معمای افزایش دستمزد و تورم

۱۴۰۱/۱۱/۱۱ - ۰۴:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۹۷۵۹۴
معمای افزایش دستمزد و تورم

زهرا سلیمانی| هر سال با نزدیک شدن به ماه‌های پایانی سال پرونده‌ای با عنوان «تعیین حقوق و دستمزد» در اتمسفر عمومی کشورمان باز و اظهارنظرهای گوناگون در خصوص آن مطرح می‌شود.

از سال 58 که حداقل حقوق و دستمزدها برابر 1700 تومان بود تا سال 1401 که حداقل دستمزدها به رقمی حول و حوش ۴ میلیون و ۱۷۹هزار و۷۵۰ تومان رسیده، هرچند حداقل دریافتی افزایشی بیش از 2هزار برابری را تجربه کرده اما قدرت خرید حقوق‌بگیران به خصوص کارگران و بازنشستگان بسیار کاهش پیدا کرده است. 

امسال در شرایطی که نرخ تورم عمومی کشور بیش از 40درصد و تورم اقلام مصرفی و خوراکی‌ها رقمی بیش از 70 درصدی را تجربه می‌کند، همچنین خط فقر هم بر اساس اعلام معاونت رفاه وزارت کار به بیش از 15میلیون تومان رسیده، دولت اعلام کرده است که حداکثر افزایش دستمزدها در سال 1402، معادل 20 درصد خواهد بود. عددی که هیچ تناسبی با سبد معیشتی کارگران و ضرورت‌های زندگی آنان ندارد. 

در این میان، استدلال مردان اقتصادی دولت برای این تصمیم، تلاش برای عدم رشد نقدینگی و نوسان تورمی در سال 1402 است. چهره‌های اقتصادی دولت مانند میرکاظمی (رییس سازمان برنامه و بودجه) و خاندوزی (وزیر اقتصاد) با اشاره به ضرورت کاستن از هزینه‌ها برای پوشش کسری بودجه اعلام کردند، دولت با تعدیل حقوق و دستمزدها به دنبال انضباط مالی بیشتر و کسری بودجه کمتر است.

اما تحلیلگران در نقطه مقابل این رویکرد عنوان کردند، دولت به جای کاستن از سبد درآمدی خانواده‌های محروم و حداقل‌بگیران، بهتر است، روند افزایش بودجه نهادهایی چون صدا و سیما و سایر نهادهای غیر ضروری را متوقف کند. نه اینکه از جیب حداقل‌بگیران به دنبال افزایش بهره‌وری در کشور باشد. از سوی دیگر، تحلیلگران اقتصادی با اشاره به اینکه اساسا تصمیم‌سازی در این حوزه ذیل اختیارات دولت نیست و این شورای عالی کار است که باید در این خصوص تصمیمات لازم را بگیرد، تصمیمات دولت را از نوع بخشنامه‌های دستوری و دخالت در روند تصمیم‌سازی‌های مرتبط با حقوق و دستمزد ارزیابی کردند.

مهدی پازوکی اقتصاددان یکی از همین کارشناسان اقتصادی است که در گفت‌وگو با «تعادل» ضمن مقایسه افزایش دستمزد کارگران و حداقل‌بگیران با افزایش دریافتی نهادهایی چون صدا و سیما و برخی دیگر از ارگان‌های فرهنگی، این رویکرد دولت را باعث افزایش نارضایتی‌های عمومی در جامعه ارزیابی می‌کند که نهایتا منجر به افزایش فقر و متعاقب آن آسیب‌های اجتماعی در جامعه خواهد شد.

در کشاکش این بحث‌ها اما به نظر می‌رسد، صدای کارگران و حداقل‌بگیران در رسانه‌ها به اندازه کافی بازتاب ندارد و کسی نمی‌داند که این گروه‌های زحمتکش با چه مصائبی ایام خود را سپری می‌کنند یا چه مطالباتی دارند. با این توضیحات خبرنگار تعادل با حضور میدانی در محافل کارگری و شهرک‌های صنعتی تلاش کرده تا گفت‌وگویی را با کارگران و اقشار حقوق‌بگیر جامعه ترتیب دهد تا متولیان امر و تصمیم‌سازان قبل از هر اقدامی بدانند که این قشر چه مشکلات، نیازها و مطالباتی دارند.

