دلایل افول ارزش ریال!
علی قنبری
سعدی داستانی دارد که برای شرایط امروز کشور ما به شدت کاربردی است. در گلستان سعدی داستانی با این مضمون کلی آمده است: «مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطار (دامپزشک) رفت که مرا دوا کن. بیطار از آنچه در چشم ستوران میکرد، در دیده او کشید و مرد کور شد. مرد شکایت به داور برد. قاضی گفت: «بر او هیچ تاوان نیست؛ اگر عقل داشتی پیش بیطار نرفتی.» حقیقت استفاده از شایستگان برای حل مشکلات یکی از مهمترین بایدهایی است که هر جامعهای برای رشد و پیشرفت و ثبات به آن نیاز دارد.
مشکلات جامعه به راهحلهای علمی و اصولی نیاز دارد نه راهحلهای هیجانی و احساسی؛ برای حل مشکلات اقتصادی باید به عالمان علوم اقتصادی و مدیران کارکشته رجوع کرد. مثلا زمانی که فردی برای رییس کلی بانک مرکزی انتخاب میشود که سابقه تحصیلیاش غیرمرتبط است و اقتصاد نخوانده و در حوزه مدیریت هم نهایتا در بازار سهام تجربه دارد؛ یعنی درمان درد چشم توسط بیطار! این روزها اما تاخت و تاز نرخ دلار در بازار ارز، افکار عمومی ایرانیان را سخت نگران ساخته است.
مردم با نگرانی به چشمانداز آینده نگاه میکنند. مشکل زمانی برجستهتر میشود که نشانهای از تدبیر در رفتار و گفتار مسوولان مشاهده نمیشود. روایتهایی که از نشست غیر علنی روز گذشته مجلس بیرون آمده بیانگر آن است که مسوولان انگار هنوز متوجه وخامت اوضاع نشدهاند و متوجه نیستند این تکانههای ارزی چه بلایی بر سر زندگی مردم آورده است. اما افزایش نرخ ارز بیشتر از آنکه دلایل اقتصادی داشته باشد، دلایل سیاسی دارد. در این یادداشت تلاش میکنم به ریشههای این دلایل نگاهی بیندازم:
1) سیاست خارجی: یکی از دلایل اصلی نوسانات ارزی و اقتصادی در ایران مرتبط با تحریمهای اقتصادی است. به اندازهای این واقعیت عریان توسط اساتید دانشگاهی و اقتصاددانها تکرار شده که دیگر دانشآموزان دبستانی این مرز و بوم هم میدانند که برای حل نوسانات باید مشکل تحریمها را یک بار برای همیشه در این کشور حل و فصل کرد. مهمتر از مشکل تحریمها، تلاش دولتمردان برای انکار این واقعیت است. اینکه مدام از سوی دولتیها اعلام میشود که تحریمها تاثیری در نوسانات اقتصادی و مشکلات نداشته، نگرانکننده است.
2) انتظارات تورمی: این مشکل برآمده از مشکل اول است. به دلیل تحریمهای اقتصادی، نوع خاصی از نگرانی و التهاب در افکار عمومی وجود دارد که در قالب انتظارات تورمی در بازارها نوسان میآفریند. مردم به دلیل مجموعه سوءمدیریتها دیگر توقع بهبود شاخصها را ندارند و بالعکس تصور میکنند که در افق آینده گرانیهای تازهای از راه میرسد. این انتظار تورم، منجر به ظهور تورم میشود.
3) ناآرامیها و نارضایتیهای داخلی: برای ثبات باید در داخل کشور هم آرامش وجود داشته باشد. برای این منظور لازم است سطح مشارکتهای عمومی بالا برود و مردم همراه برنامههای دولت باشند. وقتی به این ضرورتها توجهی نشود و مشارکت افول کند، مردم به برنامههای دولت بیاعتماد باشند و دولت را از خود ندانند، شاخصهای اقتصادی هم افول خواهد کرد.
4) دیپلماسی فعال: جدا از تحریمها مشکل بهبود و توسعه مناسبات ارتباطی با جهان پیرامونی، گزاره دیگری است که در ثبات بازارها نقش دارد. ایران کشوری است که در چهارراه غرب به شرق و شمال به جنوب قرار دارد. از این ظرفیتها باید استفاده کرد. باید با همسایگان بهترین روابط برنامهریزی شود و از سوی دیگر در داخل کشور هم مشارکت بالا برود.
5) شایستهسالاری: پیگیری مسیر توسعه در کشورهای مختلف نشان میدهد هر اقتصادی که به ساحل توسعه رسیده است، بهرهمند از نیروهای کارآمد و نخبگان شایسته بوده است. ماهاتیر محمد در مالزی، مصطفی درویش در ترکیه و... نمونههایی از این نوع مدیران کارآمد هستند. روند شایستهسالاری به جز دولت اصلاحات در بسیاری از دولتهای دیگر ایرانی جدی گرفته نشده است. نتیجه این روند منجر به خالی شدن بخشهای مختلف مدیریتی از افراد شایسته و متخصص شده است. نتیجه این خلأ هم در افول شاخصها نمایان شده است.
6) بهترین ترکیب برای کابینه: برای حل بسیاری از مشکلات اقتصادی به یک ترکیب کارآمد از وزرا و معاونان و مشاوران نیاز است. توفیق دولت اصلاحات به دلیل مشاوران سطح بالایی بود که در آن دولت حضور داشتند. وزرا و معاونان رییس دولت اصلاحات هم اغلب از افراد متخصص و کارآمد بودند. این شد که بهترین آمارها از شاخصهای اقتصادی در آن دوران ثبت شدند و... مجموعه این دلایل و دلایل دیگر، این واقعیت را یادآور میسازد که برای عبور از چالشهای اقتصادی و ارزی و راهبردی به مجموعهای افراد، برنامهها و راهبردها علمی و کارآمد نیاز است.
بدون این بایدها، اقتصاد ایران به سمت بهبود حرکت نکرده و همچنان در چنبره نوسانات و التهابات گرفتار میماند. وقتش رسیده که دست به کاری زد و اقدامی کرد.