سایه خط فقر بر سر ما
این روزها دیگر نمیشود با قناعت و حقوق بخور نمیر و... زندگی کرد. حالا دیگر قیمتها با کسی شوخی ندارند، یعنی اگر از صبح تا شب در دو شیفت مختلف کار کنی باز هم تنها میتوانی هزینههای 10 روز از یک ماه خود را تامین کنی.
حالا دیگر پیدا کردن خانهای که اجارهبهای آن زیر 10 میلیون تومان باشد به رویایی دستنیافتنی تبدیل شده است. قیمت اجارهبها مسکن به قدری افزایش پیدا کرده که تهران را با مهاجرت معکوس مواجه کرده است. اما مهاجرت به حاشیه شهر یعنی افزایش فقر و آسیبهای اجتماعی. به گفته مسوولان و بر اساس آمارهای رسمی حداقل 10 میلیون نفر از مردم ایران در فقر مطلق به سر میبرند و این یعنی سایه فقر کم کم بر سر تمام ما گسترده میشود.
بر آمدن از پس هزینههای زندگی به جدالی نابرابر در این آشفته بازار اقتصادی کشور تبدیل شده است. جدالی که یک سر آن یعنی مردم همیشه بازندهاند و قیمتها و تورم برنده. اما بازنده بودن مردم هزینههایی هم دارد، افزایش فقر همیشه برای جامعه با هزینههای بالایی همراه بوده است. افزایش فقر، یعنی افزایش آمار سرقت، افزایش آمار فساد و فحشا، افزایش فقر یعنی افزایش طلاق و اعتیاد و.... نمیتوان در کشوری زندگی کرد که قیمتهایش هر روز بیشتر از روز قبل میشوند اما حقوق کارگر تنها سالی یک بار آن هم 20 تا 25 درصد افزایش پیدا کند و بعد مدعی باشیم که از رفاه نسبی برخوردار هستیم.
نمیتوانیم در شرایطی که کارگران تنها 8 میلیون تومان حقوق میگیرند اما بیش از 10 میلیون تومان اجارهبهای مسکن میپردازند، از عدالت اجتماعی سخن بگوییم. در شرایط کنونی مردم هر روز بیشتر از روز قبل فقیر میشوند و شرایط اقتصادی کشور هر روز بغرنجتر میشود. سوال اینجاست حالا که قیمت ارز به گفته دولتمردان و آنگونه که مدعی هستند کنترل شده چرا قیمتها کنترل نمیشوند. چرا هیچ نظارتی بر بازار مسکن نیست. چرا موجر هر میزان که دلش میخواهد اجارهبها از مستاجر دریافت میکند، چرا مسوولان به جای اینکه به فکر چاره باشند در مورد طرحهایی سخن به میان میآورند که اجرایی کردن آن سالها که نه شاید قرنها زمان نیاز داشته باشد.
اینکه مستاجرها زمین رایگان بدهید چه دردی را از آنها دوا میکند. این زمین رایگان در کجا قرار دارد، چه کسی باید هزینههای ساخت آن را پرداخت کند، مگر قرار نبود قیمت مسکن کنترل شود، مگر قرار نبود دولت بر اجارهبهای مسکن نظارت داشته باشد، چرا هنوز که هنوز است صاحبخانهها خون مستاجر را در شیشه میکنند. چرا باید یک آپارتمان 50 متری در پایینترین نقطه شهر تهران بیش از 10 میلیون تومان اجارهبها داشته باشد. چرا باید خانههای 60 تا 70 متری در شمال غرب تهران با قیمتهای ماهی 20 تا 25 میلیون تومان اجاره داده شوند. چه کسانی از پس این هزینهها بر میآیند. یک زوج ماهیانه باید چقدر درآمد داشته باشند تا بتوانند هم هزینههای مسکن خود را بپردازند و هم معیشتشان را تامین کنند و در عین حال به مساله فرزندآوری هم گوشه چشمی داشته باشند.
در حالی که بسیاری از خانوادهها برای تامین هزینههای ثبت نام فرزندانشان در مدارس هم با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکنند و خیلی از افراد حتی توان پرداخت همین هزینههای اندک را هم ندارند. کودکان کار به ساقیان قد و نیم قد خیابانهای شهر تبدیل شدهاند تا بتوانند همان نان بخور و نمیر خود و خانواده شان را تامین کنند. کارگران هر روز بیشتر از روز قبل زیر خط فقر سقوط میکنند، هزینهها هر روز سرسامآورتر میشود در این بین مسوولان جز وعدههای توخالی هیچ دستاورد دیگری برای مردم ندارند.