روایت نخست: در جست‌وجوی جرعه‌ای آرامش در شهر

یکی از شهرک‌های صنعتی شهر کرج در محدوده جنوب شرقی شهر کرج، منطقه‌ای است که دامنه وسیعی از شرکت‌های صنعتی، کارخانجات و کارگاه‌های تولیدی در آن قرار دارند. از شرکت‌های مرتبط با تولید لوازم خانگی و قطعه‌سازی خودرو گرفته تا تولید مواد غذایی و پوشاک و...در این شهرک صنعتی به فعالیت مشغول هستند.

یکی از کارگران فعال در مجموعه تولید لوازم غذایی که خود را غفور.م معرفی می‌کند در گفت‌وگو با تعادل می‌گوید: «مسوولان دولت اعلام کرده‌اند، برای سال آینده 20درصد افزایش حقوق خواهیم داشت. باید از مسوولانی که یک چنین تصمیماتی را می‌گیرند، پرسید آیا خود شما با 6میلیون و 7میلیون تومان می‌توانید زندگی کنید که برای حقوق‌بگیران این دستمزدها را تعیین می‌کنید؟ من 2فرزند دختر دارم، یکی 25سال دارد و به‌زودی قرار است، ازدواج کند و دیگری هم 19سال سن دارد و دانشجوست. هر شب که سر به بالین می‌گذارم، کم مانده است که از بغض سکته کنم. از آینده می‌ترسم؛ فکر جهاز و شهریه دانشگاه و اجاره خانه و حمل و نقل و... امانم را بریده است. در این شرایط که نرخ تورم بالای 50درصد است، کدام عقلی حکم می‌کند که دریافتی حقوق‌بگیران فقط 20درصد افزایش پیدا کند؟ از این افزایش ناچیز حقوق‌ها کفاف هزینه‌های زندگی ما را نمی‌کند اما کسی اهمیتی به مشکلات ما نمی‌دهد.»

آقا غفور در ادامه صحبت‌هایش در پاسخ به این پرسش که مسوولان معتقدند این افزایش حقوق‌ها به نفع کارگران خواهد بود و رشد تورم را متوقف می‌کند. اگر قرار باشد، تورم مهار شود، شما با این افزایش دریافتی موافقت می‌کنید؟ می‌گوید: «خدا وکیلی چند سال است مسوولان می‌گویند، دیگه امسال جلوی گرانی رو می‌گیرند؟ آیا گرفتن؟ این همه پول تو این مملکت اختلاس میشه، این همه پول پخش میشه بین نور چشمی‌ها. باز هم چشمشون فقط به دوزار حقوق کارگراست. اگر می‌خوان جلوی گرونی رو بگیرن، بریز و بپاش آقازاده‌ها رو کم کنند. جلوی فساد نورچشمی‌ها رو بگیرن. جلوی خروج سرمایه از کشور رو بگیرن. یعنی تنها راه مقابله با گرونی، کم کردن حقوق کارگراست؟دیگه صبر ما داره تموم میشه و ممکنه....»

این کارگر بخش تولیدی کشور ادامه می‌دهد: «همین امروز هم حقوق ما برای 10 روز تا دو هفته کفاف میده و بعدش باید با قرض و قوله و بدبختی ماه را بگذرونیم. نه پس‌اندازی، نه آینده‌ای، نه امیدی.... تازه خیلی از کارخونه‌ها هستند همین حقوق‌ها رو هم سر وقت پرداخت نمی‌کنند. خدا رو شکر من جایی کار می‌کنم که حداقل هر ماه حقوق رو پرداخت می‌کنند. تو این شهرک کارگرایی هستند که چند ماه چند ماه حقوق نمی‌گیرن.»

