زمانی برای جایگزینی «بدترها» با «بدها»
مرتضی عزتی
موضوع انتصاب یکی از مدیران ناموفق گذشته در راس سازمان مناطق آزاد تجاری و اقتصادی کشور، یک بار دیگر این پرسش را در محافل اقتصادی و مدیریتی کشور شکل داده که تا چه اندازه استفاده از مدیران موفق، کاربلد و متخصص برای بهبود شاخصهای رشد در بخشهای گوناگون اهمیت دارد و چنانچه به این گزاره سرنوشتساز بیتوجهی شود چه تبعاتی ممکن است در حوزههای اقتصادی و مدیریتی ایجاد شود؟ همانطور که استفاده از نیروی انسانی متخصص، با تجربه و کارآمد در راس یک شرکت و واحد اقتصادی یا کارخانه مهم است، به کار گماشتن یک مدیر کارآزموده و متخصص و با دانش در راس هرم سازمانهای اقتصادی کلان، وزارتخانهها و معاونتهای اقتصادی نیز دارای اهمیت است. اما این روند به هیچوجه در اقتصاد ایران آنگونه که باید و شاید جدی گرفته نمیشود. در واقع در ایران سایه سنگین سیاست و رویکردهای جناحی بر اقتصاد سنگینی میکند. نمونهاش را در رخدادهای اخیر میتوان دید که اینترنت با اهداف سیاسی مسدود شد بدون اینکه برای کسی مهم باشد این تصمیم چه بر سر اقتصاد و اشتغال کشور میآورد.متاسفانه دولت سیزدهم دایره معدودی از افراد و چهرهها را برای مدیریت بر ساختارهای مهم کشور در اختیار دارد و اغلب از همین افراد استفاده میکند. افرادی که نه تنها از دانش کافی، تخصص و تجربه مدیریت کلان برخوردار نیستند، بلکه حتی مقدمات حوزه مدیریتی را نیز پیش از این طی نکردهاند. بر این اساس بسیاری از افرادی که برای مدیریت بر بخشهای گوناگون کشور انتخاب میشوند، توان و کارایی لازم را ندارند. این انتصابها اما تبعاتی در بخشهای مختلف اقتصادی، مدیریتی و راهبردی به جای میگذارند که بد نیست به آنها اشاره شود:
1) نخستین تاثیر این نوع انتصابهای غیر تخصصی آن است که بیاطمینانی را در جامعه ترویج میکند. سرمایهگذاران، فعالان اقتصادی و در کل عموم مردم وقتی میبینند افراد غیرمتخصص در راس هرم ساختارهای مهم اقتصادی مینشینند، اعتماد آنها به سیستم کاهش مییابد. (اگر نگوییم از میان میرود) این روند اثراتی چون خروج سرمایه، افزایش ریسک اقتصادی، مهاجرت نخبگان و... را به دنبال دارد.
2) تاثیر بعدی این نوع گزینشها در مواجهه نهادهای نظارتی با سوءمدیریتها است. به عنوان نمونه مجلس مدتی قبل تصمیم گرفت، وزیر صمت را استیضاح کند اما این استیضاح رای نیاورد. برخی معتقدند دلیل این موضوع این بود که نمایندگان میترسیدند در صورت رای به عدم اعتماد فاطمیامین، فردی با درجه مدیریتی پایینتر از او راهی وزارت مهم صمت شود. بنابراین ترجیح دادند، بدتر را جایگزین بد نکنند. این روند در بلندمدت باعث تهی شدن ساختار مدیریتی کشور از افراد دارای تخصص میشود.
3) مساله بعدی اخلال در گردش نخبگانی است. بسیاری از افراد در یک سازمان، نهاد، بخش و...با این هدف ورود میکنند که بتوانند سلسلهمراتب مدیریتی را طی کنند. وقتی فردی بیرون از مجموعه، بدون تخصص لازم و فقط به دلیل حضور در ستاد انتخاباتی فلان فرد پیروز در انتخابات، سکان هدایت مدیریت را به دست میگیرد، این پیام به همه کارکنان ارسال میشود که برای ترقی و پیشرفت به تخصص، سواد، دانش و تجربه نیاز نیست، بلکه به پشت هم اندازی، روابط خارج از محدوده و نفوذ نیاز است. بنابراین گردش نخبگانی در کشور مختل میشود.
4) مساله بعدی از دست دادن فرصتها است. حضور هر فرد غیرشایسته، فرصت را از بسیاری از افراد شایسته میگیرد و زمان را به نفع رقبا شکل میدهد.ایران در یک منطقه حساس قرار گرفته است و نیازمند رشد مستمر است. هر روز که به دلیل عدم حضور یک چهره متخصص در راس هرمهای اقتصادی و راهبردی تلف میشود، رقبای ایران از این فرصت به نفع خود بهرهبرداری میکنند. این لیست خسارات را میتوان در خصوص سایر موضوعات کلیدی نیز گسترش داد، اما نتیجه نهایی این نوع گزینشها در نزول شاخصهای اقتصادی خود را نمایان میکنند. بسیاری از مشکلات اقتصادی امروز کشور برآمده از تصمیمات اشتباه مدیرانی است که کار خود را به درستی انجام ندادهاند.این روند گزینشی در دولت سیزدهم نیز ادامه دارد. دولت تنها افراد نزدیک به خود، متولیان ستادهای انتخاباتیاش و برخی افراد از دانشگاهها و احزاب خاص را شایسته مدیریت میداند. طبیعی است که این روند نهتنها کمکی به رشد اقتصادی کشور نمیکند، بلکه چالشهای فراوانی ایجاد میکند.البته تجربه ثابت کرده است که اغلب این هشدارها با بیتوجهی دولت مواجه میشود. در واقع کارشناسان هشدار خود را میدهند و متولیان هم راه خود را میروند.