عادی شدن فقر در جامعه
سیدحسن موسوی چلک
متاسفانه عادی شدن فقر در جامعه عواقب خوبی نخواهد داشت، هر وقت تعداد بیشتری از افراد جامعه برای تامین حداقلهای زندگی با مشکل مواجه باشند، این جامعه آبستن حوادث و اتفاقات بسیاری میشود و همانقدر که فقر در آن رشد میکند رشد آسیبهای اجتماعی هم به مسالهای عادی تبدیل میشود. برخورداری از شرایط یکسان در جامعه حداقل برای تعداد قابل توجهی از مردم تضمینکننده امنیت اجتماعی است. وقتی ما از آسیبها و بزههای اجتماعی که به دلیل فقر به وجود میآیند باید توجه داشته باشید که بیتوجهی به این آسیبها میتواند در درجه اول امنیت اجتماعی را به خطر بیندازد. اینکه از نظر مسوولان فقر در جامعه عادیسازی شود چیزی نیست که مردم هم به آن عادت کنند، بلکه آنها برای به دست آوردن رفاه نسبی ممکن است دست به هر کاری بزنند و این امنیت اجتماعی را هدف قرار میدهد. وقتی تمام تمرکز افراد جامعه بر روی مشکلات معیشتی باشد و در این بین هیچ تفریح، شادی و هیجانی وجود نداشته باشد، هم بیماریهای روحی و روانی افز ایش پیدا میکند و هم جامعه ستیزی به نوعی رفتار عادی بدل میشود. این روزها به محافل رسمی یا غیررسمی در حمل و نقل عمومی یا محیطهای عمومی که میرویم، تقریبا عمده صحبتها و دغدغهها حتی در جمعهای خانوادگی و دوستانه، صف نانوایی و جاهای مختلف حول موضوع افزایش قیمتها و ناتوانی مردم در تامین هزینهها یا جبران بخشی از هزینههایی است. هزینههایی که در زندگی به واسطه تورم و گرانیهایی که چند سالی است داریم تجربه میکنیم و این شرایط از نظر من شرایط نگرانکنندهای است. چون به این معنی است که یک جوری پذیرش فقیرتر شدن افراد دارد عادی میشود. اما چرا این نگرانی را باید داشته باشیم؟از این باب باید نگران باشیم که تامین حداقل معیشت و قانع شدن به این حداقل معیشت و گاهی مواقع با این توجیه که سطح زندگی مردم را اینگونه بپذیریم که قوت برای نمردن داشته باشند. این درحالی است که مردم کشور ایران با این همه منابع و ظرفیتهای بالفعل و بالقوه حق دارند که زندگی مرفهی داشته باشند.
مرفه از این باب زندگی که در آن دغدغه تامین نیازهای اساسیشان را اصلا نداشته باشند بلکه برای داشتن زندگی مرفهتر که در شأن مردم ایران و ایرانی باشد، باید تلاش بکنند و امکانات فراهم شود تا مردم از زندگی کردن لذت ببرند و نیازهای اولیه مثل خوراک و پوشاک و مسکن و شغل، دغدغه کسی نباشد. ولی وقتی با مردم صحبت میکنیم یا در جمع آنها حضور پیدا میکنیم و میشنویم، خود ما هم جزیی از این مردم هستیم و جدای از این مردم نیستیم، شرایط بهگونهای شده که داریم حداقلها را میپذیریم.
میگوییم خدا را شکر امروز خیلی گران نشد، نه اینکه گران نشد. یک ماشین پراید را طی این سالها نگاه کنید که از چه قیمتی به چه قیمتی رسیده. یک وسیله حمل و نقل که به اعتراف خود مسوولان و مدیران مرتبط ایمنی خوبی ندارد و در همین سیل اخیر دیدیم که این نوع خودروها چگونه مچاله شدند. درحالی که خودرو ایمن حداقل نیاز است. همین ماشین با این ویژگی چند درصد رشد قیمت داشته است؟ هزینه درمان، دارو و آموزش، اجارهخانه و خرید خانه که برای خیلیها قابل تصور نیست.
حال قبلا اگر به خیالمان خوش بودیم که میتوانیم یک مسکن مستقل داشته باشیم که مال خودمان باشد الان دیگر با این شرایط آن تصوری که گاهی مواقع لحظهای میتوانست شادمان کند هم دیگر برای خیلیها متصور نخواهد بود. این نوع نگاه چه توسط مسوولان و چه توسط مردم یعنی عادیسازی فقر و پذیرش فقر و اینکه ما در همین جامعه زندگی میکنیم. بدون شک این نوع نگاه میتواند نگرانکننده باشد. توجه داشته باشیم که از دست دادن حداقلها برای مردم به مروز زمان بسیار گزنده و تلخ خواهد شد و همین تلخی و گزندگی به جامعه سرایت میکند و معلوم نیست هر فردی بسته به میزان ظرفیت و توانی که برای مقابله با ناخوشیهای زندگی دارد چه واکنشی از خود بروز خواهد داد.