جوانان را به خاطر شاد بودن مواخذه نکنیم
فردین علیخواه
باید قبول کنیم که هر نسل با نسل بعدی تفاوت دارد، زمانی عوض شدن نسل بیش از 15 یا 20 سال طول میکشید اما حالا این تفاوت نسل به 5 تا 10 سال رسیده به همین خاطر است که وقتی میخواهیم در مورد جوانان و نوجوانان صحبت کنیم میگوییم دهه نودی، دهه هشتادی. پذیرش این تفاوتها میتواند ما را در ساماندهی جامعه و فرهنگسازی کمک کند. رفتارهای سرکوبگرانه به هیچ عنوان با نسلی که جسارت مشخصه بارز آن است جور در نمیآید. مساله این است آن چیزی که از سوی مسوولان و مردم به نافرمانی مدنی از سوی جوانان تعبیر میشود برای آنها یک اتفاق ساده است، زندگی ساده و معمولی که دارند، اینکه در پارک دور هم جمع بشوند، اینکه صدای خنده و شادی شان فضا را پر کند و خیلی اتفاقات معمولی دیگر که متاسفانه با برداشتهای اشتباه تبدیل به معضلی میشود برای کل جامعه. این جمله معروف را همه شنیدهایم که هر نسلی باید امکان و فرصت آن را داشته باشد تا زندگی خودش را بسازد. من فکر میکنم که مفاهمه و درک متقابل در سطح جامعه و کوتاه آمدن حکومت از دخالت در امور فرهنگی جامعه راه برون رفت از تنگناهای فعلی جامعه ایران است. سالهاست که اکثر جامعه شناسان و روانشناسان از کمبود شادی در جامعه میگویند، اینکه اگر جامعهای شاد نباشد پویایی لازم برای رسیدن به اهداف خود را ندارد، حال یک شادی کوچک به ناگهان تبدیل به معضلی بزرگ میشود، در واقع هم کسانی که این فیلمها را نشر میدهند کسانی هستند که میخواهند مسائل اصلی جامعه را به حاشیه برانند و هم مسوولانی که برخوردهای قهرآمیز و خشونت بار با این جوانان دارند به نوعی باعث بروز حس انزوا و گوشهگیری در جوانان میشوند. اصلا جوانی یعنی شور و حال زندگی، یعنی شادابی و نشاط، اگر یک جوان فرصت تجربه این شادی و نشاط را نداشته باشد، دچار درخودماندگی میشود، وقتی هر بار برای هر شادی در جامعه مورد بازخواست قرار میگیرد دیگر خودش را متعلق به جامعه نمیداند، دیگر برای پیشرفت این جامعه تلاش نمیکند، به همین خاطر است که آیندهاش را در آن سوی مرزها جستوجو میکند. باید بپذیریم که جامعه ما در حال تغییر است، تمامی گروههای اجتماعی در جامعه در حال تغییر هستند، حتی آنهایی که در خانوادههای کاملا مذهبی بزرگ شدهاند در حال تغییر هستند، این به خاطر کمکاری خانواده یا جامعه برای تفهیم آموزههای ایدئولوژیک نیست، در واقع نشان از پر کاری بیش از حد دارد. یک جایی باید کمی فضا به جوانان و نوجوانان بدهیم.
با انسداد نمیتوان به سراغ پدیدههای فرهنگی و اجتماعی رفت. جامعه ایران هماکنون بسیار متکثر شده است. ما سبکهای مختلف زندگی داریم. مسوولان اگر به دنبال ثبات اجتماعی هستند، به جای تبلیغ یک سبک زندگی که کانون آن انسان سربهراه است، به مردم، مُدارای اجتماعی نسبت به سبکهای مختلف زندگی را آموزش دهند. انسانهای متفاوت باید یاد بگیرند که با صلح کنار همدیگر زندگی کنند و همدیگر را بپذیرند. این به قوام و استحکام جامعه کمک میکند. من خوب هستم و تو بد، دیگر کارساز نیست. گناهاندیشی در سیاستهای فرهنگی، به نظرم کارساز نیست. به عنوان مثال در قرن بیستم این موضوع درباره موسیقی هیپهاپ وجود داشت.گرایش جوانان سیاه پوست حاشیهنشین به این سبک از موسیقی، به باور برخی از جامعهشناسان واکنشی بود به در حاشیه بودن، یا نادیده گرفته شدن این افراد توسط طبقه متوسط جامعه. آنان فکر کردند که با موسیقی میتوانند در مقابل طبقه متوسط عرض اندام کنند. همانطور که گفتم دنیای جدید، دنیای رقابت و رفاقت هویتهاست. هویتها در دنیای جدید با هم بده بستان دارند. چیزی میدهند و چیزی قرض میگیرند. به هر حال به نظر من جامعه شناس که مفاهمه و درک متقابل در سطح جامعه و کوتاه آمدن حکومت از دخالت در امور فرهنگی جامعه راه برون رفت از تنگناهای فعلی جامعه ایران است. مگر کشورهای همسایه ایران مسلمان نیستند؟ مگر آنها مسلمان ندارند. در شرایطی که وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم بسیار بد است، در شرایطی که همین دشواریهای زندگی خود عامل بزرگی برای شاد نبودن افراد است، پرداختن به چنین موضوعاتی و مواخذه کردن جوانان برای ابراز شادی و شور جوانی نهتنها گرهای از مشکلات بزرگ جامعه باز نمیکند که باعث بروز گرههای تازهتر هم میشود.