراد ممکن است در ظاهر شاد باشند اما در باطن افسرده و غمگین باشند. دستکم 50 درصد افسردگیها، افسردگیهایی هستند که ازنقطهنظر بیرونی برای دیگران خیلی به نظر نمیآید؛ به فرض ممکن است فردی در ظاهر چهره شادی داشته باشد، حتی در مورد خانمها ممکن است آرایش غلیظ داشته باشد یا در مورد مردها سر و وضع ظاهری دلالتی از دلمردگی و افسردگی نکند اما در باطن فرد افسرده باشد. معمولاً اگر کسی بدون آنکه تنش یا مسالهای حاد در کار باشد خودکشی کند، این به معنای این است که فرد از مدتها قبل به خودکشی فکر میکرده و ممکن است این فکر را با دیگران درمیان نگذاشته باشد یا بقیه به دلایلی فکر خودکشی فرد را نادیده گرفته باشند. علت آن است که برای ما خوشایند نیست که فکر کنیم عزیزمان دلمرده و غمگین است و اصولاً وقتی کسی از مشکلاتش برای ما صحبت میکنم ما کلافه میشویم و سعی میکنیم حرف را عوض کنیم اما واقعیت این است که در خیلی از این مواردی که ذکر شد ممکن است سرنخهایی درگذشته وجود داشته که فرد چون عموما چیزی را در ظاهر نشان نمیداده و مسائل و مشکلاتش را بیشتر در درون خود نگهداشته، دیگران مساله افسردگی و دلمردگی او را جدی نگرفتند.خودکشی در همه گروههای سنی رخ میدهد اما مرگ در اثر خودکشی در نوجوانان و سالمندان بیشتر است. خودکشی معمولاً به دنبال عوامل و بیماریهایی رخ میدهد که زمینه ژنتیکی دارند. از آنجاییکه نوجوانی سن هیجان، بیقراری و بیثباتی است، اگر کسی ازنظر ژنتیکی زمینهای داشته باشد یا فضای خانوادگی و اجتماعی مشوشی داشته باشد احتمال اقدام به خودکشی را دارد. در مورد سالمندان نیز دلمردگی، یأس، تنهایی، بیماریهای مزمن، مرگ همسر، ترک کردن خانواده توسط فرزندان و مشکلاتی از این دسته زمینه خودکشی در سالمندان را فراهم میکند. اگر نوجوان منزوی و کمحرف شده و رفتارهای عجیب و متفاوت از گذشته پیداکرده، احتمال خودکشی هم در کنار مجموعه مشکلات دیگری که ممکن است به بار بیاید وجود دارد. همچنین در شرایط و بحرانهایی مثل از دست دادن عزیزان، طلاق پدر و مادر، مشکلات مالی و... والدین باید به نوجوانشان بسیار توجه کنند و با درک شرایط نوجوان، افکار منفی ازجمله فکر به خودکشی را از او دورنگه دارند.