نفت روسیه؛ از انقلاب بلشویکی تا جنگ اوکراین

روحاله کهنهوش نژاد
از زمان انقلاب بلشویکی در سال ۱۹۱۷ تا پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱، روسیه و اتحاد شوروی هممعنی بودند و به جای یکدیگر به کار میرفتند. این همپوشانی موثر بود، زیرا در آن زمان، نقشه اتحاد شوروی، تا حدودی، با نقشه امپراتوری روسیه مطابقت داشت.
علاوه بر آن، فرهنگ و زبان روسیه بهطور کامل بر اتحاد شوروی تسلط داشت. در سال ۱۹۹۱، اتحاد شوروی سقوط کرد و پانزده کشورِ استقلالیافته ایجاد شد که کوچکترینِ آنها استونی در دریای بالتیک و بزرگترینشان قزاقستان بود که از نظر اندازه جغرافیایی، با هندوستان برابری میکرد. با این همه، سایه فدراسیون روسیه هنوز بر کشورهای تازه استقلال یافته سنگینی میکند.
این کشور در عرض نقشه گسترانیده شده و یازده منطقه را دربر میگیرد که امتداد آن از اروپا، در غرب، تا شبهجزیره چوکوتکا، در خاور دور، که از طریق تنگه برینگ تنها ۶۰ مایل با آلاسکا فاصله دارد، میرسد. جمعیت فدراسیون روسیه فقط نیمی از جمعیت اتحاد شوروی است و در سال ۲۰۱۹، اقتصاد آن فقط اندکی از اقتصاد اسپانیا بزرگتر بود. درحالی که جمعیت اسپانیا فقط یک سوم جمعیت روسیه است و این کشور از قرن هجدهم به بعد، دیگر در زمره قدرتهای بزرگ قرار نمیگیرد. با این همه، روسیه هنوز ابزارهای قدرت قابل توجهی را در اختیار دارد. این کشور بسیار بزرگ است، زرادخانه عظیم سلاحها و موشکهای هستهای دارد و همچنین، مهارتهای سایبری بسیار قابل توجهی دارد.
این کشور عزم لازم را برای حضور در عرصه بینالمللی دارد و علاوه بر آن، از منابع طبیعی، به ویژه نفت و گاز، برخوردار است که سبب مستحکم شدن جایگاه آن را در جهان میشود. سه دهه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، رقابت جهانی جدیدی میان ایالات متحده امریکا و روسیه شکل گرفت. این رقابت در درگیریهای منطقهای، جنگ اطلاعات، فضای سایبری، انرژی و روابط کلی تجلی یافت. از هنگام اتهام دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری امریکا در سال ۲۰۱۶، این کشور، در واشنگتن و سیاست داخلی امریکا، تبدیل به موضوعی زهرآگین و منبع عداوتی عظیم شده است.
اعاده تسلط روسیه بر سایر کشورهای سابق اتحاد شوروی، تبدیل مجدد روسیه به یکی از قدرتهای بزرگ جهان، ایجاد اتحادهای جدید و مبارزه با ایالات متحده امریکا پروژه بینالمللی عظیم ولادیمیر پوتین در طول دو دهه ریاستجمهوری وی بوده است.
نفت و گاز نقشی حیاتی در بازگشت روسیه به جایگاه پیشین و همچنین، در اقتصاد این کشور ایفا میکنند و علاوه بر آن، فرصتی در اختیار روسیه قرار میدهند تا به قدرتی به جز قدرت نظامی دست یابد. این قدرت در مقدار و فراوانی منابع انرژی روسیه، به خوبی، قابل مشاهده است.
این کشور در زمینه تولید نفت یکی از سه کشور بزرگ جهان است. روسیه دومین کشور تولیدکننده گاز طبیعی (پس از امریکا) است و همچنین، هنوز بزرگترین صادرکننده گاز است. درآمدهای حاصل از صادرات نفت و گاز بنیان مالی لازم را برای دولت روسیه و قدرت روسیه فراهم میکنند. در شرایط عادی، این درآمد ۴۰ تا ۵۰ درصد از بودجه دولت، ۵۵ تا ۶۰ درصد از درآمدهای صادراتی و در حدود، ۳۰ درصد از تولید ناخالص داخلی را تشکیل میدهد. از همه مهمتر اینکه منابع مزبور روسیه را تبدیل به یکی از بازیگران مهم در اقتصاد جهانی کرده است.
این موهبت زمینشناختی موجبات حضور جهانی روسیه را فراهم میکند و زیربنای روابط اقتصادی آن را با اروپا و پیوندهای رو به افزایش آن را با چین تشکیل میدهد. با این همه، این وابستگی تبدیل به موضوع بحثهای بسیاری شده و برخی استدلال کردهاند که وابستگی بیش از حد روسیه به نفت و گاز طبیعی مانع از توسعه اقتصادی متوازنتر و پویاتر میشود. این بحثها و معضلات مسالهای تازه نیستند. به مدت یک قرن و نیم، روسیه - چه امپراتوری روسیه، چه اتحاد شوروی و چه، از سال ۱۹۹۱ تاکنون، فدراسیون روسیه – از بازیگران مهمِ بازار انرژی جهانی و در عین حال، بهشدت وابسته به نفت و گاز بوده است.
