فقر و دوری از خصلتهای انسانی
زهرا ثابت| در یک جامعه بحرانزده که وضعیت معیشت هر روز بدتر از روز پیش میشود و مردم برای گذران زندگی با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند، قطعا وقتی پای موفقیت و پیشرفت در میان باشد، پول حرف اول را میزند.
این روزها وقتی با جوانان و نوجوانان درباره برنامههای آینده شان صحبت میکنید، یک راست به سراغ مسائل مالی میروند، اینکه اگر در مدرسه غیرانتفاعی با این میزان شهریه درس بخوانند میتوانند در کنکور رتبه خوبی کسب کنند، در غیر این صورت با مدارس دولتی نمیشود به جایی رسید. یعنی اصل 37 قانون اساسی عملا از درجه اعتبار ساقط شده است.
وقتی میخواهیم در مورد انگیزه و اعتماد به نفس حرف بزنیم، به نوعی پای مسائل اقتصادی به میان میآید. در واقع افراد جامعه به دلیل کمبودها و محرومیتهایی که متحمل شدهاند، به جایی رسیدهاند که فکر میکنند تنها عامل موفقیت و خوشبختی آنها پول است. نمیتوانیم منکر این نوع نگاه باشیم و نمیتوانیم نگاه تا این حد مادی به زندگی را مورد پذیرش قرار دهیم، اما چه چیزی باعث بروز این نگاه میشود. افراد عموما به دنبال چیزی میگردند که از آنها دریغ شده است.
وقتی در جامعه ما رفاه نسبی وجود ندارد وقتی مسائل مالی و معیشتی به یکی از بزرگترین دغدغههای افراد تبدیل شده و باعث میشود که میزان استرس و اضطراب افراد افزایش پیدا کند، وقتی هر روز با فهرستی از قیمتهای تازه مایحتاج روزانه خود مواجه میشوند، اینها همه و همه عواملی هستند که باعث میشود نگاه مادی به زندگی هر روز رنگ و بوی بیشتری بگیرد. چرا که فرد به این مساله فکر میکند که با نداشتن پول حتی نمیتواند شکم خودش را سیر کند چه برسد به اینکه بخواهد به فکر پیشرفت و ترقی خود و جامعهاش باشد. در واقع فقر میتواند ارزشهای اخلاقی را به راحتی جابهجا کند.
فقر هر جا که ریشه دوانده تمامی معیارهای انسانی را از بین برده و معیارهای مادی را جایگزین آن کرده است. در واقع وقتی تمام هم و غم یک فرد تامین معاش باشد، دیگر به ارزشهای انسانی اهمیتی نمیدهد، ضربالمثل قدیمی هست که میگوید «گشنگی نکشیدی تا عاشقی از یادت بره» شرح حال این روزهای ماست.
وقتی میگوییم ملاکهای انسانی در جامعه ما کمرنگ شدهاند، وقتی میگوییم مردم خودشان هم به خودشان رحم نمیکنند، از چه چیزی حرف میزنیم. از اینکه چرا مردم دیگر به فکر کمک به همنوع خود نیستند، از اینکه ما حتی در رانندگی هم نمیتوانیم کمی از خود گذشتگی داشته باشیم. چون همهچیز را با معیارهای مادی میسنجیم.
البته این شرایط حاکم برجامعه است که باعث میشود افراد معیارهایشان متفاوت و گاه غیر قابل باور شود. در واقع فقر با توجه به اینکه شدت آن چقدر باشد، افراد را از بسیاری خصلتهای انسانی دور میکند. باعث میشود که هر کسی در درجه اول به فکر منافع خود باشد تا بتواند از افتادن در چاله فقر خود داری کند. وقتی امنیت شغلی در جامعه وجود نداشته باشد یعنی امنیت روانی وجود ندارد، یعنی افراد جامعه برای اینکه بتوانند شکم خود را سیر کنند مدام باید به این مساله فکر کنند که آیا توانایی حفظ شغل خود را دارند یا نه.
این اما و اگرها این عدم امنیتهای روحی و روانی باعث میشود تا اخلاقیات در جامعه سقوط کند. این سقوط مراحل مختلف دارد، اگر به موقع به داد آن نرسیم ممکن است که خیلی دیر بشود، اما نگاه به افزایش آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، دزدی، طلاق، فساد و ... نشان میدهد که زمان در حال از دست رفتن است و باید در این زمینه کاری صورت بگیرد تا مانع از بروز هر نوع اتفاق تلخی در ساحت انسانی جامعه شود.
وقتی ما رفاه نسبی را به عموم مردم بدهیم، وقتی امنیت شغلی در کشور وجود داشته باشد، وقتی مهمترین دغدغه انسانها معیشت آنها نباشد، آن وقت میتوانیم در مورد ارزشهای والای انسانی بحث کنیم، آن وقت میتوانیم به نوجوانان و جوانان این واقعیت را نشان بدهیم که پول تنها عامل موفقیت نبوده و نخواهد بود. این تفکر اشتباه میتواند جای خود را به خرد انسانی ببخشد.