احیای تحریمها به جای احیای برجام!
پس از صدور قطعنامه اخیر آژانس علیه ایران ابهامات فراوانی میان افکار عمومی کشورمان شکل گرفته است و مردم ایران میخواهند بدانند، پس از این تحرکات سرنوشت برجام، مناسبات اقتصادی ایران و نرخ ارز، انتظارات تورمی و نهایتا وضعیت رفاه و معیشت مردم چه خواهد شد. روز گذشته نیز دو رخداد ویژه با موضوع مذاکرات ایران با غرب به وقوع پیوست؛ از یک طرف خبر رسید که وزیر امور خارجه عمان راهی کشورمان شده است و از سوی دیگر رابرت مالی، نماینده امریکا در امور ایران نیز با اشاره به تصویب قطعنامه ضد ایرانی در شورای حکام آژانس اتمی گفت که اجرای تعهدات پادمانی از سوی ایران یک امر ضروری و فوری است. این دو گزاره نشان میدهد که غرب در مواجهه با ایران دو رویکرد نامتوازن را در پیش گرفته تا در زمان مناسب از آنها بهره جوید. قبل از هر چیز باید توجه داشت که لحن قطعنامه اخیر آژانس آمرانه بود؛ این لحن برخلاف برخی اظهارات آن دسته از کارشناسانی است که معتقدند، قطعنامه آژانس فاقد لحن تنبیهی است و لحن توصیهای دارد. در واقع آژانس از ایران میخواهد که زمینه دستیابی آژانس به سایتها و مناطق مورد نظرش را مطابق پادمان فراهم سازد. بلافاصله پس از این قطعنامه 3 کشور اروپایی نیز واکنش مکملی نشان داده و از ایران خواستند، نظارتهای پادمانی را بپذیرد. در این بیانیه که روز جمعه منتشر شد، آمده است: «دولت فرانسه، آلمان، انگلیس و امریکا از تصویب قطعنامه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی درخصوص ایران استقبال میکنند. این قطعنامه در پاسخ به همکاری ناکافی ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی درخصوص مسائل جدی و حل نشده مرتبط با تعهدات قانونی ایران ذیل توافق پادمانی پیمان عدم اشاعه هستهای تصویب شده است.» پاسخ ایران اما به این قطعنامه و بیانیه، عدم پذیرش و تاکید بر مواضع قبلی بوده است. ایران اعلام کرده در برابر رفتارهای سلبی طرف مقابل عقبنشینی نمیکند و تا زمان مشخص شدن مطالبات برجامیاش، امکان حضور بازرسان آژانس را فراهم نمیکند. وقتی قطعات مختلف پازل را کنار هم قرار میدهیم، متوجه میشویم که امریکا و اروپا در حال پیادهسازی یک سناریوی مشخص علیه ایران هستند. سناریویی که نمونههایی از آن در زمان دولت دهم نیز پیادهسازی شدند؛ برههای که اروپا و امریکا (با رییسجمهور دموکراتی چون اوباما) در کنار هم ایران را ذیل فصل هفتم منشور ملل سازمان ملل قرار دادند. اما باید توجه داشت کار طرف غربی در این برهه بسیار سادهتر است؛ چون این بار، ایران از ذیل فصل هفتم خارج نشده و کافی است یکی از کشورهای اروپایی طرف برجام، مکانیسم ماشه را فعال کند تا دوباره ایران با خطر قرار گرفتن ذیل فصل 7 قرار بگیرد. وقتی این تصمیم اتخاذ شود به صورت خودکار تحریمهای سازمان ملل و شورای امنیت علیه ایران بازمیگردد و کشورهای مختلف از تجارت و ارتباط با ایران منع میشوند. در این صورت است که حتی چین به عنوان شریک تجاری ایران حاضر نمیشود واگنهای مترو را با قیمتهای گزاف به ایران بفروشد. یا روسیه ترجیح میدهد از تجارت با ایران دوری کند تا از تحریمهای ایران، گرفتاری برایش ایجاد نشود. در این میان برخی رسانههای اصولگرا تصور میکنند با حضور وزیر خارجه عمان در ایران قرار است اتفاق خاصی بیفتد. حضور وزیر خارجه عمان در ایران بیشتر به نفع عمان است تا ایران. در خوشبینانهترین حالت، آمریکا از این طریق به دنبال پیگیری امور زندانیان خود در ایران است، نه چیز دیگری. احیای تحریمهای سازمان ملل به جای احیای برجام برای ایران تبعات منفی فراوانی در پی دارد. طی هفتههای اخیر امریکاییها اعلام کردهاند، رخدادهای اعتراضی ایران را با دقت دنبال میکنند و منتظرند ببینند در عرصه میدانی چه تحولاتی قرار است به وقوع بپیوندد. این متغیر مهم در کنار تحریمهای شورای امنیت به امریکا این فرصت را میدهد که چشماندازی از تغییر را از آینده تصویرسازی کند. ایران اما باید بداند که برای عبور از این بحرانها، نیازمند انعطاف هم در عرصه داخلی و هم در عرصه بینالمللی است. در عرصه داخلی ایران باید اصلاحات مورد نظر مردم و مطالبات آنها را جدی گرفته و به آنها پاسخ بدهد تا غرب نتواند با کارت ناآرامیهای ایران به نفع خود بازی کند. از سوی دیگر در عرصه بینالمللی نیز ایران باید در خواستههایش انعطاف نشان بدهد تا بتواند زمینه احیای برجام و بازگشت به بازار نفت را فراهم کند. نکته مهم اینکه این دو گزاره به طرز عجیبی درهم گره خوردهاند. یعنی ایران برای حل مشکلات داخلیاش نیازمند احیای برجام، بازگشت به بازار نفت و توسعه مناسبات ارتباطی و اقتصادی با جهان پیرامونی است.
از طرف دیگر برای احیای برجام و حل معادلاتش با کشورهای 1+4 و امریکا، نیازمند فروکش کردن ناآرامیهای داخلی است. بسیاری از نظریهپردازان برای عبور از این چالش متضاد، رویکرد دیالکتیک معکوس را پیشنهاد میدهند. راهبردی که کمک میکند ایران در یک زمان واحد هم در داخل انعطاف لازم را نشان بدهد و مشکلاتش را پشت شر بگذارد و هم با توجه به توفیق داخلی این فرصت را پیدا میکند که زبان مشترکی برای مفاهمه با غرب پیدا کند. حرکتی که اجرای آن نیازمند یک تصمیم قاطع در عالیترین سطوح تصمیمسازی است. از دست دادن این فرصت اما کلاف پیچیدهای ایجاد میکند که از پس آن ایران هم باید در جبهه داخلی با ناآرامیهای مستمر مواجه شود و هم در عرصه خارجی با خطر مکانیسم ماشه رودررو شود.