در سال 1905، پس از رونق اولیه صنعت نفت روسیه، بلشویکها دچار بحران سوخت شدند و صنعت نفت را ملی کردند. در دهه ۱۹۲۰، کمونیستها کنترل کل کشور را به دست گرفتند. طی چند سال بعد، صنعت نفت احیا شد و یک بار دیگر، این کشور تبدیل به یکی از بازیگران بازار جهانی شد. در اواسط دهه ۱۹۳۰، جوزف استالین، جانشین لنین، پاکسازیهایی را آغاز کرد که آتش آن کل کشور را در بر گرفت و صنعت نفت نیز از این پاکسازیها در امان نماند.
پلیس مخفی مدعی شد که رد پای سازمانی ضد انقلابی و جاسوسی را در سرتاسر این صنعت یافته است. بسیاری از رهبران و کارگران این صنعت به اردوگاههای زندان گولاگ فرستاده شده یا اینکه به سرعت اعدام شدند. در نتیجه، خارج از اتحاد شوروی، این صنعت دیگر عاملی تعیینکننده نبود. اتحاد شوروی فقط در اواخر دهه ۱۹۵۰، یعنی مدتها پس از پایان جنگ جهانی دوم، توانست به عنوان صادرکننده نفت به بازار جهانی بازگردد.
بازگشت اتحاد شوروی به بازار جهانی با تولید نفت در ناحیه ولگا-اورال و سپس، کشف میدانهای وسیع نفتی در غرب سیبری امکانپذیر شد. ولی روسیه نفت را به بازاری جهانی صادر میکرد که پیشاپیش، به دلیل افزایش مقدار نفت غرب آسیا، به مرحله فوق اشباع رسیده بود. شرکتهای بینالمللی در واکنش به افزایش حجم نفت صادراتی اتحاد شوروی، قیمتها را در سال ۱۹۵۹ و مجدداً در سال ۱۹۶۰ کاهش دادند. کشورهای صادر کننده نفت، که از کاهش درآمدهای خود خشمگین شده بودند، گرد هم آمدند و سازمانی جدید به نام سازمان کشورهای صادر کننده نفت- اوپک – تشکیل دادند.
در آغاز دهه ۱۹۷۰، اقتصاد متمرکز و برنامهریزیشده اتحاد شوروی در حال ورشکستگی بود و نمیتوانست کالاهای مورد نیاز مردم را تولید کند و در عوض، جز در برخی بخشهای خاص و عمدتاً بخش دفاعی، کالاهای بنجل تولید میکرد. بحران نفتی دهه ۱۹۷۰ درست به موقع رخ داد. افزایش قابل توجه بهای نفت موجب افزایش قابل توجه درآمدها شد، اقتصاد راکد این کشور را نجات داد و بودجه تقویت و توسعه عظیم ارتش را تامین کرد. ولی این عمر دوباره، موقتی بود.
در سال ۱۹۸۵، میخاییل گورباچف، به عنوان رهبر جدید اتحاد شوروی، به قدرت رسید. وی جوان، پر انرژی و مصمم به انجام اصلاحات اقتصادی بود. ولی تقدیر علیه او دست به کار شده بود. یک سال پس از به قدرت رسیدن وی، قیمت نفت سقوط کرد. این امر ضربهای وحشتناک بر اقتصاد روسیه وارد کرد و نقطه آغازی بر گاهشمار فروپاشی اتحاد شوروی گردید.
درآمدهای نفتی دیگر نمیتوانستند مشکلات اقتصاد برنامهریزیشده متمرکز را پنهان کنند. وضعیت از این هم بدتر شد. تولید نفت به سرعت کاهش یافت. با اینکه عوامل بسیاری موجب فروپاشی اتحاد شوروی شدند، اما کاهش قیمت نفت شاهرگ مالی را، که موجب سرپا ماندن اقتصاد شده بود، قطع کرد.
جمهوری روسیه، با اختلاف زیاد، بزرگترین جمهوری بود. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی متشکل از چندین کشور بود و همه این جمهوریها پارلمان و بنگاههای دولتی مختص به خود را داشتند، ولی این بنگاهها فاقد قدرت حقیقی بودند. اما اکنون جمهوری روسیه، که دیگر ابزاری برای صحه گذاردن بر تصمیمات دولت شوروی ندارد، اقتداری جدید به دست آورد و کنترل منابع نفت و گاز شوروی در قلمروی خود و درآمدهای نفت که نصیب دولت اتحاد شوروی میشد را به دست گرفت.
