در سوگ فرصتهای از دست رفته احیای برجام
حسن بهشتیپور
آیا پرونده احیای برجام میان ایران و غرب بسته شده است؟ این پرسشی است که این روزها پس از به کارگیری ادبیات خاصی که مقامات غربی درباره ایران، آینده برجام و راهبردهای آنان در خصوص پرونده هستهای مطرح میکنند، در اذهان عمومی ایرانیان شکل گرفته است. تمام قرائن و شواهد نشان میدهد که غربیها، فشار را به جای «پروندهسازی هستهای» بر روی «پرونده حقوق بشر» متمرکز کردهاند. فکر میکنم تا زمانی که ناآرامیها در ایران ادامه دارد، غربیها تمایلی برای گفتوگو و مذاکره نشان ندهند. امریکاییها و اروپاییها منتظرند ببینند در ایران چه رخدادهایی به وقوع میپیوندد و بعد متناسب با آن تصمیم بگیرند که چه راهبردی را باید در پیش بگیرند. اما باید دید تا چه اندازه دولت سیزدهم، فرصت احیای برجام را از دست داده است؟ واقع آن است که دولت سیزدهم طی ماههای گذشته بارها فرصت احیای برجام را داشت اما از آن استفاده نکرد. در واقع دولت ایران احساس میکرد پس از آغاز جنگ اوکراین و روسیه بهتر میتواند دستاورد کسب کند. برخی مشاورههای غلط به دولت باعث شد این احساس شکل بگیرد که غرب به انرژی ایران نیاز دارد، بنابراین به هر خواسته ایران تن میدهد. مبتنی بر این تحلیل اشتباه با حوصله و خویشتنداری زیاد با طرف مقابل برخورد کردند. البته طرحهایی که جوزف بورل هم داده بود به اندازهای دندانگیر نبود که مسوولان ایرانی را برای توافق با غرب تحریک کند. بر این اساس، میتوان گفت، محاسبات دولت سیزدهم غلط از آب درآمده و دولتمردان منتظرند تا تحولات بعدی، مسیر احتمالی پیش رو را مشخص کند. البته پیشنهاد طرف مقابل، تعیینکننده و تاثیرگذار نبود که ایران بخواهد مبتنی بر آن به سمت احیای برجام حرکت کند. اگر غرب اعلام میکرد که تحریمها را تعلیق میکند، ایران به سمت توافق حرکت میکرد. به صورت بطئی و غیرمشخص اعلام شد که تحریمها ابتدا قرار است تعلیق شود و بعد مرحله به مرحله لغو شوند. ایران هم این رویکرد را نپذیرفت. اما اگر بخواهیم منصفانه موضوع را تحلیل کنیم باید به نقش دو طرف برای عدم احیای برجام اشاره کنیم. یک طرف (ایران) به دلیل محاسبات غلط و طرف دیگر (غربی) به دلیل زیادهخواهی و تحمیل نظرات خود به طرف مقابل در این عدم احیا نقش دارند.
در این میان ادبیات و واژههای خاصی در ادبیات مقامات غربی رسوخ کرده که مدتها درباره آن صحبت نمیشد، این روزها دوباره درباره روی میز بودن گزینه نظامی در مواجهه با ایران صحبت میشود و بسیاری میخواهند بدانند که این ادعاها تا چه اندازه پایه و اساس دارد؟ امریکا و اروپا دو تجربه شکست خورده از نبرد در عراق و افغانستان دارند. بر اساس آمار خودشان بیش از 7تریلیون دلار برای این دو نبرد هزینه شده و به نتیجه مورد نظر نرسیدهاند. اینکه تصور کنیم، امریکا دوباره صابون یک جنگ تازه را به تن میزند، بعید است. اما این به معنای رها کردن ایران نیست. غرب بر روی مشکلات درونی ایران سرمایهگذاری کرده است. آنها دنبال این هستند از طریق اعتراض و ناآارامیها، ماهیهای مورد نظر خود را از آب گلآلود ایران صید کنند. توجه داشته باشید من نمیخواهم بگویم، اعتراضات داخل ایران را امریکاییها به وجود آوردهاند، بلکه مساله این است که امریکاییها از این فضا به نفع خودشان بهرهبرداری میکنند. آنها میخواهند یک طرح فروپاشی از درون را در ایران اجرا کنند و با کمترین هزینه به اهداف خود برسند. هرچند گزینه نظامی علیه ایران هرگز از روی میز برداشته نشده، اما هرگز هم قدمی برای اجرای آن برداشته نشده است. این رویکرد اشتباه از یک طرف منطقه را درگیر ناآرامی میکند و از سوی دیگر با توجه به تجربیات قبلی، تاثیری نخواهد داشت. غربیها روی اختلاف درونی کشور، سرمایهگذاری کردهاند. به دنبال تغییر رویه یا تغییر بنیادین هستند.
از منظر اقتصادی به نظر نمیرسد، این فضای خاص غربیها را به این نتیجه برساند که محدودیتهای اقتصادی بیشتری علیه صادرات نفتی غیررسمی ایران اعمال کنند. البته پروندهسازی علیه ایران در شورای حکام و آژانس ادامه دارد، در ابتدای اسفندماه قرار است دوباره موضوع ایران در شورای حکام طرح شود، آنجا دوباره یک قطعنامه علیه ایران صادر میشود و موضوع راهی شورای امنیت سازمان ملل میشود. در همین راستا، قطعنامههای حقوق بشر علیه ایران تداوم خواهد داشت. یعنی امریکا از طریق این دو مسیر سعی میکند افکار عمومی داخلی و خارجی را برای برخورد با ایران توجیه کند. هر اندازه چهره ایران تخریب شود، زمینه برای اتخاذ تصمیمات تند علیه ایران فراهم میشود. اما اینکه بخواهند صادرات غیرنفتی ایران را مسدود کنند با توجه به نیاز غرب به انرژی ایران بعید است.