خداحافظی با اقتصاد رسمی
جواد هاشمی
نگاهی به تغییرات قیمتی در بازارهای مختلف اقتصاد ایران در دهه 90 به خوبی نشان میدهد که نرخ تورم دورقمی و طولانیمدت چه بر سر ارزش پول ملی و البته قدرت خرید مردم آورده است. در سالهای نه چندان دور امکان آن وجود داشت که با هشت میلیون تومان، یک خودرو پراید معامله شود اما امروز با این پول تنها میتوان چند کیلو برنج و گوشت خرید و قیمت پراید به عنوان ارزانترین خودرو در بازار داخلی ایران به مرز 250 میلیون تومان رسیده است.
نگاهی به وضعیت قیمتها در بازار مسکن نیز همین موضوع را نشان میدهد. تنها با گذشت چند سال از تخصیص وام 18 میلیون تومانی برای خرید مسکن، حالا بانک مسکن به زوجهای جوان چند صد میلیون تومان وام میدهد اما حتی این پول نیز برای خرید یک واحد آپارتمان در کلانشهر تهران کافی نیست و با تغییرات قیمتی ثبت شده، حتی دیگر در شهرهای اطراف پایتخت نیز نمیتوان با این پول خانه خرید. تداوم این وضعیت، باعث شد یک شکاف طبقاتی بزرگ در جامعه ایران به ثبت برسد که اگر نگوییم بیسابقه، لااقل کمسابقه بوده است. این شکاف میان افرادی ایجاد شده که پیش از این خانه یا ماشین داشتند و افرادی که قصد ورود به بازار و معامله در این دو بازار کلیدی را دارند. اگر فرض کنیم، یک جوان در ابتدای کار خود، شغلی به دست میآورد که در آن ماهانه درآمدی 10 میلیون تومانی دارد و امکان آن را پیدا میکند که تمام این درآمد را پسانداز کند، در پایان دو سال، کل درآمد او به 250 میلیون تومان نیز نمیرسد. یعنی حتی اگر با فرض یک محال دیگر که قیمت پراید در دو سال آینده هیچ تغییری نکند، یک فرد میتواند با پسانداز کامل دو سال حقوق خود، ارزانترین خودرو موجود در بازار را بخرد. این موضوع در رابطه با بازار خانه یک فاجعه دیگر را نشان میدهد. امروز در شهر تهران، عملا واحدی با قیمت کمتر از یک میلیارد تومان عرضه نمیشود. به این ترتیب حتی اگر تمام قیمتها ثابت بمانند، یک فرد باید بیش از 9 سال کار کند تا امکان خریدن ارزانترین خانه در تهران را به دست آورد. این در حالی است که در ماههای گذشته، قیمتها در این بازارها به شکل روزانه افزایش یافته و عملا امکان هیچ برنامهریزی برای آینده آنها وجود ندارد.
به این ترتیب یک اتفاق عجیب در اقتصاد ایران خود را نشان داده است. یعنی افراد یا باید از قبل خانه و ماشین داشته باشند که البته حتی برای ارتقای آن نیز با مشکلات جدی مواجه خواهند بود یا به بازارهای غیررسمی و عرصههایی چون سفتهبازی و دلالی فکر کنند یا رویای خرید خانه و حتی خودرو را بهطور کامل فراموش کنند، موضوعی که سیگنال منفی بسیار بزرگی به اقتصاد میدهد و آن این است که دیگر امکان رشد در اقتصاد ایران با حقوق رسمی و ثابت وجود ندارد و افراد معمولی با سطح درآمد مشخص جز برای گذران امور، عملا هیچ درآمد دیگری نخواهند داشت، البته با این فرض که تداوم تورم، در سالهای آینده، همین گذران امور را نیز با دشواریهای جدی مواجه نکند.