تجزیه اتحاد شوروی منجر به ازهمگسیختگی بنای صنعت نفت شد. پایگاه اصلی این صنعت، در بخش غربی دریای خزر، اکنون، در کشور تازه استقلال یافته آذربایجان قرار داشت. نفت موجود در بخش شرقی دریای خزر نیز متعلق به کشور تازه استقلالیافته قزاقستان بود. فروپاشی ساختارهای اقتصادی شوروی موجب چندپارگی و نابسامانی صنعت عظیم نفت در سیبری شرقی شد.
با گذشت این دهه، اقتصاد جانی دوباره یافت، مبانی اقتصاد بازار شکل گرفت و خوشبینی را به با خود همراه آورد. مردم در موردیعنی معجزه اقتصادی شوروی صحبت میکردند و به معجزات اقتصادی اروپای غربی و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم استناد میکردند. ولی در آگوست ۱۹۹۸، بحران مالی آسیا و روسیه را فرا گرفت. بهای روبل و قیمت نفت سقوط کرد و درآمد دولت بهشدت کاهش یافت.
در سال ۲۰۰۰، ولادمیر پوتین به عنوان جانشین یلتسین به مقام ریاستجمهوری رسید. اهداف پوتین پس از ورود به کرملین عبارت بودند از: اعاده نظم، تثبیت اقتصاد، تجدید اقتدار کشور و تبدیل مجدد روسیه به یکی از بازیگران مهم جهان. حکومت، تحت رهبری پوتین توانست کنترل صنعت انرژی را مجدداً به دست گیرد. امروزه، روسنفت ۴۰ درصد از کل نفت روسیه را تولید میکند. دولت مالک بیش از نیمی از سهام این شرکت است و سهام کنترلی آن را در اختیار دارد. به همین ترتیب، دولت روسیه سهام کنترلی شرکت عظیم گاز، به نام گازپروم را نیز در اختیار دارد.
میخاییل گورباچف و بوریس یلتسین، هر دو، از نظر نفت بدشانسی آوردند، چرا که سقوط قیمت نفت اقتصاد روسیه را به انحطاط کشاند. در مقابل، ولادیمیر پوتین بسیار خوش شانس بود، زیرا با به قدرت رسیدن وی در سال ۲۰۰۰، قیمت نفت افزایش یافت و این افزایش همچنان در عصر بریک نیز ادامه یافت.
تولید نفت، که در اثر فروپاشی اتحاد شوروی تقریباً نصف شده بود، به میزان سابق بازگشت. این امر با سرمایهگذاریهای جدید، از جمله سرمایهگذاری شرکتهای غربی، تحقق یافت. شرکتهای غربی فناوری و روشهای غربی را - که در دوران شوروی ممنوع بود - به این کشور وارد کردند و آنها را با قابلیتهای سنتی شوروی تلفیق کردند. تا پایان سال ۲۰۱۸، تولید نفت در روسیه به ۴/۱۱ میلیون بشکه در روز رسید که این میزان درست به اندازه اوج تولید نفت در روسیه در دوران اتحاد شوروی بود.
در فاصله بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۲، ارزش صادرات نفت روسیه هشت برابر شد و از ۳۶ میلیارد دلار در سال به ۲۸۴ میلیارد دلار رسید. ارزش سالیانه صادرات گاز هم در دوره مشابه افزایش یافت و از ۱۷ میلیارد دلار به ۶۷ میلیارد دلار رسید. با افزایش درآمد نفت و گاز، اقتصاد روسیه قدرتمند شد و این کشور توانست وامهای بینالمللی را بازپرداخت کند، دستمزدها و استانداردهای زندگی را بالا ببرد، حقوق بازنشستگی را افزایش دهد، در صندوقهای ذخیره ارزی پسانداز کند، پول بیشتری را صرف امور دفاعی کند و منابع مالی بازگشت خود به قدرت را تامین کند.
روسیه از ذینفعان اصلی ابرچرخه کالاها در عصر بریک بود. تقاضای زیاد از سوی کشورهای دارای بازارهای نوظهور عامل تعیینکننده این ابرچرخه بود که بیش از هر چیز، از سوی چین و رشد اقتصادی عظیم آن بود.
اما حدود یک سال پیش، روسیه به اوکراین حمله کرد و فصل جدیدی در تاریخ نفت و گاز جهان آغاز گردید. ابتدا تصور افزایش قیمت نفت به بالای 120 دلار بود اما در ادامه مشخص شد خبری از قیمتهای سر به فلک کشیده نیست. روسیه توانست همانند گذشته نفت تولید و صادر کند. این کشور فرآیند دور زدن تحریمها را آغاز کرد. با این حال، به علت فروش با تخفیف نفت، درآمدهای نفتی روسیه به یک سوم تقلیل یافت. حال باید دید با ادامه یافتن این جنگ فرسایشی و فشارهای بیشتر اروپا و امریکا، چه سرنوشتی در انتظار نفت روسیه خواهد بود.
