مدارس آماده چالشهای تازه باشند
اشرف روحبخش
چندین سال پیش محققان دانشگاه نیوکاسل طی تحقیقاتی به این نتیجه رسیدند که جابهجا کردن مدرسه بچهها میتواند آسیبهای روانی جبرانناپذیری به آنها وارد کند، به خصوص اگر فرزند شما نشانههایی از اختلالات روانی را در خود داشته باشد، حال با توجه به این مطلب اگر بخواهیم شرایط کنونی جامعه خود را مورد بررسی قرار دهیم متاسفانه ماجرا پیچیدهتر هم میشود، در بسیاری از موارد جابهجایی مدرسه به دلیل رفتن از یک شهر به شهر دیگر که آن هم میتوانست دلایلی از جمله جابهجایی شغلی پدر و مادر را داشته باشد، رفتن از یک محله به محله دیگر که البته آن هم هر دلیلی میتوانست داشته باشد جز دلایلی که امروز بچهها با آن مواجه شدهاند.
در حال حاضر بیشترین تغییر در مدارس به دلیل تغییر در محل زندگی خانواده است و آن هم بیشتر به این دلیل که والدین دیگر توان پرداخت هزینههای زندگی در محلهای را که قبلا در آن ساکن بودند ندارند، افزایش بیرویه نرخ اجارهبها، افزایش بیرویه هزینههای زندگی و... در حال حاضر خانوادهها آنقدر درگیر مسائل معیشتی هستند که خواه ناخواه بچههای زیر سن مدرسه را هم با این مسائل درگیر میکنند...
چه برسد به بچههایی که در سنین مدرسه هستند، یعنی دیگر مسائل معیشتی در خفا و دور از چشم بچهها مورد بررسی قرار نمیگیرد، پدر و مادر، ممکن است بارها در این مورد با یکدیگر بحث و جدل داشته باشند، اما هیچ نمیدانند که با هر بار
بحث و جدل در این رابطه و یادآوری کردن این موضوع که به دلایل مالی مجبور به جابهجایی خانه و مدرسه شدهاند، چه ضربههای عمیقی را بر روح و روان فرزند خود وارد میکنند. از سوی دیگر عموما این خانوادهها مجبورند به محلههای پایین یا حاشیه شهر نقل مکان کنند که البته همین امر باعث بروز مشکلات عدیدهای برای آنها خواهد شد، تفاوت فرهنگی یکی از آن مشکلاتی است که میتواند در دراز مدت چالشهای سختی را برایشان به وجود بیاورد. از سوی دیگر سرخوردگی بچهها خود عامل دیگری میشود برای بروز چالشها و ظهور رفتارهایی که شاید تا قبل از آن در فرزند خود ندیده بودند، اما این رفتارها تنها سپر دفاعی برای فردی است که ازمحله و دوستانش جدا شده و به جایی نقل مکان کرده که هیچ تعلق خاطری به آن ندارد و البته هیچ سنخیتی هم با دیگر اعضای این محله احساس نمیکند. اما مساله اینجاست که برای جلوگیری از بروز این تقابلها چه باید کرد، آیا درواقع آموزش و پرورش برای این اتفاق هیچ برنامهای دارد، اینکه دانشآموزان تازه چطور باید خود را با محیط جدید وفق دهند و مدرسه چه کارهایی میتواند برای گذراندن راحتتر این دوران انجام دهد. مساله فقط این نیست که در زمینه ثبت نام دانشآموزان همکاریهای لازم انجام شود مساله این است که برای روح و روان زخم خورده این دانشآموزان چه مرحمی را در نظر گرفتهاند. آیا معلمها و دیگر اولیا مدرسه این مهم را در اولویت قرار دادهاند و برای هماهنگ کردن دانشآموزان تازه وارد با دیگر دانشآموزان مدرسه برنامهای مدون دارند؟ شاید به نظر خیلیها این مساله آنقدرها هم مهم نباشد، اما وقتی بعد از سه سال دوری از مدرسه قرار است شما به جای اینکه به مکانی بازگردید که آن را از قبل میشناختید و دوستانی داشتید که با آنها حتی بهطور مجازی سر و کار داشتهاید و ناگهان متوجه میشوید که دیگر از آن دوستان قدیمی و مدرسهای که به آن عادت کرده بودید خبری نیست و مجبورید در یک محله تازه به مدرسهای تازه بروید و با آدمهایی مواجه شوید که هیچ شناختی از آنها ندارید و در واقع باید همهچیز را از صفر شروع کنید، ضربهای سخت خواهد بود که هر کسی از پس آن به راحتی بر نخواهد آمد. هر جابهجایی نیاز به مقدماتی دارد که با توجه به سن و سال افراد باید مورد توجه قرار گیرد و جابهجاییهایی از این دست بدون هیچ مقدماتی آن هم برای سنین حساس کودکی و نوجوانی بسیار شکننده خواهد بود.