تبریکهایی برای هیچ
مریم شاهسمندی
روز خبرنگار را خیلیها به ما که دستی بر آتش مطبوعات ایران داریم تبریک میگویند، اما این تبریکها بیشتر رنجهایی را به یادمان میاندازد که هر کدام در طول سالهای کاری خود با آن دست به گریبان بودهایم، از توقیفهای فلهای مطبوعات تا بیکاریها و ممنوع الکاری و ... خیلی هایمان دلزده شدیم و از میانه راه به این فکر افتادیم که به دنبال شغل دیگری برویم، خیلیهای دیگر هم از این نمد برای خود کلاهی بافتند و راهشان را به روابط عمومیها و وزارتخانهها و ... باز کردند، اما خیلیهای دیگر هم سرخورده و تنها کنج عزلت برگزیدند. ترجیح دادند به یاد همان روزهای خوب مطبوعات همان روزهایی که هنوز روزنامهها نفس میکشیدند، تحریریهها پر از هیاهو و جابهجایی اخبار بود... روزهایشان را سپری کنند. اما تلختر از همه این سال گذشته است که وقتی نگاه میکنیم میبینیم، در این سه سال کرونا چه همکارانی را از دست دادهایم، جوانهایی که میتوانستند باشند و هنوز هم در همین مطبوعات از رمق افتاده کارهایی کنند کارستان، کرونا اما مهلت نداد، فقط کرونا نبود، بیتدبیریها هم دست به کار شدند، بیمسوولیتیها همکارانمان را از ما گرفتند، حتی این رویایی تو خالی که تو را میکشاند در مرز رفتنهای خود خواسته. جای خیلیها خالی است، خیلیها که رفتند تا در دنیایی دیگر فارغ از هیاهوی ما و منی این دنی ا زندگی کنند و خیلیهای دیگر که کنج عزلت گزیدهاند و حالا حتی دیگر کسی نامشان را هم به یاد نمیآورد. روز خبرنگار برای خیلی از ما شاید مملو از خاطرههای تلخ و شیرین باشد، اما هر چه هست این هجوم تبریکهایی است برای هیچ. خیلی از ما رنجهای بیشماری بردهایم تا به اینجا رسیدهایم و هنوز هم در کنج دنج روزنامهای که نفسهایش به شماره افتاده چند خطی مینویسیم نه سر شوق که دیگر شوق تحول در هیاهوی فضای مجازی چنان رنگ باخته که جایی برای حرفهایگری باقی نمیگذارد. تیترها زرد، اخباری که از سر هیجان بیهیچ بررسی منتشر میشوند. اعداد و ارقامی که هر روز تایید و تکذیب میشوند، مسوولانی که دیگر حتی خود را موظف به پاسخگویی به هیچ رسانهای نمیدانند و اصلا نقش رسانهها در بین مردم آنقدر کمرنگ و بیمقدار شده که خبرنگار بودن معنای واقعی خود را از دست داده است. دیگر برای خیلی از ما رفتن به دنبال سابقه اخبار یا پیگیری اخبار به خاطرهای دور بدل شده است. اینکه برای افتادن در جریان موجهای بیمحابایی که از شایعه تا واقعیت میآیند و میروند، فرصت نفس کشیدن داشته باشیم، از 200 جسد باقی مانده در سیل امامزاده داوود تا راهاندازی گشت بارداری در بیمارستانها و... حرف میزنیم بیآنکه فقط لحظهای درنگ کنیم. اتفاقها یادمان میرود، پیگیری خبرها را به دست فراموشی میسپاریم، یادمان میرود زمانی اخباری را پوشش دادهایم که حالا باید پیگیر وضعیت به جا مانده از آنها باشیم.
سوار بر امواج فضای مجازی و شایعات راه میافتیم و افتاده در تله خود سانسوری دست به هر کاری میزنیم تا شاید در این آشفته بازار نگاهی را به خود معطوف کنیم. حالا خبرنگاری برای خیلی از ما تنها آب و تاب دادن به سوژههایی است که ماندگاری شان بیش از چند دقیقه نخواهد بود. از مرگ همکارانمان در تصادف گرفته تا آوار شده ساختمانی نو ساز بر سر جوانانی که یک عمر زندگی را پیش رو داشتند و در عرض چند ثانیه قربانی سودجویی افرادی شدند که حتی پاسخگو هم نبودند. از سیلی خانمان برانداز که میآید و خانهها را ویران میکند و مردم را به کام مرگ میکشاند تا مسوولانی که با کت و شلوار تا زانو در گل فرو میروند تا سوژه ما باشند برای اطلاعرسانی و.... با این اوصاف تبریکهای روز خبرنگار تبریکهایی برای هیچ است.