صدایی که باید شنیده شود!
حسین حقگو
چند روزی بیشتر از برگزاری آزمون سراسری دانشگاهها در کشور و اما و اگرهای بسیار در سلامت آن نگذشته بود که مرکز آمار گزارشی از وضعیت بیکاری در کشور و سهم فارغالتحصیلان دانشگاهی در این شاخص منتشر کرد. تقارن زمانی این دو واقعه، وضعیت بس بغرنج نسل جوان کشور را بهخوبی ترسیم میکند.
گزارش مرکز آمار از رقم بیکاری 9.2 درصدی در بهار امسال خبر میدهد که سهم فارغالتحصیلان دانشگاهی از این رقم 39.7 درصد بوده است. طبق این گزارش حدود 971 هزار نفر از فارغالتحصیلان دانشگاهی، بیکارند. در واقع روند توسعه کشور همپای گسترش آموزش عالی نبوده است و همین عدم تناسب، سبب سرخوردگی جمعیت جوان و بااستعداد و کاهش جمعیت دانشجویی کشور شده است.
چنانکه در سال تحصیلی گذشته (1400- 1399) مجموعا حدود سه میلیون و دویست هزار دانشجو در دانشگاههای کشور مشغول تحصیل بودهاند که این رقم شش سال قبل و در سال تحصیلی 1394- 1393 حدود چهار میلیون و هشتصد هزار نفر بوده است. در واقع طی این سالها چیزی حدود یک و نیم میلیون نفر از جمعیت دانشجویی کشور کاسته شده است. این کاهش میزان دانشجویان و کاهش شوق تحصیل در دههای اتفاق میافتد (دهه نود) که از آن به دهه از دست رفته اقتصاد یاد میشود. دههای با رشد اقتصادی صفر و سرمایهگذاری منفی و تورم بالای 20 درصد. در این فضای اقتصادی طبعا امکان ایجاد اشتغال، به خصوص در بخشهای مولد بهشدت کاهش یافته و با سختتر شدن ارتباط با جهان خارج در اثر تنشهای سیاسی، انتقال دانش فنی و تکنولوژیکی جهت ارتقای رشته فعالیتهای صنعتی متناسب با نیاز فارغالتحصیلان دانشگاهی بسیار دشوار شده است. چنانکه کاهش رشد ارزش افزوده بخش صنعت را میتوان از کاهش شدید تعداد شرکتکنندگان رشته ریاضی فیزیک مشاهده کرد که در سال جاری به حدود 140 هزار نفر تنزل یافت که یک سوم، دهه قبل است. متاسفانه فقدان افق مناسب از بازار کار صنعتی سبب کاهش داوطلبان تحصیل در این رشته تحصیلی شده و آن افرادی هم که از این رشتهها فارغالتحصیل میشوند، امکان کار مناسب در رشته مورد علاقه خود را کمتر مییابند. بدینترتیب کشور در دور باطلی گرفتار شده است که از یک سو نیروی مناسب برای رشد اقتصادی متکی به رشد صنعتی مبتنی بر رشتههای فناورانه تربیت نمیشود و از سوی دیگر نبود نیروی انسانی تحصیلکرده مجرب به کاهش رشد و توسعه اقتصادی کشور میانجامد.
اکنون مهمترین چالش اقتصاد کشورمان در حوزه اشتغال، نه صرفا ایجاد شغل بصورت عام و برای افراد کمسواد و بیسواد، بلکه ایجاد شغل برای خیل عظیم فارغالتحصیلان دانشگاهی در رشتههای فناورانه و تامین درآمد مناسب و بالا برای آنان است. امری که جز با رشد اقتصادی بالا و پایدار، از طریق افزایش سرمایهگذاریهای بزرگ و هدفمند فراهم نمیشود که این نیز خود نیازمند کاهش نااطمینانیها و ابهامهای مختلف در حوزه مولفههای اقتصاد کلان و تعاملات خارجی و افزایش اطمینان و اعتماد و سرمایه اجتماعی است.
آیا صدا و نیازهای این مجموعه عظیم از جوانان نخبه تحصیلکرده به اشتغال متناسب با شأن و انتظارت آنان از سوی حاکمیت شنیده میشود یا اینکه این مجموعه، چنانکه هر روز در کلیپهایی در شبکههای اجتماعی مشاهده میکنیم، ناامید و سرخورده بیش از گذشته، مجبور خواهند شد تن به کارهایی که هیچ تناسبی با دانش و سواد آنان ندارد بدهند یا به دنبال پاسخ در خارج از سرزمین مادری خود باشند؟!
یادمان باشد تقابل آموزش و اشتغال، به حوزه اقتصاد محدود نخواهد شد و بحرانهایی خواهد آفرید که اجتماع و سیاست را به تکانههای سخت وا خواهد داشت، تجربه دردناک کشورهای منطقه و در حال توسعه در یک دهه اخیر و به خصوص جنبش بهار عربی و «طبقه متوسط فقیر» پیش چشمانمان است!