از بین رفتن اعتماد عمومی از فقر بدتر است
بدترین اتفاقی که ممکن است در یک جامعه رخ بدهد، از بین رفتن اعتماد عمومی است. اینکه افراد دیگر به دولتمردان خود اعتماد نداشته باشند، آنها را در رفع مشکلات موجود در جامعه توانمند ندانند و در نهایت به این فکر بیفتند که هر کسی باید به تنهایی گلیم خود را از آب بیرون بکشد، این اتفاق هرج و مرج را به دنبال خواهد داشت.
وقتی اعتماد عمومی در جامعهای از بین میرود، حتی از رواج فقر و مشکلات اقتصادی هم میتواند تاثیرات مخربتری به جای بگذارد. در واقع مسوولانی که قبل از به دست گرفتن سکان قدرت سعی دارند با دادن وعدههایی که خود میدانند عمل کردن به آن کار سادهای نیست، رضایت مردم را جلب کنند و رای آنها را به نام خود بزنند، باید به این مساله توجه کنند که بی تفاوتی نسبت به آنچه وعده دادهاند در دراز مدت میتواند جامعه را به سوی بی اعتمادی سوق بدهد.
مردم زمانی اعتماد خود را به دولتمردانشان از دست میدهند، که میبینند مشکلات روز افزون است اما تلاشهایی که از سوی دولتمردان برای رفع این مشکلات صورت میگیرد بسیار ناچیز و یا حتی اصلا وجود ندارد.
مشکلات اقتصادی هر جامعهای را دچار اختلال میکند. معیشت مردم برای آنها از هر چیزی مهمتر است، آنها قبل از هر چیز از دولتمردان خود توقع تامین حداقلهای زندگی شان را دارند، اینکه شرایط به گونهای باشد که حداقل بیش از 70 درصد جامعه از رفاهی نسبی برخوردار باشند. این رقم میتواند به صد در صد برسد ولی حتی در کشورهای توسعه یافته هم رسیدن به این عدد خیلی منطقی نیست، اما متاسفانه در جامعه کنونی ما کاملا برعکس است، درصد بسیار پایینی شاید به 10 درصد هم نرسد از امکانات مطلوب برخوردارند و درصد بالایی از مردم هر روز فقیرتر میشوند. از سوی دیگر مسوولان به جای اینکه به فکر راه چارهای برای رفع این مشکلات باشند، مدام در حال شعار دادن و ترسیم دورنما از آیندهای هستند که مردم قادر به دیدن آن نیستند.
در جامعه شناسی وقتی از علتها و معلولها صحبت میکنیم، به این معنا است که باید دلایل بروز هر اتفاقی در جامعه مورد بررسی قرار بگیرد. اینکه چه عواملی باعث از بین رفتن اعتماد عمومی میشود. چه عواملی باعث میشود تا مردم دورنمایی از آینده خود نداشته باشند، چه عاملی باعث میشود تا افراد افسرده و سردرگریبان باشند. پاسخ به تمام این سوالات در واقع میتواند ما را از وضعیت که در آن گرفتار آمده ایم آگاه کند. اینکه میگوییم شایسته سالاری یکی از مهمترین نکات در اداره کشور به حساب میآید دقیقا به همین علت است. افرادی که شایستگی کسب موقعیتهای مهم را داشته باشند، با این مفاهیم آشنایی دارند، آنها میدانند که تنها شعار دادن نمیتواند مردم را از گزند مشکلات در امان بدارد.
آنها میدانند برای جلب اعتماد عمومی در جامعه باید تلاش کنند تا شرایط را برای اکثریت جامعه قابل پذیرش گردانند. گرفتار آمدن در دام وعدههایی که اجرایی کردن آنها زمان زیادی میطلبد یا نیاز به منابعی دارد که دسترسی به آن امکان پذیر نیست، نه تنها اعتماد عمومی را تقویت نمیکند که به آن ضربه میزند.
در حال حاضر مشکلات اقتصادی بیش از هر زمان دیگری در کشور ما نمود پیدا کرده است. مردم برای امرار معاش خود با مشکلات زیادی مواجهاند. از کارگر و معلم و بازنشسته تا کارمند هیچ کدام از شرایط اقتصادی که دارند راضی نیستند. تورم افسارگسیخته است و نمیتوان آن را نادیده گرفت. اما به جای اینکه بخواهیم این مشکلات را دور بزنیم باید فکری برای رفع آنها بکنیم. در واقع راهی برای دور زدن این مشکلات وجود ندارد، نمیتوانیم صورت مساله را پاک کنیم، نمیتوانیم منکر فقر در جامعه شویم و نمیتوانیم از مردم توقع داشته باشیم نسبت به حداقلهای زندگی بی تفاوت باشند، در سایه شایسته سالاری میتوانیم این مشکلات را حداقل تا حدی کم کنیم.