روایت دوم: اسم مرا جایی صدا نکن 

صحبت‌های غفور درباره کارگرانی که چند ماه به چند ماه حقوق می‌گیرند، توجهم را به خود جلب کرد. مقابل در یکی از کارخانه‌هایی که به گفته غفور با تاخیر حقوق‌ها پرداخت می‌شود، منتظر می‌مانم تا با یکی از کارگران صحبت کنم. دقایقی بعد یک جمع 4 نفره از کارخانه خارج می‌شوند. در میان این جمع زنی تنها مسیر کارخانه تا جاده را می‌پیماید، نزدیکش می‌شوم و خودم را معرفی می‌کنم.

می‌گوید: «چه فایده داره ما حرف بزنیم، بالانشین‌ها هر تصمیمی که بخوان می‌گیرن، به حرف من و شما که کار ندارن.» اما در عین این صحبت‌ها احساس می‌کنم، بدش نمی‌آید با یک همنوع درد دل کند. بعد از اندکی تردید سفره دلش را اینطور باز می‌کند: «اسمم را ننویس، نمی‌خواهم کسی متوجه شود. 36 سال دارم و از شوهرم جدا شده‌ام. شوهرم اعتیاد داشت و کار نمی‌کرد. دست بزن هم داشت. اینقدر عذاب کشیدم که جدا شدم. اما جدایی تازه اول بدبختی‌هام بود. یک پسر 7ساله دارم؛ بعد از جدایی باید پول اجاره خانه و هزینه‌های زندگی‌ام را می‌پرداختم. هر کاری کردم از دستفروشی و کارهای خدماتی در خانه مردم گرفته تا کارگری و ... اما هنوز هشتم گروی نهم است.»

این بانوی کارگر در ادامه می‌گوید: «دستفروشی برام سخت بود؛ هم سرمایه نداشتم و هم بلد نبودم مشتری رو جذب کنم. این بود که رفتم سراغ کارگری؛ الان 4 ساله کارگری می‌کنم. 2سال تو این کارگاه کار می‌کردم. بد نبود، محیطش خوب بود، اما ایرادش اینه که حقوق رو سرماه نمی‌دن. 4ماه،‌ 5‌‌‌ ماه؛ یه وقت‌هایی هم 6ماه حقوق‌ها به تاخیر می‌افتاد. این برای من که باید اجاره خونه بدم و خرج بچه‌ام رو می‌کشم، خیلی سخته. به سوپری محله و آشناهای دور و نزدیک و... بدهکارم. با اضافه‌کاری 8میلیون و 500هزار تومان می‌گیرم، اما مشکل اینه که نمیشه رو پولش هر ماه حساب کرد. به همین خاطر امروز اومدم، تسویه کردم برم یه جای جدید. کارگاه جدیدی بهم معرفی کردند که حقوقش کمتره اما سرماه یا حداکثر دو ماه یه بار حقوق میدن، میرم اونجا.»

آرام نزدیک محل تاکسی‌ها در ورودی شهرک می‌شویم، از او می‌خواهم نظرش را درباره افزایش دستمزدها در سال آینده بگوید، نگاهی به صف تاکسی‌ها انداخته و می‌گوید: «حرف من و امثال من برای مسوولان که اهمیتی نداره، اونا کار خودشون را می‌کنند. اما وقتی دارن تصمیم می‌گیرن، بدونن اگر به ضرر ما تصمیم غیر عادلانه‌ای بگیرن، آه و نفرین ما دنبالشونه.»

این جمله را می‌گوید، لبخند تلخی می‌زند و از من خداحافظی می‌کند و خودش را به نزدیک‌ترین تاکسی می‌رساند و به دنبال سرنوشت دشوار خود می‌رود.

روایت سوم: کودکانی که ناگهان مرد می‌شوند

سومین قهرمان این گزارش، عجیب‌ترین روایت را دارد. کودکی که در عین کم سن و سال بودن، بار سنگین یک زندگی را به دوش می‌کشد. ابتدا تصور می‌کنم برای بازی در کوچه پس کوچه‌های شهرک صنعتی می‌پلکد، اما دقایقی بعد متوجه می‌شوم که رضا با 13 سال سن، کارگری می‌کند تا بتواند هزینه‌های زندگی پدر‌بزرگ و مادربزرگ پیرش را تامین کند. هنوز پشت لبش سبز نشده و شور و شر کودکی در چهره‌اش نمایان است.

