مفهوم اقتصاد برای مردم عادی

۱۴۰۲/۰۱/۲۹ - ۰۳:۵۶:۱۷
کد خبر: ۲۰۳۵۴۵
مفهوم اقتصاد برای مردم عادی

وقتی کارشناسان حوزه اقتصاد از رشد نقدینگی و شاخص‌های بورس و تورم نقطه به نقطه صحبت می‌کنند، خیلی از مردم عادی نمی‌دانند این اصطلاحات در قالب اخبار که هر روز از رسانه‌ها اعلام می‌شود چه نقشی در زندگی آنها دارد، بسیاری از این افراد فقط یک چیز را درک می‌کنند «گرانی» اتفاقی که طی دو سال اخیر به قدری افسارگسیخته و روزانه بوده که خیلی‌ها را از حداقل‌های یک زندگی هم محروم کرده است.

پیرمرد دیابتی که حتی با داشتن بیمه هم دیگر توان خرید انسولین و قرص‌های دیابتش را ندارد، نمی‌داند فرانشیز چیست و به چه کارش می‌آید اما خوب می‌داند که اگر قرص و داروهایش را به موقع استفاده نکند ممکن است برای همیشه معلول شود، ممکن است به سربار خانواده‌اش که آنها هم حال و روز خوشی برای تامین معاش ندارند، تبدیل شود. او نمی‌داند، این وعده‌هایی که دولتمردان می‌دهند برای طرح دارویار و ... تا کجا می‌تواند به او در تامین داروهای مورد نیازش کمک کند اما خوب می‌داند هر روز که می‌گذرد قدرت خریدش کم و کمتر می‌شود.

این پیرمرد خودروی شخصی ندارد اما وقتی قرار است سوال تاکسی و اتوبوس شود و با افزایش ناگهانی کرایه‌ها مواجه می‌شود تازه می‌فهمد گرانی‌ها می‌توانند حداقل‌ها را هم از او بگیرند.  حالا مجبور است برای اینکه به خیابان‌های شلوغ برسد و بساط جوراب‌هایش را در میان رهگذران بگرداند، مسیر بیشتری را باید پیاده طی کند تا از پولی که آخر شب به خانه می‌برد مبلغ زیادی برای کرایه تاکسی و اتوبوس نپردازد. او نمی‌داند وعده ساخت سالانه یک میلیون مسکن را چه کسی داد و چه کسی تکذیب کرد اما این را خوب می‌داند که اگر صاحبخانه یک بار دیگر بخواهد مبلغ ودیعه را زیاد کند او دیگر توانایی پرداختش را  ندارد و 

 باید به جایی دورتر برود و رفتن به جایی دورتر در حاشیه دور افتاده شهر یعنی دیگر نمی‌تواند با فروش جوراب‌هایش کمک خرج آن حقوق ناچیز بازنشستگی باشد و کمتر مقابل همسر و فرزندانش خجالت زده شود.

مفهوم ساده اقتصاد برای مردم همین است، خیلی از مردم اقتصاد را در گران شدن نانی که روزانه می‌خرند می‌بینند، آنها وقتی برای خرید یک سطل ماست به مغازه می‌روند و به دلیل مبلغ بالای آن از خرید منصرف شده و دست خالی به خانه بازمی‌گردند، اقتصاد برایشان اینگونه معنا می‌شود که همه‌چیز گران شده است که دیگر توان خریدن حتی یک سطل ماست را هم ندارند، اقتصاد برای آنها همان گوشتی است که ناگهان از کیلویی 90 تا 100 هزار تومان به کیلویی نیم میلیون تومان می‌رسد و آنها دیگر نمی‌توانند قرمه‌سبزی‌شان را با گوشت درست کنند، حتی دیگر نمی‌توانند لوبیا هم در قرمه سبزی بریزند، برای خیلی‌ها خریدن همان لوبیا هم سخت شده است. 

اقتصاد به زبان ساده یعنی اینکه بنا به گفته بانک مرکزی نرخ تورم بیش از 45 درصد باشد اما حقوق کارگران تنها 20 درصد افزایش پیدا کند، این را همه خیلی خوب می‌فهمند چون در ادامه جمله کاهش قدرت خرید را می‌شنوند و در نهایت با واقعیتی تلخ مواجه می‌شوند که قرار است باز هم سختی‌ها دو چندان شود. اقتصاد به زبان ساده خیلی وقت است در بین مردم کوچه و خیابان تحلیل و بررسی می‌شود و اغلب پیش فرض‌هایی هم که ارایه می‌شود درست از آب درمی‌آید و اما باز هم مسوولان سعی دارند با پیچیدن الفاظ در  بسته بندی‌های شیک میزان آسیبی را که قرار است به قشر فرودست جامعه وارد بیاید کم و بی‌اهمیت جلو دهند اما دیگر نمی‌تواند از واقعیت‌ها فرار کرد، از اینکه هر روز بر تعداد کودکان کار افزوده می‌شود، از اینکه تکدی‌گری به اوج خود رسیده از اینکه مرگ‌های خودخواسته هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود از اینکه جوانان هر چه تلاش می‌کنند تا دورنمایی درست از زندگی شان بسازند هر بار سرخورده‌تر به نقطه شروع باز می‌گردند. اقتصاد به زبان ساده در حال فروپاشی است و مسوولان سعی دارند همچنان با کلمات بازی کنند.