رنجهایی که ما میکشیم
مریم شاهسمندی| این روزها با رنجهایی گره خورده که هر یک از ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم، از تورم و گرانی گرفته تا نبود و کمبود دارو و البته وعدههای بیحد و حساب مسوولان که هیچ کدام جامعه عمل نمیپوشد.
قرار بود آذر ماه مشکلات دارویی حل شود، قرار بود دارویار با موفقیتهای وعده داده شده مشکلات بسیاری از بیماران را برای تهیه دارو از سر راه بردارد، قرار بود... خیلی قرارها که هیچ کدام نشد و ما ماندیم و کوهی از وعدهها. رییس بانک مرکزی عوض شد و قرار بود که دلار ارزان شود، اما... در کنار این همه وعده و وعید اجرایی نشده مردم ماندهاند و تورمی که هر روز بیشتر میشود، داروهایی که هر روز کمیابتر میشود، کرونایی که دوباره جان گرفته و دارد آرام آرام از زیر پوست این جغرافیا سر بر میآورد.
اینبار ماجرای کرونا فقط واکسن نیست، ماجرا کمبود داروهای مورد نیاز است که ممکن است جام خیلیها را بگیرد. وقتی آلودگی هوا میشود یک قاتل و هیچ کس هم برای از بین بردن این قاتل کاری نمیکند، کرونا هم میتواند دوباره بسیاری از ما را قربانی کند.
ما میمیریم و مسوولان وعده میدهند و چرخ میچرخد و زندگی بر همان روال سابق ادامه پیدا میکند. مساله از داروهای بیماران خاص رسیده به اسپریهای بیماران مبتلا به آسم، به آنتی بیوتیکهایی که این روزها برای کودکان تجویز میشود و در هیچ داروخانه پیدا نمیشود. حتی ماجرای کمبودها به داروی بیهوشی در بیمارستان هم رسیده و وزیر بهداشت همچنان معتقد است هیچ کمبودی نیست و همهچیز آرومه!
این رنجهایی است که ما میکشیم، هر کدام از ما که راهی بیمارستان میشویم، حالا یا به دلیل درگیری خود با بیماری یا عزیزی را برای معاینه اورژانسی میبریم، از نزدیک با مشکلات مواجه میشویم، اما وقتی مساله مسوولان باشد، آنها تنها بر اساس اظهارات معاونانشان تصمیم میگیرند و خبر میدهند که البته از قدیم گفتهاند «شنیدن کی بُود مانند دیدن».
سوال اینجاست که وزیر بهداشت و درمان در کنار نشستها و جلسههایی که با همکارانش برقرار میکند آیا یک بار شده بدون هماهنگی و به صورت ناشناس سری به بیمارستانهای دولتی بزند؟ قطعا این اتفاق نیفتاده که اگر افتاده بود با رنجهایی که ما میکشیم بیشتر و بهتر آشنا میشد. همیشه اولین برخوردی که با بیمارهای اورژانسی که وارد بیمارستانهای دولتی میشوند این است که تخت خالی نداریم. جمله همیشگی برای هر بیماری. فرق نمیکند تصادفی باشد، در حال مرگ یا با دستی که نیاز به بخیه دارد وارد اوژانس شود. بیمار را پاس میدهند به بیمارستان دیگر.
هستند بیمارانی که در بین راههای همین بیمارستانها در آمبولانس جان خود را از دست میدهند چون رسیدگی به موقع صورت نگرفته است. اما دیگر نه خانواده متوفی جانی برای پیگیری شکایت دارد و نه دیوان عادلی هست که حق را به بازماندگان بیمار بدهد، هر چه هست به نفع بیمارستان و حوزه بهداشت و درمان تمام میشود.
اگر هر کدام از وزرایی که بر صندلی ریاست بر وزارتخانهای تکیه زدهاند، یک بار در جامعه واقعی به حوزه اختیارات خود سرکشی میکردند، شاید الان اوضاع خیلی بهتر از آن چیزی بود که اکنون هست. شاید وزیر بهداشت میدانست در به در بودن یک شب تا صبح به دنبال دارویی برای بیماری که هر لحظه ممکن است جانش را از دست بدهد، برای خانوادهاش چه معنایی دارد؟ شاید اگر یک بار برای چند ساعت در اورژانس یک بیمارستان مینشست و مردم سردرگم و هراسان را نگاه میکرد، میفهمید کمبود نیروی پرستار در بیمارستانها میتواند به چه فجایعی ختم شود. شاید اگر وزیر بهداشت برای خرید دارویی 30 داروخانه شبانه روزی را در یک شب تا صبح میگشت و باز هم دست خالی به بیمارستان بر میگشت، آن وقت میفهمید وقتی مردم از نبود دارو گلایه میکنند دقیقا منظورشان چیست؟
وقتی روزنامهنگاران از وعدههای بیعمل حرف میزنند چه میگویند؟ کسی دنبال سیاه نمایی نیست. ما میخواهیم رنجهایی که میکشیم دیده شود. ما رنج میکشیم حتی برای یک پیدا کردن یک اسپری بیماریهای تنفسی، حتی برای یک قرص حتی برای...