به محض اینکه متوجه می‌شود در حال تهیه گزارش هستم، چشمانش برقی می‌زند و می‌گوید: «تو تلویزیونم پخش میشه؟» برایش توضیح می‌دهم که این یک گزارش مکتوب است. می‌گوید: «اونم خوبه، فقط عکس من رو بزن کنار عکس بازیکنای پرسپولیس.من عاشق بیرانوندم. همشهری ماست. لره، حاجی نزنی کنار استقلالیا...»

از او می‌پرسم: «واقعا در کارخانه کار می‌کنی؟» می‌گوید: «چیه مگه به من نمیاد کار کنم؟ اگر کار نکنم، کی باید پول کرایه خونه و غذا و دواهای خونواده‌ام رو بده؟ شما می‌دی؟ خانوم من یه خونواده رو نون میدم...»

غرور و صلابت عجیبی در صدای این پسر بچه موج می‌زند. با تعجب می‌پرسم، چی کار می‌کنی؟ می‌گوید: «تو یه کارگاه پلاستیک‌سازی کار می‌کنم. البته به خاطر اینکه سنم پایینه، کمتر از کارگرای دیگه به من حقوق میدن. تازه وقتی که بازرس و ناظر هم میاد باید یه جایی تو کارخونه مخفی شم تا پیدام نکنن. عین من زیاده تو این شهرک؛ خیلی از کارخونه‌دارا به خاطر حقوق کمتر به نوجوونا کار میدن.» از او درباره خانواده‌اش می‌پرسم. اخم‌هایش درهم می‌شود و لبخند ثانیه‌های قبل در صورتش یخ می‌زند: می‌گوید: «پدر و مادرم تو یه تصادف فوت کردند و من با باباجون و مامان جونم (پدربزرگ و مادربزرگ) زندگی می‌کنم. اونها هم پیرن و مریض. مجبورم کار کنم.»

از او درباره مدرسه و درس و مشقش سوال می‌کنم، می‌گوید: «دیگه نشد، باید می‌رفتم سر کار. اولش شبا می‌رفتم مدرسه، ولی بعدش دیگه نشد. تا کلاس سوم درس خوندم و بعدش دیگه نشد. صاحب این کارگاه هم با اصرار یکی از همسایه‌ها اجازه داده که پیشش کارکنم. خانوم بنویس اوضاع کارگرا خیلی خرابه، حقوق‌ها کمه، سختی کار زیاده و پول کارگری به هیچ جا نمی‌رسه. خداوکیلی می‌نویسی اینا رو؟»

حالا دیگه لحن آقا رضا، تلخ شده، انگار یاد مشکلاتش افتاده. در همین حین دوستاش صداش می‌کنن تا بره پیششون. داد می‌زنه: «حاجی وایسا، دارم مصاحبه می‌کنم...» بعد میگه «عزت زیاد» و می‌دود و به سمت دوستانش پر می‌کشد....

اینها بخش اندکی از روایت‌ها، درددل‌ها و مطالبات قشری است که این روزها زیر فشار معیشتی شدیدی قرار دارند. اقشاری که هر روز ساعت‌ها پشت دستگاه‌های بزرگ تولیدی ایستاده و نشسته کار می‌کنند تا از یک طرف نانی به سر سفره‌های‌شان برده شود و از سوی دیگر، چرخ تولید این مملکت به چرخش خود ادامه دهد.

آن‌دسته از مسوولان و متولیانی که پشت میزشان نشسته‌اند و قرار است سرنوشت معیشت این جماعت حداقل‌بگیر را تعیین کنند، ‌ای کاش بدانند که هر تصمیم غلط و غیرواقعی آنان، ممکن است چه تکانه‌هایی در زندگی این اقشار شریف ایجاد کند.